![مهندسی که شهید شد مهندسی که شهید شد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/8787.jpg)
شهید مدافع حرم ابوالفضل شیروانیان(اهل اصفهان)
متولد: 28شهریور 1362
تاریخ شهادت: آذر 1392 در دمشق
متولد: 28شهریور 1362
تاریخ شهادت: آذر 1392 در دمشق
پسرم از من پیشی گرفت
پدر شهید شیروانیان که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بود، درباره ی پسرش میگوید: «ابوالفضل در رشته ی ریاضی فیزیک دیپلم گرفت و بعد از آن در رشته ی فنی پنوماتیک، که مربوط به مهندسی تعمیر و نگهداری ماشین آلات زرهی و سنگین بود، دوره ای بیست ماهه در یک شرکت اروپایی گذراند و موفق به دریافت مدرک لیسانس در این رشته شد، سپس به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم بی بی زینب سلام الله علیها به سوریه اعزام شد تا به کارهای فنی و مهندسی ماشین آلات در آن جا رسیدگی کند. تکفیری ها ناجوانمردانه از پشت سر او را هدف قرار دادند و او را به شهادت رساندند. پسرم درس بزرگی به من داد و خیلی بهنگام رفت، نه دیر نه زود. او در شهادت از من پیشی گرفت.»
نامی به بزرگی تاریخ
مادر شهید میگوید: «وقتی ابوالفضل به دنیا آمد، شب عید قربان بود و همسرم در مکه بود؛ اما نامش را از قبل انتخاب کرده بود. وقتی پدر از مکه برگشت، ابوالفضل ده روزه بود.»
دست های آغشته به روغن ماشین
یکی از هم رزمان شهید شیروانیان میگوید: «ابوالفضل از نظر فنی و شجاعت، یکی از بهترین نیروها بود. ابوالفضل در سنگرسازی حرف اول را در گروه میزد. او دستگاهی را که موشک خورده یا از کار افتاده بود با تخصصی که داشت، تعمیر میکرد؛ در انجام کارهایش هم بسیار دقت میکرد تا به نحو احسن انجام دهد، به حدی که گاه از پیشانی اش عرق میریخت؛ اما تا کارش را تمام نمیکرد، دست بردار نبود. یک روز که ابوالفضل مشغول تعمیر یکی از ماشین ها بود، فرمانده ی وقت نیروی زمینی سپاه برای بازدید از راه رسید. دست های ابوالفضل گریسی شده بود و تمیز نبود، به همین دلیل با عذرخواهی نخواست با فرمانده دست بدهد، اما فرمانده گفت: با من دست بدهید؛ چون ما به چنین دست هایی افتخار میکنیم.»
دوست ندارم در رخت خواب بمیرم
همسر شهید میگوید: «ابوالفضل نسبت به تمام امامان ارادت ویژه داشت؛ اما وقتی نام حضرت زینب سلام الله علیها به میان میآمد و ذکر مصیبت ایشان شروع میشد، جانانه عزاداری میکرد. به خاطر همین حساسیت ها و عشق بیکرانی که نسبت به بی بی اش داشت، داوطلبانه و با خواهش و تمنا از این و آن، رضایت گرفت و به سوریه عازم شد. بار اول که به سوریه رفته بود، در منطقه ی خان عسل سوریه شیمیایی شد و سری دوم که به سوریه رفت، در شهر دمشق به آرزویش رسید.
او جواب بی تابی های من را فقط با یک جمله میداد و آرامم میکرد که اگر روزی شهید شوم، خدا کفیل خانواده ی شهداست. من نمیخواهم توی رخت خواب بمیرم. دوست دارم وقتی از این دنیا رفتم، مهدی - تنها پسرم - به رفتن من افتخارکند.»
منبع: مجله باران
او جواب بی تابی های من را فقط با یک جمله میداد و آرامم میکرد که اگر روزی شهید شوم، خدا کفیل خانواده ی شهداست. من نمیخواهم توی رخت خواب بمیرم. دوست دارم وقتی از این دنیا رفتم، مهدی - تنها پسرم - به رفتن من افتخارکند.»
منبع: مجله باران