برایم راحتتر است که خودم انجامش بدهم
تاکنون چند بار بیان عبارت بالا را، آن هم با تنفر زیاد، خودتان شنیده اید، و تا چه حد به آن اندیشیده اید. آموزش مسؤولیت پذیری به کودکان، وظیفه آسانی نیست. در بیشتر مواقع برای والدین آسانتر است که کار را «خودشان انجام دهند». اما از سوی دیگر، برعکس، وظیفه پدر یا مادر بودن، اغلب ما را ناگزیر می کند که با ندیده گرفتن عدم کارآیی آنان، بگذاریم کارهایشان را شخصا انجام دهند. این تناقض تا زمانی که فرزندان با ما زندگی می کنند، همچنان پابرجاست.اغلب اوقات، انگیزه والدین در نگرش «خودم انجامش می دهم» آن است که می خواهند برای کودک، و در نتیجه برای خویشتن، ناراحتی فراهم نکنند. گاه چنین به نظر می رسد که کودکان قادر نیستند آنچه را که می خواهیم به آنان به اموزیم، فرا گیرند. آنان در این مواقع، آن قدر ابراز رنج و ناراحتی شدید می کنند تا سرانجام خودمان مسؤولیت انجام کارشان را بر عهده گیریم. این مسأله مهم در روی آوری به «برایم راحت تر است که خودم انجامش بدهم.» این است که ما هر گاه مسوولیت کاری را که کودک باید انجام دهد، خود بر عهده می گیریم، مقداری احساس تنفر و ناکامی نسبت به کودک را نیز در خود می پرورانیم که دیر یا زود، آن احساسات را به او بر می گردانیم». اگر والدین از کودک بخواهند که کاری را انجام دهد، و به سبب بی کفایتی وی در اجرای کار، دچار سرخوردگی شوند، با علم به این که اقتدارشان بی اثر و بی نتیجه مانده است، احساس تنفر می کنند. این احساس تنفر متوجه فردی در خانواده خواهد شد. تقبل مسؤولیتهایی که بر عهده کودک است، بندرت در طولانی مدت، نتایج مثبتی را به بار خواهد آورد.
هنگامی که والدین احساس می کنند «برایم آسانتر است خودم انجامش بدهم»، کودکان متضرر می شوند. آنان فرصت یادگیری آنچه را که موجب تکامل کفایتشان می شود، از دست خواهند داد، و دیگر مسؤول انجام وظیفه ای که از آنان انتظار می رود، نیستند.
یکی دیگر از انگیزه های مهم در «خودم انجامش می دهم»، تمایل به پرهیز از کشمکش است. بسیاری از والدین از کشمکش با فرزندان خویش پرهیز می کنند، و برایشان آسانتر است که تمام مسؤولیتها را شخصا بر عهده گیرند. ممکن است پدر یا مادر از انتقاد همسر خویش بترسد و در نتیجه برای همراه و موافق کردن او، مسؤولیتهای اضافی را تقبل کند، ولی در این میان، کودکان متضرر می شوند.
والدین باید بین نقش آموزشی و پرورشی خویش توازنی برقرار کنند. نقش والدین به عنوان یک مربی با پرورش دهنده، با ویژگیهایی نظیر گرمی، محبت، عشق، و دلسوزی مشخص شده است. لیکن لأزمة نقش آموزشی آنان، حفظ فاصله، پا احساساتی نبودن است. معلمانی که می خواهند کارآیی مطلوبی داشته باشند، باید بتوانند ناراحتیهایی را که برای شاگردانشان فراهم می کنند، تحمل نمایند. برای والدین نیز مهم است که تحمل به خرج دهند، عملکرد فرزندشان را آن طور که واقعا هست ارزیابی کنند، و تصمیماتی بگیرند که با نیازهای کودک سازگار است.
نقش معلم (آموزش دهنده)
* کودک را مسؤول آنچه که انجام می دهد، می داند.
* می خواهد که کودک بتواند مستقلا عمل کند.
* برای ارزیابی عملکرد کودک، معیارهایی دارد.
* به پیشرفت و چالش کودک اهمیت می دهد.
* به نسبت عملکرد کودک، پاداشهایی برای او فراهم می کند.
* می کوشد تا کودک شخصا بتواند تصمیماتی بگیرد.
نقش مربی (پرورش دهنده)
* می کوشد تا وسیله آسایش کودک را فراهم سازد.
* می خواهد که کودک از مورد علاقه و حمایت بودن خویش آگاه شود.
* برای خوشحال کردن کودک، پاداشهایی فراهم می کند.
* می کوشد تا نیازهای کودک را برآورده سازد.
کودکان می خواهند که والدین نقش «مربی» را برایشان ایفا کنند تا آنان رنج یا ناراحتی کمتری را تجربه کنند. مربی، ناراحتی فرد مورد پرورش خویش را کاهش می دهد. بهترین معلمان می دانند که اغلب اوقات، ناراحتی بهایی است که فرد، در ازای فهمیدن و پیشرفت کردن می پردازد.
معلمان خوب، چه می کنند؟
۱- وظایف را به بخشهای کوچک تقسیم می کنند، تا کودک بتواند به خوبی از عهده هر بخش برآید.۲- هنگامی که کودک، بخشی را با موفقیت انجام داد، برایش جایزه یا پاداشی تهیه می کنند.
٣- برای کودک، روشن می سازند که در ارزیابی عملکردش چه معیارهایی مورد نظر است.
۴- با ارزیابی های خود، کودک را از درستی و نادرستی آنچه که انجام داده است، آگاه می سازند.
۵- نحوه اجرای کار را عملا نشان می دهند، به گونه ای که کودک بفهمد باید چه کار کند.
۶- به کودک کمک می کنند تا تمام مسائلی را که طی انجام یک تکلیف پیش می آید، شخصا حل کند.
منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 51-48، به نشر، چاپ دهم، 1392.