از کارهای عادی روزانه برای پرورش احساس مسؤولیت استفاده کنید
وظایف و کارهای روزمره خانه، نه تنها برای بقای خانواده به طریقی مناسب، لازم هستند، از حیث کمک به کودکان در یادگیری مسؤولیت نیز عناصری اساسی محسوب می شوند. والدین و کودکان هیچ کدام مایل نیستند که تا حد افراط زیر فشار وظایف مربوط به اداره خانواده قرار گیرند. از این رو منصفانه و معقول است که چنین مسؤولیتهایی بین تمام افراد خانواده تقسیم شود. هنگامی که کودکان مشاهده می کنند که والدین وظایف خانه را به عهده می گیرند و خود را مسوول انجام آنها می دانند، بتدریج درک می کنند که چنین رفتاری ضروری است، و در می یابند که تمام اعضای خانواده به یکدیگر وابسته اند.وظایف و کارهای خانه، عینیه و ملموس هستند؛ می توان مشخص نمود که بهتر است چگونه، چه هنگام و بوسیله چه کسی انجام پذیرند. کودکان، طی یادگیری این فعالیتها مهارتهای خویش را افزایش می دهند و الگوهای ذهنی طرز انجام کارها، در آنان ایجاد می شود. این الگوهای ذهنی به کودکان کمک می کند تا توانایی سازماندهی و درست به کار بردن منابع خویش را به دست آورند.
کودکانی که از ابتدای خردسالی، موظف به انجام «کارهای عادی روزانه» نشده اند، در اواسط کودکی و در نوجوانی فاقد مهارتهای لازم در سازماندهی امور شخصی، تعیین هدفها و انجام وظایف پیچیده خواهند بود. یادگیری نحوه کار کردن، قدم به قدم از طریق کاری عادی، به کودکان کمک می نماید تا همان اصول را در کار و بازی خویش به کار برند.
یادگیری منظم نگاهداشتن چیزها، از تجربه منظم بودن چیزها ناشی می شود. زمانی که کودکی از حیث جسمی، ذهنی و عاطفی در سازماندهی امور منزل شرکت می کند، قابلیت سازماندهی اش در مدرسه و در سایر فعالیتهایش بشدت افزایش می یابد.
من مواجه شدن با «وظایف بیرونی» به کودکان کمک می کند تا فرایندهای درونی» شان را منظم نمایند. حتی یادگیری « منطق» شیوه های خانه داری معمولی، نظیر جمع کردن اسباب بازیها یا نظافت اتاق خویش، به رشد تفکر منطقی کمک می کند. از این گذشته، موظف شدن به انجام کارهای خانه، کودکان را یاری می کند تا مواجهه با موانع و موارد مبهم را بیاموزند. کودکانی که کارهای عادی خانه را به طور مرتب انجام می دهند، مشکلات خویش را بهتر حل می نمایند.
باثبات باشید
بهترین راه برای آن که کودکان گفته های بزرگترها را جدی بگیرند، باثبات بودن است. اگر شما در کاربرد قاعده ای، ثابت قدم باشید و برای تخطی از آن، تنبیه سبکی اعمال کنید، تأثیر نهایی اش بر کودکان، بیش از آن است که بی ثبات باشید و تنبیه شدیدی اعمال نمایید. والدین از طریق باثبات بودن، به کودکان نشان می دهند که از رفتار آنان آگاهند. هنگامی که کودک دریابد که بزرگترها از رفتارش آگاهند، بیشتر ترغیب می شود که به نحوی مناسب عمل نماید.والدین و مربیان با پایداری و ثبات خویش، به کودکان کمک می نمایند تا احساس امنیت کنند. وقتی آنان بی ثبات هستند، کودکان احساس نگرانی می کنند، زیرا نمی توانند پیش بینی کنند که چه پیش خواهد آمد. گاه چنین به نظر می رسد که کودکان از آن رو بد رفتاری می کنند که بزرگسالان برای آنان محدودیتهایی قایل شوند.
چنانچه قاعده نادرستی پیوسته اعمال شود، هم در کودک و هم در بزرگسال احساس خشم و نفرت به وجود خواهد آمد. بی ثباتی در اعمال قاعده ای درست، باعث می شود که کنترل رفتار کودک از اختیار بزرگسال خارج شود. باثباتی در کاربرد قواعد درست، موجب افزایش نظم و انضباط در کودک خواهد شد، به او احساس امنیت می دهد، و خلق و خویش را بهبود می بخشد. یا البته زمانی که قواعد روشن و آشکاری مقرر نشده است، واقعا چیزی وجود ندارد که لازم باشد در موردش باثبات بود.
جدی بودن والدین و مربیان در آنچه که می گویند، بیانگر آن است که آنان مسؤولیت انجام گفته خویش را بر عهده خواهند گرفت، وقتی آنان بدین گونه رفتار می نمایند، سرمشق کودکان می شوند و آنان را در تکامل حس مسؤولیت یاری می کنند. کودکان غالب اوقات به آنچه که والدین و مربیان می گویند، گوش می دهند، و سپس اعمال بعدی آنان را ارزیابی می کنند تا دریابند که آنان برای آنچه که گفته اند چه اهمیتی قایلند و احتمال دارد که در مورد آن چه اقدامی به عمل آورند. هنگامی که کودکان بی ثباتی بزرگسالان را مشاهده می کنند، یاد می گیرند که می توان به گونه ای صحبت کرد و به گونه ای دیگر عمل نمود. این یادگیری، اساس بی مسوولیتی می شود. زمانی که فرد بزرگسالی متعهد انجام کاری می شود، یا انجام بخش معینی از عملی را تقبل می کند، و سپس آن را به انجام نمی رساند، به وضوح به کودک می فهماند که عملی ساختن تعهدات، ضروری نیست.
منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 91-88، به نشر، چاپ دهم، 1392.