تأثیر احساسات مثبت بر فرایندهای تفکر

تأثیر احساسات مثبت بر فرایندهای تفکر و به ویژه بر نتایج حاصل از وظایف مقررشده مانند قضاوت، رتبه بندی، تنظیم و دسته بندی به ویژگی های وظیفه و شرایط بستگی دارد.
چهارشنبه، 27 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر احساسات مثبت بر فرایندهای تفکر
اگر به طور خاص از مردم خواسته شود بر تفاوت‌ها متمرکز شوند و شیوه‌هایی را بیابند که با آنها موضوعات از یکدیگر تفاوت می یابند، کسانی که عاطفه مثبت در آنها ایجاد شده است می توانند تفاوت آشکارتری را گزارش دهند. این دو تحقیق را می توان با هم تفسیر کرد؛ یعنی عاطفه مثبت سبب انعطاف شناختی می گردد. مردمی که احساس شادی می کنند بیشتر می توانند در بین افکار تداعی ایجاد کنند و روابط متفاوت و متعدد موجود در میان محرکها را بیش از آنچه دیگران در حالت احساسی خنثا انجام می دهند، ببینند.
 
ذکر این نکته مهم است که تأثیر احساسات مثبت بر فرایندهای تفکر و به ویژه بر نتایج حاصل از وظایف مقررشده مانند قضاوت، رتبه بندی، تنظیم و دسته بندی به ویژگی های وظیفه و شرایط بستگی دارد. با این حال، تأثیر مشخص، قابل اسناد و قابل درک است. اگر خواسته شود قضاوت مشابهی در بین موضوعات صورت گیرد، مردم در وضعیت عاطفه مثبت، بیش از آنکه موضوعات را هدایت و مهار کنند، به شباهت بیشتر آنها اشاره می کنند. اگر از آنها خواسته شود تفاوت ها را در بین همان موضوعات بیابند، ممکن است به تفاوت بیشتری اشاره کنند. همان گونه که جلوتر بیان خواهد شد، این امر آن گونه که به نظر می رسد، نه غیرعقلانی است و نه نتیجه جهت گیری یک پاسخ ساده. فرایندی که زمینه این تأثیرات واقع می شود، آن گونه که از طریق یافته های تداعی کلمات گزارش شد (ایزن و همکاران، ۱۹۸۵)، ممکن است این باشد: کسانی که تجربة عاطفه مثبت دارند، می توانند به جزئیات بیشتری از اطلاعات دست یابند. بر این اساس، آنها جهات گوناگون موضوعات را مشاهده می کنند و طبق تحقیقات گزارش شده، تداعی های بیشتر و متنوع تری نسبت به آنها دارند.
 
بنابراین، آن گونه که تورسکی و گاتی درباره دانش اطلاعات به طور کلی - نه اطلاعات عاطفی یا عاطفه تحریک شده به خصوص - توضیح دادند، زمینه ای که بر اساس وظیفه ایجاد شده (جست وجوی تفاوت ها به جای جست وجوی شباهتها)، مشخص خواهد کرد که آیا این جزئیات بیشتر دانش بیشتر، در کتاب تورسکی و گاتی) ناشی از قضاوت درباره شباهت بیشتر است یا درباره تفاوت بیشتر. آن دو محقق دریافتند مردم، هر زمان که وظیفه مستلزم قضاوت مشابهت است، موضوعاتی را درجه بندی و انتخاب می کنند (ایالات متحده و اتحادیه شوروی) که می پندارند از دیگر موضوعات (بولیوی و سیولون) به یکدیگر شبیه ترند؛ اما همان مردم هرگاه که وظیفه تمرکز توجه به تفاوت ها باشد، موضوعاتی را برمی گزینند که نسبت به دیگران دارای تفاوت بیشتری با یکدیگر باشند.
 
بنابراین، با بازگشت به وضعیت عاطفه، اگر مردم در وضعیتهای عاطفه مثبت اطلاعات بیشتری درباره مطالب یا تداعی بیشتری در مورد آن داشته باشند، آنگاه انتظار می رود در مقایسه با گروه کنترل، به شباهت با تفاوت درک شده بیشتری در میان موضوعات اشاره کنند، که البته این به زمینه ای بستگی دارد که در آن، پرسش مطرح شده است.
 
ماهیت اطلاعات زمینه دیگری که دقیقا در میزان تأثیر عاطفه مثبت، مهم تلقی می شود، ماهیت اطلاعات موردنظر است. بنابراین، نمی توان انتظار داشت که عاطفه مثبت بر دسته بندی تمام محرکها یا افزایش شباهت های درک شده آنها به طور خودکار اثر بگذارد. برای ترسیم این نکته اجازه بدهید به بررسی نتایج تحقیقی بپردازیم که کار بر روی تأثیر عاطفه بر دسته بندی کردن را تا حوزه دسته بندی افراد گسترش داده است (ایزن و همکاران، ۱۹۹۲). در این تحقیق، از آزمودنی ها خواسته شده بود تا نمونه های غیر اصلی دسته های مثبت یا منفی مردم (مثلا «اغذیه فروش» به عنوان عضوی از دسته افراد رشد یافته»، و «نابغه» به عنوان عضوی از دسته منفى «افراد متزلزل») را اندازه گیری و تعیین درجه کنند؛ به گونه ای که در یک دسته قرار گیرند.
 
در مقایسه با آزمودنی های تحت کنترل، آزمودنی های دارای عاطفه مثبت اعضایی را که حتی رابطه ضعیفی با دسته های مثبت داشتند، به عنوان اعضای مناسب تر در آن دسته (مثبت) قرار دادند؛ یعنی کسانی که در وضعیت عاطفه مثبت بودند در مقایسه با آزمودنیهای کنترل، «اغذیه فروش» از دسته افراد رشدیافته» را نمونه ای بهتر تعیین کردند، اما «نابغه» از دسته «مردم متزلزل» را نمونه بهتر تعیین نکردند. با توجه به نتایج تحقیقاتی که نشان می دهند عاطفه مثبت سبب اطلاعات مثبت در حافظه می شود و دستیابی به این اطلاعات و نیز به طیف گسترده تری از تداعیها را آسان تر می سازد کسانی که در وضعیت عاطفه مثبت قرار دارند احتمالا توانسته اند جنبه های مثبت تری از نوع نسبتا بی طرف «اغذیه فروش» را ببینند. به هر حال، در حالت عاطفی، هیچ انتظار نمی رفت که آنها مشاهدهای خود را از افراد «نابغه» دسته ای کاملا منفی معرفی کنند.
 
این عمل متقابلا اهمیت نوع اطلاعات را نسبت به کاری که از آزمودنی خواسته شده است، در تعیین تأثیر احساسات نشان میدهد. فرض بر این است که یک فرایند اساسی (افزایش جزئیات) رخ می دهد، اما انتظار می رود این فرایند برای اطلاعات گوناگون، در وضعیتی که توصیف شد، متفاوت باشد؛ حتی برای وضعیت های گوناگون نیز متفاوت باشد (مانند خطر در مقابل وضعیت های مطمئن)؛ زیرا عاطفه مثبت به اطلاعات مثبت اشاره می کند و انتظار آن است که فرایند جزئی کردن برای تمام آزمودنیها یا برای آزمودنی های دارای عاطفه مثبت، که با اطلاعات خنثا کار می کنند، با اطلاعات مثبت رخ دهد ( ایزن و همکاران، ۱۹۸۵).

افزون بر این، ارائه منفی گونه اطلاعات جذب شده نیز اگرچه زیاد منفی باشند، ممکن است باعث شوند مردم با آن اطلاعات کاری نداشته باشند؛ و این تمایل می تواند در میان کسانی که در آنها عاطفه مثبت تحریک شده و شاید در صدد بوده اند که آن حالت مثبت را نشان دهند، برجسته تر باشد (ایران و سیموندر، ۱۹۷۸). این امر احتمالا به میزان حالت منفی موجود در اطلاعات، اهمیت کار و مانند آن، بستگی خواهد داشت. همچنین بیانگر این خواهد بود که اگر اطلاعات منفی بیش از اندازه بد باشند، ممکن است تا آنجا پیش بروند که انگیختگی عاطفه را از بین ببرند.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص170-167، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط