تداعی اندیشه‌ها

معلم می تواند وظیفه‌اش را پیش خود بر حسب «تداعی‌ها» و نیز بر حسب «واکنش‌های ذاتی و اکتسابی آشاگردان » قالب بندی کند.
شنبه، 28 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تداعی اندیشه‌ها
یادتان باشد که ذهن آدمی رودی همیشه جاری از اطلاعات، احساسات و تمایلات محرک است. هم اکنون دیدیم که بخشها یا تکانه های آن مانند ناحیه ها یا امواج بسیار فراوان است که نقطه مرکزی هر ناحیه یا موج، به هنگام شکل گیری مهم ترین موضوع در تفکر ما، در بالاترین سطح توجه و سایر امور، در کنار اشیای دیگری که به صورت ضعیف درک می شوند، قرار دارد. و همه اینها در حاشیه تمایلات عاطفی و فعالی قرار می گیرند که به طور کامل مستلزم یکدیگرند. على أی حال، با توصیف ذهن به تعابیر مختلف، تا حد ممکن به طبیعت نزدیک تر شده ایم. در نگاه اول، ممکن است چنین به نظر برسد که در جریان تغییرپذیری این امواج متوالی، همه چیز مبهم است، اما بررسیها نشان می دهد که هر موجی قانونی دارد که از طریق قانون امواج که هم اکنون بیان شد تا حدودی می توان آن را تبیین کرد. و رابطه این موج با امواج قبلی به وسیله دو قانون اصلی، مشهور به «قوانین تداعی» بیان شده است. اولین آنها قانونی مجاورت و دومین، قانون مشابهت است.
 
قانون مجاورت می گوید که اشیاء متعلق به فکر که در موج بعدی می آیند، مثل برخی تجارب قبلی، در کنار اشیائی که در موج قبل گذشت، وجود دارند. اشیایی که هم اکنون وجود ندارند در گذشته همسایه‌های آن در ذهن بودند. وقتی که شما حروف الفبا یا دعای خاصی را حفظ می کنید یا زمانی که از دیدن شیء، نام آن را به یاد می آورید، تمامی از طریق قانون مجاورت است. از طریق این قانون است که واژه ها در ذهن تداعی می شود.
 
قانون مشابهت . در زمانی که مجاورت از توصیف آنچه اتفاق افتاده ناتوان است - می گوید اشیاء بعدی، شبیه همین اشیایی است که در حال آمدن است به گونه ای که هیچ دو مفهومی تا این اندازه کنار هم نبوده اند. به تصور ما، در بسیاری اوقات، ماجرا از همین قرار است.
 
 همین واقعیت تداعی - اعم از این که زمینه‌های آن روانی باشد یا هوشی یا هر چیز دیگر یا قوانین آن در مورد کسی قابل کاهش باشد یا نباشد . عملا شما معلمان را به چیزی مشغول کرده است. شاگردان شما، هر چه که باشند و در هر مرحله، اجزای کوچکی از دستگاه تداعی اند. تعلیم و تربیت شامل سازماندهی شاگردان در هدایت تمایل آنها به برقراری تداعی بین یک چیز با چیز دیگر است: رابطه برقرار کردن بین برداشتها و نتایج آن، نتایج با واکنشها، واکنشها با نتایج و همین طور تا بی نهایت. هر چه نظامهای تداعی غنی تر باشد، سازگاری افراد با جهان کامل تر خواهد بود.
 
بنابراین، معلم می تواند وظیفه‌اش را پیش خود بر حسب «تداعیها» و نیز بر حسب «واکنشهای ذاتی و اکتسابی آشاگردان » قالب بندی کند. این کار اساسا به معنای ایجاد نظامهای مفید تداعی در ذهن شاگردان است. این توصیف از معنایی که در اول سخنانم بیان شد، گسترده تر است. اما اگر کسی در مورد آموزش تداعی، هر چه که باشد، که موضوعی طبیعی در واکنشهای اکتسابی یا رفتارهای ماست، فکر کند خواهد دید که به طور کلی مجموعه یکسانی از واقعیتها به وسیله دو فرمول مجاورت و مشابهت پوشش داده شده‌اند.
 
تعجب آور است که با یک بار فهم اصول تداعی، چگونه تعداد زیادی از کارکردهای ذهن را می توان تبیین کرد. فهم این عوامل به صورت روشن، درکی قطعی و ساده از دستگاه روانشناسی ارائه میکند. «طبیعت» و «منش» فرد، در واقع جز شکل عادتی تداعی معنایی ندارد. وظیفه اصلی مربی، از بین بردن تداعی بد یا نادرست، ایجاد عادات درست و هدایت تمایلات تداعی گرایانه به سوی مفیدترین مسیرهاست. اما در این جا نیز مانند تمام قوانین ساده دیگر، مشکل در اجراست. روانشناسی می تواند قوانین را بیان کند، اما فقط کاردانی واقعی و توانایی است که می تواند برای دست یابی به نتایج مفید آنها را اجرا کند
 
کسب اندیشه‌ها: تصور ما از تجارب گذشته، در این مورد که تجارب چه طبیعتی دارند، دیدنی اند یا گفتنی، شفاف اند یا مبهم، روشن و متمایزاند یا خیر، و انتزاعی اند یا عینی، لازم نیست برداشتهای ذهنی، به معنای دقیق کلمه باشد؛ یعنی این که این تجارب قبل از این که ذهن در حاشیه یا متن شرایط وابسته به آن، یعنی تاریخ خود قرار نگیرد، ایجاد نخواهد شد. این تجارب ممکن است مفاهیم صرف تصاویری شناور از یک موضوع، یا مربوط به نوع یا طبقه خاص خود باشد. در صورتی که در چنین شرایط مبهمی قرار داشته باشد، آن را محصول «تخیل» یا «ادراک» می نامیم. واژه تخیل معمولا در جایی استفاده می شود  که شیء تصویر شده به عنوان شیء منفردا تلقی شود. واژه ادراک نیز در جایی به کار می رود که ما آن را نوع یا طبقه تلقی می کنیم. تفاوت این دو برای مقصود فعلی ما اهمیتی ندارد. و من خود را ملزم می دانم که برای تعیین موضوعات داخلی تعمق ، از واژه «ادراک» یاحتی واژه مبهم «اندیشه» استفاده کنم.
 
این موضوعات داخلی تعمق، باشد مانند «خورشید» یا جولیوس سزار یا طبقات اشیاء، مثل «قلمرو حیوانات» یا بالاخره نگرشهای کاملا انتزاعی باشد مثل عقلانیت» یا «صداقت»، تفاوتی ندارد.
 
نتیجه تعلیم و تربیت ما این است که ذهن را به تدریج، همراه با افزایش تجربه، از ذخایر چنین اندیشه هایی پر کنیم.. علوم مربوط به دستور زبان و همچنین علم منطق، بسیار عاجزتر از آن است که بتواند تمامی این اندیشه ها را به صورت منظم طبقه بندی کرده یا برخی قوانین در مورد روابط بین آنها را پیدا کند. شور ارتباط بین آنها، به گونه ای که خود آنها نیز به نوبه خود مورد توجه ذهن قرار گیرند، به عنوان مفاهیم نظم فوق العاده و انتزاعی تر تلقی می شود، درست مثل این که در مورد ارتباط قیاسی میان قضایا، یا چهار کمت که «تناسبی» را می سازد، یا در مورد ناسازگاری» دو نوع مفهوم، یا «تأثیر» یکی بر دیگری سخن بگوییم.
 
بنابراین، ملاحظه می کنید که شاید فرایند تعلیم و تربیت، به معنای وسیع، را جز فرایند فرا گرفتن اندیشه ها یا مفاهیم، چیز دیگری نتوان توصیف کرد. بهترین ذهن تحصیلکرده ذهنی است که گسترده ترین ذخایر را در خود دارد و برای مواجهه با بدترین حالات ممکن در وضعیت بحرانی زندگی آماده است. فقدان تعلیم و تربیت جز ناتوانی در کسب اندیشه ها و در نتیجه در معرض سطحی نگری قرار گرفتن و بالا و پایین شدن در افت و خیزهای تجربه معنای دیگری ندارد.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص260-258، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.