محوریت تجربه در فلسفه پراگماتیک (قسمت اول)

استدلال دیویی این بود که باید بر حسب جهان واقعی که خود می یابیم، هوشمندانه عمل کنیم؛ یعنی نمی توانیم جدا از دیگران، طبیعت، یا مؤسسات عمل کنیم
يکشنبه، 15 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محوریت تجربه در فلسفه پراگماتیک (قسمت اول)
می توان ذهن انسان را به نوعی کامپیوتر تشبیه کرد که تا چیزی در آن برنامه ریزی نشود، نمی توان چیزی از آن استخراج کرد؛ در نتیجه، لاک بر اندیشه استقرار کودکان در مطلوب ترین محیطها برای تعلیم و تربیت آنها تأکید کرده، به اهمیت محیط در ساختن انسانها آنگونه که هستند، اشاره می کرد. در کتاب او با عنوان اندیشه هایی پیرامون تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت ایده آل انسانی که باید در معرض تجارب متنوع و از جمله مسافرت طولانی در بین مردمان دارای فرهنگهای گوناگون واقع شود، توصیف شده است. حساسیت فزاینده لاک به اهمیت تجربه و ارتباط آن با فرایند تفکر و رشد شخصی، محرک اندیشمندان بسیاری که پس از او آمدند، شد.
 
به نظر جان دیویی، این چارلز پیرس بود که بن بست ایجاد شده از سوی لاک را گشود. اندیشه‌ها باید نه به عنوان تأثیراتی مجزا بر یک تابلوی سفید، بلکه به مثابه اجزایی از تجربه که از ارتباط درونی برخوردار است، ادراک شود. دیویی این نکته را بدان معنی پذیرفت که اندیشه ها باید در مورد یک مشکل مشخص به جای معرفی به عنوان ساختار صرف ذهنی، از لحاظ کارکرد تعریف شود. به نظر دیویی دیدگاه لاک در مورد ذهن بسیار انفعالی است، چرا که به معنی آن است که اندیشه انسان را قبل از هر چیز، منابع خارجی شکل می دهند.
 
دیویی، مانند کانت، به اهمیت ذهن به عنوان عاملی فعال در ارائه اندیشه ها و نیز وسیلهای برای ایجاد تغییر در محیطی که به نوبه خود ما را تحت تأثیر قرار می دهد، اشاره می کرد. دیویی دائما ماهیت انتقالی ارتباطات بین موجود و محیط را مورد تأکید قرار می داد. به طور تجربی ما اشیا را به عنوان زیبا، زشت و غیره آزمایش می کنیم، ولی چنین چیزهایی را به عنوان محصول یک ذهن نفسانی بر واقعیت عینی تجربه نمی کنیم؛ بلکه آنها نتیجه رابطه و پیوستگی تجربه با طبیعت است.
 
دیویی نه تنها شناخت شناسی لاک، بلکه نظریه‌های اجتماعی وی را نیز که به یک فلسفه لیبرالیسم به مفهوم تاریخی اش هدایت می شود، مردود می دانست. عقیده لاک در مورد آزادی قدرت عمل به مقتضای انتخاب است. این آزادی همراه با علاقه او به عوامل اقتصادی، به نظریه بگذار بگذرد با نگاه به مالکیت، صنعت و تجارت منجر شد که محدودیت حکومت و کارکردهای پلیسی را تأیید می کرد.
 
به عقیده دیویی این دیدگاه لاک به فلسفه‌های معروف به «خود اظهاری» که در آن «خوداظهاری» عده ای معدود ممکن است بر خود اظهاری عده ای کثیر غلبه کند، منجر شده است. به نظر لیبرالهای کلاسیک پیرو لاک، افراد دارای استعدادهای از پیش تعیین شده ای هستند که اگر از آن جلوگیری نشود، به آزادی هدایت خواهد شد. اما دیویی معتقد بود که چنین نهضتی تنها آزادی کسانی را مورد تأکید قرار می دهد که از سابق وضعیتی ممتاز داشته اند، حال آن که آزادی عمومی توده ها را فراهم نمی کند.
 
دیویی همچنین این عقیده باروخ اسپینوزا را مورد تردید قرار داد که آزادی واقعی تنها زمانی به دست می آید که فرد قدرت عمل بر حسب کل را به دست آورد و براساس ساختار و مقدار جنبش کل تقویت شود». این اندیشه عمل فرد بر طبق «کل» به نوعی سودمندی هگلی نسبت به دولت یا دیگر نمایندگیهای خارجی منجر می شود. اما استدلال دیویی این بود که باید بر حسب جهان واقعی که خود می یابیم، هوشمندانه عمل کنیم؛ یعنی نمی توانیم جدا از دیگران، طبیعت، یا مؤسسات عمل کنیم. به دلیل آگاهی دیویی از این نیروهای اجتماعی، مفسران بسیاری معتقد بوده اند که این آگاهی از تعدیل اجتماعی یا نظریہ تربیتی «تعدیل حیات» پشتیبانی میکند؛ یعنی، انسان باید به منظور تعدیل با ماهیت وجودی اشیا، آموزش ببیند. درست است که دیویی آگاهی در مورد شرایط معاصر و نیز تعامل با آنها را بهبود بخشید، اما این آگاهی مانع از کار پیوسته یک فرد به منظور بهسازی سازمانهای موجود یا آنها و ایجاد مؤسسات جدید، نیست. به راستی نظریات دیویی بیش از حمایت از نوعی محافظه کاری که از سوی اسپینوزا، لاک، و لیبرالهای کلاسیک تعیین شد، منعکس کننده نوعی رادیکالیسم اساسی با نگاه به فردیت و کنش اجتماعی است.
 
ژان ژاک روسو (۱۷۱۲ - ۱۷۷۸ م): دیگر شخصیتی که آرای فلسفی‌اش اهمیت زیادی برای نظریه پراگماتیک داشت، ژان ژاک روسو بود. روسو، همرأى با لاک، مطالب زیادی در مورد رابطه تعلیم و تربیت با سیاست نوشت. کتابهای قرارداد اجتماعی و امیل او، که هر دو در سال ۱۷۶۲ منتشر شد، با بسیاری از صاحبان قدرت مخالفت کرد تا جایی که روسو مجبور به ترک پاریس و جستجوی پناهگاهی در برن سوئیس شد.
 
روسو در ژنو سوئیس به دنیا آمد، اما بیشتر عمرش را در فرانسه گذراند. اولین کار فلسفی او یک مقاله در مورد موضوعی پیشنهادی از سوی فرهنگستان دیژون در سال ۱۷۹۴ بود که به کسب جایزه منجر شد: «آیا توسعه علوم و هنرها در جهت پالایش اصول اخلاقی سیر کرده است؟» جواب روسو یک «نه» مؤکد بود، زیرا او دنباله رو تأکید لاک بر اهمیت محیط در شکل دادن تجربه و تفکر انسان بود. او معتقد بود که تمدن به شکل فعلی اش (یعنی هنر و علم) مضر است، چرا که ما را از طبیعت دور کرده است.
ادامه دارد..
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص214-212، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.