تاثیر عاطفه بر تفکر روزمره

تأثیر عاطفه مثبت معمولا تسهیل کننده است، ولی ما اغلب آن گونه که مطلوب است، اهمیت نتایج مثبت جریانات روزمره را درک نمی کنیم و به دنبال علل یا ارتباط آنها نیستیم
چهارشنبه، 27 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاثیر عاطفه بر تفکر روزمره
تحقیقات فراوان و رو به افزایش نشان می دهند که حتی حالات ملایم و مثبت عاطفی به طور مشخص می توانند بر فرایند تفکر روزمره اثر بگذارند، و قاعدتا این گونه عمل می کنند. برای نمونه، مشخص شده که حضور احساسات مثبت نشانه اطلاعات مثبت در حافظه است؛ زیرا دسترسی به چنین تفکراتی را آسان تر می کند و بنابراین، آن را مناسب تر می سازد؛ به گونه ای که اطلاعات مثبت به ذهن وارد خواهند شد (ایزن، شالکر، کلارک و کارپ، ۱۹۷۸؛ نسبی و یاندو، تزدیل و فوگارتی).
 
این امر بیانگر این حقیقت است که اطلاعات در ذهن سازماندهی شده و برحسب ویژگی عاطفی مثبتشان قابل دسترسی اند و مردم به طور خودجوش، از عاطفه مثبت به مثابه شیوه ای برای ساماندهی تفکراتشان استفاده می کنند (ایزن، ۱۹۸۷). بنابراین، شواهد حاکی از آن اند که جدا از وجود تأثیر نادر بر فرایندهای تفکر، احساسات مثبت عمومی به طور بنیادی درگیر سازمان شناختی و فرایندسازی هستند. عاطفه مثبت همچنین خلاقیت و انعطاف پذیری در حل مسئله و گفت وگو و نیز کارایی و دقت در تصمیم گیری و دیگر شاخص های بهبود تفکر را افزایش میدهد .بنابراین، تحت شرایط گوناگون، تأثیر احساسات مثبت ملایم بر تفکر و تصمیم گیری نه تنها مهم و در خور توجه است، بلکه تسهیل کننده است و روند تصمیم گیری و حل مسئله را بهبود می بخشد. چگونه می توان دو دیدگاه ادراکات شهودی مردم و یافته های چنین مطالعاتی را با یکدیگر تطبیق داد؟
 
اولا، ممکن است، برای مثال، وقتی درباره احساساتی که بر اندیشیدن اثر می گذارند فکر می کنیم، علاقه چندانی به عاطفه ملایم نداشته و بنابراین، کم اتفاق خواهد افتاد که تأثیر را به آن نسبت دهیم؛ ثانیا، ممکن است توجه ما، به ویژه به احساسات مثبت ملایم و عام، غیر محتمل باشد. نتیجه اینکه اگر از مردم خواسته شود درباره آثار احتمالی احساس یا عاطفه بر فرایندهای تفکر بیندیشند، ابتدا با عاطفه قوی و احتمالا منفی پاسخ می دهند. آنها نمی توانند بلافاصله پی ببرند که احساسات مثبت - یعنی آن دسته از حالات مثبت ملایم، که مکرر آنها را تجربه می کنند - بر فرایندهای تفکر اثر می گذارند.
 
افزون بر این، تأثیر عواطف مثبت معمولا تسهیل کننده است، ولی ما اغلب آن گونه که مطلوب است، اهمیت نتایج مثبت جریانات روزمره را درک نمی کنیم و به دنبال علل یا ارتباط آنها نیستیم، مگر آنکه اشتباهی رخ دهد یا مقدمۀ کار خراب از کار درآید (ویز، ۱۹۸۵). بنابراین، ممکن است متوجه آثار تسهیل کننده احساسات مثبت نشویم، اما هر زمان که پی ببریم احساس شادی به قضاوت یا حل مسئله ضرر می رساند، ممکن است بیشتر توجه کنیم.
 
تمام این پدیده ها ممکن است به سهل انگاری مردم نسبت به عاطفه مثبت، به مثابه یک عامل تسهیل کننده در تصمیم گیری و حل مسئله، کمک کند. وانگهی نتایج برخی از مطالعات نشان میدهد که گاهی عاطفه مثبت، دست کم در جریان حل مسئله یا اندیشیدن مداخله می کند و به آن آسیب می رساند .
 
به هر حال، بیشتر تحقیقاتی که چنین تأثیراتی را گزارش می کنند، به جای بیان آسیب کلی، از شرایط خاصی خبر می دهند که در آن شرایط، آسیب مشاهده شده است. افزون بر این، بیشتر تحقیقاتی که تأثیر عاطفه مثبت را بر اندیشیدن بیان می کنند، عملکرد غیر مفیدی را نیافته اند، بلکه در مقابل، از افزایش تفکر و قدرت حل مسئله، به صورتی قابل انعطاف تر و کلی تر خبر می دهند. بنابراین، از وظایف مهم این است که بکوشیم عواملی را که در تعیین تأثیر عاطفه مثبت بر عملکرد نقش ایفا می کنند، شناسایی کنیم.

این مقاله یافته‌های مربوط به اثر عاطفه مثبت ملایم بر تفکر و تصمیم گیری را ارائه می دهد و فرایندهای آن و وضعیت هایی را بیان می کند که احتمالا در آنها چنین فرایندهایی مشاهده شده اند. در این مقاله، بر تصمیم گیری و حل مسئله تأکید می گردد، اما برای اینکه تأثیر عاطفه بر تصمیمات درک شود، مفید خواهد بود که به اثر آن بر سازمان شناختی (شیوه ای که درباره مطلب فکر شده و به مطلب دیگر مرتبط شده است) و نیز به محرک توجه شود؛ زیرا سازمان و محرک (شامل اهداف فرد) در تصمیم گیری نقش حیاتی ایفا می کنند .
 
در حقیقت، برخی از دلیل های مربوط به ناهماهنگی در بین تحقیقات، ممکن است به دیگر آثار عاطفه مثبت برگردد؛ مانند آثاری که اکنون مشخص شده که به محرک مورد انتظار و محرک ذاتی مربوط اند. برای بیان تمام این موضوعات در این مقاله، باید هر یک را به اختصار ملاحظه کرد. امید است این مقاله، به آغاز حرکت برای اندیشیدن در این حوزه کمک کند؛ اگرچه نتواند جامع باشد یا بررسی تفصیلی همه ادبیات این حوزه به سرعت در حال رشد را فراهم آورد
 
آثار فراوانی که در این زمینه وجود دارند، نشان می دهند که عاطفه مثبت بر محرکها، تفکرات ذهنی و نیز شیوه های تفکر اثر می گذارد. برای مثال، تحقیقات نشان داده اند که مردم در عاطفه مثبتی که به هر طریق ساده ای در آنها ایجاد شده است (مثلا، تماشای پنج دقیقه فیلم طنز، دریافت یک جعبه کوچک شیرینی، یا تداعی معانی با کلمات مثبت)، نسبت به یک مطلب خنثا تداعی بیشتر و متنوع تری دارند (ایزن و همکاران، ۱۹۸۵). همچنین مردم در چنین شرایطی قادرند شیء یا موضوع مورد نظر را با انعطاف بیشتری دسته بندی کرده، شیوه هایی را برگزینند که از طریق آنها عناصر غیر نوعی (غیراصلی) هر دسته متناسب با دیگر عناصر دسته لحاظ شوند .
 
این شیوه برای موضوعات گوناگون در دسته های طبیعی، مانند دسته هایی که راچ از آنها استفاده کرد (۱۹۷۵؛ ایزن و دابمن، ۱۹۹۳) و نیز برای محصولاتی که لذت ملایمی دارند، مانند مجموعه پفک ها و چیپس ها، و برای انواع افراد در دسته های مثبت - ونه منفی - به کار می رود (ایزن و همکاران، ۱۹۹۲). بنابراین، عاطفه مثبت مردم را قادر می سازد که شباهت های بیشتری در میان موضوعات یا اشیا مشاهده کنند.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص367-363، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.