بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (1)

سابقه «بيعت» به عنوان پيماني طرفيني در ميان مردم عرب به پيش از اسلام بازمي‏گردد. در اسلام نيز اين رسم اجتماعي پذيرفته شد و پيامبر از آن بهره برد. در تاريخ اسلام، همواره حاكمان، بيعت و ميثاق وفاداري مردم را موجب استحكام و اقتدار حكومت خويش دانسته و هرگز خود را از بيعت و اعتماد مردم بي‏نياز نمي‏دانستند. در اسلام ركن اصلي بيعت، اختياري‏بودن آن است وگرنه مشروعيت ندارد. پس از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روز سقيفه گروهي با برنامه‏اي از پيش تعيين
سه‌شنبه، 17 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (1)
بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (1)
بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (1)

نويسنده: مهدی حسن زاده *
منبع : راسخون


چكيده

سابقه «بيعت» به عنوان پيماني طرفيني در ميان مردم عرب به پيش از اسلام بازمي‏گردد. در اسلام نيز اين رسم اجتماعي پذيرفته شد و پيامبر از آن بهره برد. در تاريخ اسلام، همواره حاكمان، بيعت و ميثاق وفاداري مردم را موجب استحكام و اقتدار حكومت خويش دانسته و هرگز خود را از بيعت و اعتماد مردم بي‏نياز نمي‏دانستند. در اسلام ركن اصلي بيعت، اختياري‏بودن آن است وگرنه مشروعيت ندارد. پس از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روز سقيفه گروهي با برنامه‏اي از پيش تعيين شده ابوبكر را به خلافت رساندند. آن‏ها براي استحكام قدرت او از هر تلاشي فرو گذار نكردند، حتي به زور براي او بيعت گرفتند. در رأس مخالفان خلافت ابوبكر، علي (علیه السّلام) وعده‏اي از بني‏هاشم قرار داشتند. اين نوشتار تلاش دارد تا بيان كند كه بيعت گرفتن از علي (علیه السّلام)بعد از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زور و با هجوم به خانه فاطمه (سلام الله علیها) صورت گرفت.که اسم آن را می گذاریم «ترک خصومت وصلح» حضرت با غاصبین خلافت .البته این ترک خصومت وصلح آن حضرت بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بر اساس مصلحت‏انديشي و حفظ وحدت اسلامي بود؛ يعني در زماني كه ابوبكر تمام تلاش خود را براي مقابله با مرتدان به كار بسته بود، آن حضرت ناچار با خلافت کنار آمده واز حق خود چشم پوشیدند.

مقدمه

گزارش‏هاي تاريخي از منابع فريقين درباره جريان سقيفه، حاكي از آن است كه اولين اقدام ابوبكر و همراهان وي براي به دست گرفتن قدرت سياسي، گرفتن بيعت از مخالفان جريان حاكم بود. در چند روز اول كسب قدرت، از بسياري بيعت گرفته شد. اما درباره بيعت‏گيري از بني‏هاشم كه در رأس آنان مولا علي (علیه السّلام) قرار داشت، گزارش‏هاي متفاوتي وجود دارد. برخي مورخان صلح آن حضرت را پس از گذشت شش ماه، يعني اندكي پس از شهادت فاطمه (سلام الله علیها) مي‏دانند، اما برخي ديگر معتقدند كه آن حضرت در همان روز اول تن به صلح با ابوبكر داد، و برخي ديگر، اصل بيعت آن حضرت را نمي‏پذيرند. در اين نوشتار تلاش بر آن است تا درباره زمان و علت صلح اميرالمومنين علي (علیه السّلام) با خليفه اول، تحقيق و بررسي شود. و نيز تبيين شود كه اگر آن حضرت تن به صلح دادند در چه شرايطي و بر اساس چه اهدافي بوده است.

معناي بيعت :

معناي لغوي بيعت :

بيعت : بستن پيمان وفاداري واطاعت با پيامبر،امام ،حاكم ، ياخليفه . اين واژه عربي از ريشه «بيع » است .به معناي دست دادن ، دست فشردن ، دست راست خود را به دست ديگري زدن براي ايجاد عقد بيع .(1)
التزام به طاعت ، پيمان بستن به فرمانبردارى و اطاعت از كسى . مأخوذ است از بيع ، كه بيعت كننده چون خود را تسليم ديگرى كند به حقيقت خود را به وى فروخته است . از آيه مباركه «ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة»نيز مى توان اين معنى را استفاده نمود ، يعنى آنكس كه پا به دائره اسلام نهاد ، هستى خويش را بهاى سعادت ابدى خود ساخته .

معناي اصطلاحي بيعت وكاربرد آن :

پيش از اسلام در ميان عرب رسم بود كه هنگام خريد وفروش براي منجز وقطعي ساختن عقد بيع وتاكيد بر التزام خود به مفاد آن ،خريدار و فروشنده دست راست خود را با ضربه به دست راست طرف ديگر مي زد:اين كار را «بيعت »يا «صفقه »مي گفتند وبا وقوع آن، معامله انجام يافته تلقي مي شد (2)
همچنين براي اينكه افراد جماعت يا قبيله اي با حاكم يا رئيس قبيله جهت اطاعت وفرمانبرداري از وي پيمان بندند،عمل دست دادن (مصافحه) معمول بود :وبه سبب مشابهت آن با عمل بيعت در عقد بيع ،اين كار نيز بيعت نام گرفت .(3) بر اين اساس بسياري از محققان معناي اصطلاحي بيعت رادر متون و منابع اسلامي نهادن دست راست در دست راست كسي به نشانه پذيرش اطاعت يا رياست وي دانسته اند .(4)
به تدريج با ايجاد دگرگوني وتنوع در شكل ظاهري بيعت، واژه بيعت علاوه بر عمل مزبور بر پيمان وتعهدي كه اين كار حاكي ونشانه آن باشد نيز اطلاق شد ودر اين معناي دوم تداول ورواج يافت . ازاين رو ، معناي شايع ومصطلح بيعت را در قرآن ، سنت ،تاريخ، كلام وفقه سياسي اسلام، بايد عقد وپيماني دانست كه فرد بيعت كننده با امام حاكم يا شخص ديگرمي بندد تا در موضوعي خاص يا به طور عام، مطيع و فرمانبردار وي بوده ، به مفاد تعهد خود ملتزم ووفادار بماند .(5)

سابقه تاريخي بيعت در اسلام

سابقه بيعت به عنوان پيماني طرفيني در ميان مردم عرب به پيش از اسلام بازمي‏گردد. پيش از اسلام، رسم بيعت براي پذيرش مهتري رئيس قبيله يا انتصاب فردي به منصبي مهم، متداول بود. در آيين اسلام، اين رسم پذيرفته شد و پيامبراعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)نيز از اين رسم و عادت اجتماعي در موارد متعدد بهره برد .
در اسلام، بيعت و پيمان وفاداري، به‏ويژه آن‏جا كه با رهبر جامعه ديني صورت گيرد، اهميت و ارزش ويژه‏اي دارد و پاي‏بندي به آن، نشانه دين‏داري و نقض آن به شدت مذمت شده است. پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تبليغ دين مبين اسلام براي هدايت انسان‏ها و به‏ويژه مردم جزيره‏العرب، پيمان‏ها و بيعت‏هاي مهمي، مانند پيمان عقبه اول، عقبه دوم، بيعت شجره و بيعت زنان مسلمان مكه پس از فتح اين شهر، صورت داد كه پايه‏هاي اقتدار اسلام بر محور آن شكل گرفت.

عناصر بيعت

بيعت در اسلام بر پايه اركاني استوار است كه با تحقق آن‏ها حق و تكليف بيعت كننده و بيعت شونده مشروعيت پيدا مي‏كند و در غير اين صورت، مشروعيتي ندارد. عناصر اصلي پيمان و بيعت را چنين شمرده‏اند:
الف ـ افراد اجتماع اسلامي چه به‏طور رسمي و چه از روي نيت پاك و صميمي با رهبر و زمام‏دار خود پيمان مي‏بندند؛
ب ـ رهبر در اسلام بايستي تمام شرايط رهبري در جامعه اسلامي را داشته باشد؛
ج ـ با بروز انحراف در رهبر، اين پيمان مقدس خودبه‏خود منحل و نابود مي‏گردد؛
د ـ آزادي كامل در منعقد ساختن اين پيمان مقدس .(6)
رسم بيعت پس از رحلت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز برقرار ماند. اما ويژگي اين بيعت‏ها، به جز بيعت‏هاي صورت گرفته با امام امیرالمؤمنین علي و امام حسن مجتبي (علیهم السّلام) ، بر آن بود كه معمولاً فردي را بدون مشورت عامه مردم و با ناديده گرفتن وصيت و ابلاغ پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)به عنوان خليفه و حاكم اسلامي برمي‏گزيدند و از مردم براي او به صورت جبر يا اختيار بيعت گرفته مي‏شد. نقطه آغازين اين تحول، ماجراي سقيفه بود. طبق گفته منابع تاريخي، در روز رحلت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابتدا عده‏اي، از جمله عمر بن خطاب، ابوعبيده جراح و برخي از سران انصار، با برنامه‏اي از پيش طراحي شده در محلي به نام سقيفه بني‏ساعده بدون حضور نزديكان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)از جمله علي بن ابي طالب و عباس، جمع شده و با ابوبكر بيعت كرده، و در روزهاي بعد به صورت عمومي براي وي از مردم بيعت گرفتند، اگرچه برخي با اكراه خلافت او را پذيرفتند.
اكنون با توجه به معنا و مفهوم بيعت، به موضوع چگونگي جريان بيعت‏گيري از بني‏هاشم و علي (علیه السّلام) ، زمان و علت آن پرداخته مي‏شود، زيرا نتيجه هرچه باشد، چه اجبار و چه اختيار، بار معنايي خاص خود را دارد. اگر اجباري در كار بوده پس در حقيقت، بيعتي شكل نگرفته و اگر بيعتي اختياري صورت گرفته زماني نافذ است كه به سبب مصلحت‏انديشي نباشد و شخص بيعت كننده در همه احوال، بيعت شونده را به رسميت بشناسد.

جريان صلح حضرت امیر (علیه السّلام) با ابوبكر

با تثبيت حكومت ابوبكر در روز سقيفه، يعني همان روزي كه پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وفات كرد،(7) بيعت‏گيري از مردم و مخالفان قدرت وي به شدت دنبال شد. به عبارت ديگر، پس از خاتمه بيعت در روز سقيفه، آنان از آن محل خارج شدند و در كوچه‏ها به راه افتاده و به هر كس مي‏رسيدند دست او را گرفته، به دست ابوبكر مي‏ماليدند، چه آن شخص به اين كار تمايلي داشت يا نه، چنان‏كه در خصوص بيعت سعد بن عباده آمده است:
سعد بن عباده گفت من با شما بيعت نخواهم كرد تا نزد خداي خود بروم. عمر گفت: ما او را آزاد نمي‏گذاريم تا بيعت كند.(8) علاوه بر اين اعمال زور و فشار از سوي اهل سقيفه در بيعت‏گيري كه نمودي عيني داشت، ديگران نيز با طراحي عمر به تثبيت خلافت ابوبكر كمك كردند، به گونه‏اي كه طبري نقل مي‏كند:
طايفه اسلم به جماعت بيامدند و با ابوبكر بيعت كردند. عمر گويد: وقتي اسلميان را ديدم به پيروزي اطمينان يافتم. (9) شيخ مفيد به نقل از ابومخنف گزارش كرده است كه عمر علاوه بر تلاش خود، طايفه‏اي را نيز تحريك كرد كه از مردم به زور بيعت بگيرند:
«فاخرجوا الي الناس واحشروهم ليبايعوا، فمن امتنع فاضربوا رأسه وجبينه...»(10) مردم را براي بيعت با خليفه جمع كنيد، و هر كسي كه امتناع ورزيد بر سر و پيشاني او بكوبيد... .»
ابن‏اثير نيز در اين باره چنين گزارش كرده است:
«اگرچه عمر با ابوبكر بيعت كرد و مردم (مهاجرين) از او پيروي كردند، ولي انصار يا بعضي از انصار گفتند: ما جز علي (علیه السّلام)كسي را نمي‏پذيريم و جز با علي (علیه السّلام) بيعت نمي‏كنيم. بني‏هاشم و زبير و طلحه از بيعت با ابي‏بكر تخلف و خودداري نمودند.» (11)
روز بعد، بيعت عمومي در مسجد تجديد شد.(12) به گزارش يعقوبي و برخي مورخان، در جريان بعيت گرفتن از مردم عده‏اي از مهاجران و انصار از بيعت با ابوبكر سر باز زده و به علي بن ابي‏طالب پيوستند. آن‏ها عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبير بن عوام بن عاص، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، عمار بن ياسر، براء بن عازب و ابي بن كعب بودند. (13)
بني‏هاشم و مخالفان دستگاه خلافت، از لحاظ اعتقادي بر آن بودند كه خلافت، حق علي بن ابي طالب است، زيرا او علاوه بر آن‏كه پسر عموي پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، شوهر دخترش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اولين جواني بود كه اسلام آورد و بر اساس روي‏داد تاريخي غدير و بر پايه نص الهي از سوي پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ولايت و امامت و خلافت بر مردم حق اوست. از اين رو، بني‏هاشم و علي (علیه السّلام)به‏رغم بيعت مردم با ابوبكر در سقيفه بني‏ساعده، با او بيعت نكردند. (14)
موافقت نكردن حجت خدا علي (علیه السّلام) براي دستگاه خلافت سنگين و غير قابل تحمل بود، از اين رو تصميم گرفتند كه از علي (علیه السّلام) و بني‏هاشم و افراد ديگري كه بيعت نكرده بودند، بيعت اجباري بگيرند. يعقوبي در اين باره مي‏نويسد:
«ابوبكر و عمر كه خبر يافته بودند گروه بني‏هاشم با علي بن ابي‏طالب در خانه فاطمه دختر پيامبر خدا هم پیمان گشته‏اند، پس آنان با گروهي به عنوان مخالفت با اين اقدام، به خانه هجوم آورند تا از علي (علیه السّلام) و مخالفان خلافت ابوبكر بيعت بگيرند، به همين علت بود كه عمر آن‏ها را براي بيعت ـ به سوي مسجد ـ كشيد.» (15)
ابن‏قتيبه نيز در گزارش خود آورده است:
«عمر كه شعله‏اي از آتش در دست داشت، تهديد به آتش زدن خانه كرد.» (16)
يعقوبي در ادامه جريان سقيفه چنين مي‏نويسد:
«علي (علیه السّلام) بيرون آمد و زبير شمشيري حمايل داشت. پس عمر با او برخورد و با وي درگير شد و او را بر زمين زد و شمشيرش را شكست و به خانه ريختند، پس فاطمه (سلام الله علیها) بيرون آمد و گفت: به خدا قسم بايد بيرون رويد وگرنه مويم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاري كنم.» (17)
سپس زبير و علي (علیه السّلام) و ديگر افرادي را كه از بني‏هاشم در آن‏جا گرد آمده بودند، به همراه خود بردند و علي (علیه السّلام) مي‏گفت: «انا عبدالله و اخو رسول‏الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) » ؛ منم بنده خدا و برادر رسول خدا. آن‏ها را نزد ابوبكر بردند و به او گفتند: بيعت كن. علي (علیه السّلام) فرمود:
«من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بيعت نخواهم كرد و شما سزاوارتريد كه با من بيعت كنيد، شما خلافت را از انصار گرفتيد، و با قرابت و نزديكي با رسول خدا بر آن‏ها احتجاج كرديد و به آن‏ها گفتيد: چون ما به پيامبر نزديك‏تريم و از اقرباي او هستيم به خلافت سزاوارتر از شما هستيم، و آن‏ها نيز روي همين پايه و اساس، پيشوايي و امامت را به شما دادند. من نيز با همان امتياز و خصوصيت كه شما بر انصار احتجاج كرده‏ايد با شما احتجاج مي‏كنم (يعني همان قرابت و نزديكي با رسول خدا) پس اگر از خدا مي‏ترسيد با ما از در انصاف درآييد و همان را كه انصار براي شما پذيرفتند شما نيز براي ما بپذيريد، وگرنه دانسته به ستم و ظلم دست زده‏ايد.» (18)
ابن‏قتيبه مي‏نويسد:
«علي (علیه السّلام) فرمود: اي عمر شيري را بدوش كه نصف آن از آنِ تو باشد، امروز تو كار او را محكم كن كه فردا وي آن را به تو بازگرداند! نه به خدا سوگند سخنت را نمي‏پذيرم و با او بيعت نخواهم كرد. ابوبكر گفت: اگر بيعت نمي‏كني تو را مجبور نمي‏كنم.
ابوعبيده گفت: اي اباالحسن تو اكنون جواني و اين‏ها سالمندان قوم تو و قريش هستند و تجربه و كارآزمودگي كه آن‏ها دارند تو نداري، و ابوبكر از تو براي اين كار نيرومندتر و تحملش بيشتر است، تو اينك آن را بدو واگذار كن و رضايت بده و اگر زنده ماندي تو بر اين كار شايسته هستي و از نظر فضيلت و قرابت و سابقه و جهاد سزاوار خلافت هستي.
علي (علیه السّلام) در ادامه فرمودند:
اي مهاجران! خداي را در نظر داشته باشيد و حق حاكميت محمد را از خانه و بيت او به خانه و بيت خود منتقل نكنيد و خاندان او را از حق و مقام او در مردم دور نسازيد. اي گروه مهاجران به خدا سوگند كه ما خاندان، به خلافت از شما شايسته‏تريم . آيا قاري كتاب خدا و فقيه در دين خدا و آگاه به سنت رسول خدا و كسي كه بتواند اين بار را به سرمنزل مقصود برساند در ما نيست، به خدا سوگند چنين كسي در ما هست، از هواي نفس پيروي نكنيد كه از حق دور خواهيد شد.
بشير بن سعد گفت: اگر انصار اين سخن را قبل از بيعت با ابوبكر از تو شنيده بودند هيچ كس با تو مخالفت نمي‏كرد، ولي چه مي‏شود كرد كه اين‏ها بيعت كرده‏اند. امام (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) براي احقاق حق خويش تلاش زيادي براي بازگرداندن امر خلافت از ابوبكر كردند، اما عملاً اين تلاش ثمري نبخشيد. علي (علیه السّلام) كه چنان ديد بايد به خانه بازگردد، هم‏چنان سكوت كرد تا فاطمه (سلام الله علیها) از دنيا رفت». (19)
آن‏چه بايد يادآور شد اين است كه رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)در هيچ يك از بيعت‏هاي خود، حتي پس از فتح مكه و چيره شدن بر مشركان، از كسي به زور و استيلا بيعت نگرفت. بنابراين، در تاريخ اسلام ،سقيفه نخستين گردهمايي بود كه با خشونت و پرخاش آغاز شد و براي ثباتش، به زور و ستيز از افراد بيعت گرفته شد.
اكنون با توجه به روشن شدن وضعيت سقيفه و تلاش قدرت حاكم در تحكيم جايگاه خود با بيعت ستاندن از امام علي (علیه السّلام) براي ابوبكر، بايد روشن شود كه آيا اين تلاش به نتيجه رسيد يا بدون نتيجه ماند؟ و اگر به نتيجه رسيد زمان اصلي بيعت بني‏هاشم با ابوبكر كي بود؟
براي روشن شدن جواب اين مسئله مهم، اقوال مختلف مورخان شيعه و سني در اين باره نقل مي‏شود تا بتوان تحليلي بر اساس نتيجه به دست آمده ارائه داد.

زمان صلح از سوي علي (علیه السّلام)

تاريخ‏نويسان پس از ذكر گزارش اتفاقات سقيفه، ماجراي تحت فشار قرار دادن بني‏هاشم و علي (علیه السّلام) را از سوي ابوبكر و عمر براي پذيرش بيعت، به چند صورت نقل كرده‏اند:
1. بعد از هجوم به خانه فاطمه (سلام الله علیها)، همگي بيعت كردند مگر علي بن ابي طالب (علیه السّلام) ، چنان‏كه ابن‏قتيبه مي‏نويسد:
«آناني كه در خانه علي (علیه السّلام) بودند همگي بيرون آمدند و بيعت كردند، مگر علي (علیه السّلام) .» (20)
2. هيچ كدام از بني‏هاشم تا بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) بيعت نكردند. ابن‏اثير به نقل از زهري آورده است كه :«علي و بني‏هاشم و زبير شش ماه ماندند و با ابوبكر بيعت نكردند تا فاطمه (سلام الله علیها) وفات يافت، آن‏گاه بيعت كردند.» (21)
3. علي (علیه السّلام) در همان روز، با اجبار و اكراه بيعت كرد. محمد بن جرير طبري در اين باره چنين مي‏نويسد:
«عمر سوي علي (علیه السّلام) و زبير رفت و آن‏ها را به ناخواه بياورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت مي‏كنيد. و آن‏ها بيعت كردند.» (22)
4. اميرالمومنین علي (علیه السّلام) هيچ‏گاه بيعت نكرد، چنان‏كه شيخ مفيد مي‏نويسد:
«نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه امير مؤمنان علي بن ابي طالب (علیه السّلام) هرگز با ابوبكر بيعت نكرد.(23)»
5. گزارش ديگر در خصوص چگونگي بيعت توسط ابن‏اثير چنين نقل شده است: «گفته شده كه چون علي (علیه السّلام) خبر بيعت ابوبكر را شنيد از خانه بدون رداء (عبا) يا ازار (عمامه يا روپوش) با شتاب خارج شد و با ابوبكر بيعت نمود. سپس روپوش خود را خواست و پوشيد.»
اين روايت آن‏قدر ضعيف و سخيف است كه كمتر مورخي آن را گزارش كرده، حتي بسياري از مورخان سني نيز آن را نپذيرفته‏اند و در مقابل آن موضع‏گيري هم مي‏كنند، چنان‏كه خود ابن‏اثير نيز اين گزارش را نپذيرفته و اين‏چنين به آن پاسخ مي‏دهد:
«اين روايت درست و صحيح نيست، بلكه روايت صحيح اين است كه اميرالمومنين (24) علي (علیه السّلام) بيعت نكرد مگر بعد از شش ماه از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ». (25)
با توجه به طرح ديدگاه‏هاي متفاوت درباره زمان بيعت علي (علیه السّلام) ، مشخص شد كه نظريه تعجيل امام علي (علیه السّلام) براي بيعت، طرف‏داري ندارد. بنابراين، آن‏چه باقي مي‏ماند به‏طور كلي به دو دسته تقسيم مي‏شود:
1. بيشتر اقوال مبني بر اين است كه صلح حضرت (علیه السّلام) با ابوبكر تاخیر داشته، اما زمان آن از منظر برخي مورخان بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و حدودا شش ماه بعد از رحلت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)بوده است.
2. نظريه ديگر كه مربوط به شيخ مفيد است بر اصل عدم پذيرش بيعت از سوي آن حضرت تأكيد دارد.

اقوال مورخان مشهور شيعه و سني

اكنون براي روشن شدن حقيقت امر، اقوال مورخان مشهور شيعه و سني بررسي مي‏شود تا بتوان از مجموع گزارش‏ها جمع‏بندي ارائه كرد.

الف) مورخان اهل تسنن

1. ابن‏قتيبه دينوري چنين نقل مي‏كند:
«ابوبكر بار ديگر عمر، قنفذ و تني ديگر را فرستاد و به آن‏ها دستور داد تا علي (علیه السّلام) را نزد وي ببرند. به علي (علیه السّلام) گفتند: بيعت كن. علي (علیه السّلام) فرمود: اگر بيعت نكنم چه مي‏كنيد؟ در پاسخ وي گفتند: در اين صورت، سوگند به خدا گردن تو را خواهيم زد. علي (علیه السّلام) گفت: در اين صورت، بنده خدا و برادر رسول خدا را مي‏كشيد. عمر پاسخ داد: بنده خدا را آري، ولي برادر رسول خدا را هرگز. ابوبكر گفت: تا زماني كه فاطمه در كنار اوست او را مجبور بر اين كار نمي‏كنم. علي (علیه السّلام) تا زماني كه فاطمه زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه (سلام الله علیها) پس از پدرش رسول خدا فقط 75 شب زنده بود». (26)
دينوري در ادامه مي‏افزايد:
«گويند وقتي فاطمه (سلام الله علیها) وفات كرد، علي (علیه السّلام) در پي ابوبكر فرستاد تا نزد وي آيد. ابوبكر آمد، بني‏هاشم نيز نزد علي بودند. ابوبكر آمده و آن‏ها با وي در مسجد بيعت كردند.»
2. مسعودي مي‏نويسد:
«هيچ كس از بني‏هاشم با ابوبكر بيعت نكرد تا فاطمه (سلام الله علیها) وفات يافت. درباره بيعت علي ابن ابي طالب (علیه السّلام) با ابوبكر اختلاف است. بعضي مي‏گويند بعد از ده روز پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) ، يعني هفتاد و چند روز پس از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بيعت كرد، و بعضي سه ماه گفته‏اند و بعضي شش ماه، و جز اين نيز گفته‏اند.» (27)
3. محمد بن جرير طبري نيز چنين گزارش مي‏دهد:
«عمر سوي علي (علیه السّلام) و زبير رفت و آن‏ها را به ناخواه آورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت مي‏كنيد، و آن‏ها بيعت كردند.» (28)
گزارش طبري از جريان سقيفه، چند نكته دارد: نخست، آن‏كه تنها اين نقل، تسريع در بيعت گرفتن در جريان سقيفه را مي‏رساند. دوم، اين اتفاق در هر زماني افتاده باشد، عامل زور و فشار باعث پذيرش اين بيعت از سوي علي (علیه السّلام) بوده است. بنابراين، بديهي است با توجه به ركن اصلي بيعت كه «اختيار» است اين نوع بيعت‏ها نه اعتبار و حجيت شرعي براي بيعت كننده دارد و نه براي بيعت شونده جايگاه مشروعي دارد.
4. مقدسي در كتاب البدء و التاريخ مي‏نويسد:
«علي مدت شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه (سلام الله علیها) صد روز پس از پيامبر درگذشت. و بعضي سه ماه گفته‏اند. علي (علیه السّلام) تا فاطمه (سلام الله علیها) را به خاك نسپرد با ابوبكر بيعت نكرد.» (29)
5. ابن‏سعد در الطبقات الكبري درباره زمان وفات فاطمه (سلام الله علیها) براي روشن شدن زمان بيعت امام علي (علیه السّلام) مي‏نويسد:
...پس ابوبكر سرپيچيد از اين‏كه اموال ـ فدك ـ چيزي به فاطمه (سلام الله علیها) دهد. و فاطمه بر او خشم گرفت و نيز تا مرگ خود با او سخن نگفت. و فاطمه پس از پدرش تنها شش ماه زنده بود. (30)
6. بخاري در كتاب صحيح بخاري و مسلم در صحيح مسلم به مناسبت مسئله بيعت، درباره زمان بيعت علي بن ابي طالب (علیه السّلام) به نقل از عایشه مي‏نويسند:
«...فاطمه (سلام الله علیها) با ابوبكر ـ در اعتراض به وي ـ سخن نمي‏گفت تا آن‏كه از دنيا رفت. وي بعد از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)شش ماه زندگي كرد... و تا زماني كه فاطمه (سلام الله علیها) زنده بود مردم به علي (علیه السّلام) توجه داشتند، اما تمايل مردم به وي بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) كم شد. پس متمايل به كنار آمدن با ابوبكر و صلح با او شد. اما علي (علیه السّلام) در طول مدت آن شش ماه هرگز بيعت نكرد... .» (31)
7. بلاذري مي‏گويد:
«...علي با ابوبكر بيعت نكرد تا اين‏كه فاطمه (سلام الله علیها) شش ماه بعد از وفات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)از دنيا رفت، وي در ادامه مي‏افزايد، زماني كه جنگ با مرتدين آغاز شد عثمان نزد امام علي (علیه السّلام) آمد و گفت: تا وقتي كه تو بيعت نكني كسي به جنگ اين افراد نخواهد رفت. عثمان پيوسته با وي سخن گفت تا اين‏كه وي را نزد ابوبكر برد و علي با او بيعت كرد و مسلمانان خشنود شده براي جنگ با مرتدين كمر همت بستند.» (32)
* پژوهشگر و محقق حوزه علمیه اصفهان

پی نوشت :

1- لسان العرب ،العین ،مصباح المنیر ذیل واژه «بیع » . بیعت وچگونگی آن در تاریخ اسلام ،شهیدی ص 125
2- تاریخ ابن خلدون ج 1،ص125
3- شهیدی ،همان
4- شهیدی ،همان .العین ذیل واژه «بیع »
5- لسان العرب ،العین ،همان .انوار الفقاهه کتاب البیع ،مکارم شیرازی ج 1،ص 517
6- محمدتقي جعفري، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، ج 3، ص 18ـ19.
7- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 1.
8- ابن‏اثير، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 21 و تاريخ طبري، ج 4، ص 1348.
9- همان .
10- شيخ مفيد، الجمل، ص 59.
11- ابن‏اثير، همان، ص 13.
12- ابن‏اثير، همان، ص 21 و ابن‏سعد، الطبقات الكبري، ج 3، ص 186.
13- يعقوبي، همان، ج 1، ص 527.
14- ابن‏اثير، همان، ص 15 و مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 657.
15- يعقوبي، همان، و نيز ر.ك: ابن‏اثير، همان، ص 12 به بعد.
16- ابن‏قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 1، ص 30: «وان ابابكر تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي ـ كرم اللّه‏ وجهه ـ فبعث اليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا ان يخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده، لتخرجن او لأحرقنها علي من فيها...».
17- يعقوبي، همان، و نيز ر.ك: ابن‏قتيبه دينوري، همان، ص 27 ـ 33.
18- محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 28، ص 184 و نيز ر.ك: ابن‏قتيبه دينوري، همان، ص 28.
19- دينوري، همان، ص 28 ـ 29.
20- دينوري، همان، ص 29 و نيز ر.ك: يعقوبي، همان، ص 527.
21- ابن‏اثير، همان، ص 21 و نيز ر.ك: مسعودي، همان.
22- تاريخ طبري، ج 4، ص 1130.
23- شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 40 و 56 به بعد.
24- نكته قابل توجه آن‏كه ابن‏اثير در اين گزارش و دفاعيه، امام علي (علیه السّلام) را با واژه اميرالمؤمنين مورد خطاب قرار داده است.
25- ابن‏اثير، همان، ص 13.
26- دينوري، همان، ص 29 ـ30.
27- مسعودي، همان، ص 646 و 657.
28- تاريخ طبري، ج 4، ص 1330.
29- مطهر بن طاهر مقدسي، البدء و التاريخ، ج 2، ص 764.
30- ابن‏سعد، همان، ج 2، ص 257.
31- محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84 و مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153.
32- احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.

ادامه دارد .....




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط