صدای گریه حنانه

نوشته کوتاه زیر گزارشی درباره شهید مدافع حرم، روح الله طالبی اقدم است. روحش شاد و یادش گرامی باد.
شنبه، 19 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
صدای گریه حنانه
شهید مدافع حرم روح الله طالبی اقدم
متولد: ۱۳۶۶ در مرند آذربایجان شرقی 
تاریخ شهادت: اول آبان 1394( مصادف با تاسوعای حسینی) در حومه  شهر حلب سوریه

 

اعلامیه شهادتش را خودش طراحی کرد

همسر شهید در مورد روح الله ‌می‌گوید: «سال 1392 با مراسمی بسیار ساده ازدواج کردیم و حاصل ازدواج مان دخترم حنانه است. روح الله بسیار مهربان بود. در مدت کوتاه زندگی با هم بحثی نداشتیم. حنانه را خیلی دوست داشت. وقتی قصد رفتن داشت صدای لالایی‌اش را ضبط کرد و گفت در نبودم صدایم را برای حنانه بگذار تا با صدای لالایی من بخوابد. در اجتماع هم بسیار فعال بود و به مراسم آیینی «شبیه‌خوانی» روز عاشورا بسیار علاقه داشت. کارهای گرافیک و طراحی را هم بسیار دوست داشت و همیشه یادواره شهدا و بنر شهدا را خودش کار می‌کرد. جالب است بدانید قبل از شهید شدن اعلامیه شهادتش را طراحی کرده بود.
 

او یک تکاور بود

روح‌الله پاسدار تکاور بود. نزدیک اعزام، موضوع رفتنش را مطرح کرد. اول ناراضی بودم، ولی حرف حضرت زینب سلام الله علیها که پیش آمد کار سخت شد! هر وقت منزل می‌آمد بلافاصله بعد از ناهار با کامپیوتر کار می‌کرد. وقتی از او  می‌خواستم کمی استراحت کند، در جوابم می‌گفت: «روزی می‌آید که باید همیشه بخوابیم، باید قدر زنده بودن مان را بدانیم و نهایت استفاده مثبت را از دنیا داشته باشیم.
 

با هم تعزیه خوانی ‌می‌کردیم

پدر شهید هم خصوصیات پسرش را این گونه توضیح ‌می‌دهد: «من خودم پاسدار بازنشسته هستم و در هشت سال دوران دفاع مقدس در جبهه بودم. دو دختر و دو پسر داشتم که روح‌الله شهید شد و دیگر پسرم نیز طلبه است؛ اما هیچ کس برایم مثل روح‌الله نمی‌شود. از مأموریت که برمی‌گشت ابتدا به من و مادرش سر می‌زد و دست ما را می‌بوسید، بعد به خانه ی خودش می‌رفت. بسیار فعال بود. در یگانی که کار می‌کرد همیشه در خط مقدم و گردان شهادت بود. من و پسرم با هم تعزیه خوانی ‌می‌کردیم و همیشه تعزیه حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین (ع) را در ایام محرم اجرا ‌می‌کردیم. وقتی پسرم خواست به سوریه برود، در تهران آموزش‌های لازم را دیده بود و مسئولان به خاطر دخترش مخالف اعزامش بودند؛ اما با اصرار روح‌الله راضی شدند. حتی موقع  اعزام، با این که ظرفیت تکمیل شده بود، بازهم اصرار کرد تا از تهران راهی شود. بالاخره تلاش‌هایش به ثمر نشست و از سپاه قدس کرج به حومه حلب  اعزام شد.»

 
دشمنان حضرت زینب(س) آن جا هستند

مادر شهید در مورد اعزام پسرش به نبرد با تکفیری های داعش ‌می‌گوید:  من با رفتن پسرم به سوریه مخالف بودم.  یک روز عکس هایی از جنایات داعش را در لپ‌تاپش به ما نشان داد که خیلی وحشتناک بود. بعد به من گفت: «مادر! شما هر سال روز عاشورا برای عزاداری امام حسین(ع) به مسجد می‌روی و گریه می‌کنی، درسته؟ گفتم: «بله پسرم درست ‌می‌گویی!» روح‌الله گفت: «مادر! به حضرت زینب (س) بگو برایت گریه می‌کنم؛ ولی نمی‌گذارم پسرم بیاید تا با دشمنانت بجنگد.» این ها را که به من گفت، دیگر جوابی نداشتم به او بدهم و قبول کردم برود.»
 

گریه های حنانه کوچولو

 یکی از هم رزمان روح‌الله ‌می‌گوید: «روح الله عکس دوستش را که فرمانده ی گردان بود در پس‌زمینه لپ‌تاپش داشت و هر وقت آن تصویر را می‌دید خطاب به او ‌می‌گفت: «حاجی! خیلی دوست دارم کنار شما باشم؛ اما نمی‌گذارند به جنگ تکفیری ها بیایم.» بعدها هم وقتی باهم به سوریه اعزام شدیم، برای ما تعریف کرد که موقع اعزام  وقتی صدای گریه حنانه دخترم را شنیدم یک لحظه پشیمان شدم و می خواستم برگردم، اگر لحظه ی خداحافظی، یک لحظه برمی گشتم شاید نظرم عوض می شد. آن زمان حنانه سه ماه داشت و بسیار بی‌تاب بود و بی‌قرار.

منبع: مجله باران


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.