نقد نظریه بازسازی در تعلیم و تربیت (قسمت اول)

بازسازی گرایان عقیده دارند که رویکرد آنها یک حرکت بنیادی نشأت گرفته از پیشرفت گرایی است. این امر بدان سبب درست است که بسیاری از پیشرفت گرایان به موضوعات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می پردازند.
چهارشنبه، 2 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد نظریه بازسازی در تعلیم و تربیت (قسمت اول)
بازسازی گرایان استدلال می کنند که اگر مردم واقعا به جامعه و تعلیم و تربیت علاقه مند باشند، در جاهای محوری و اساسی که تصمیم گیری در آنها صورت می گیرد حضور خواهند یافت. آنها قویا بر فعالیت جامعه تأکید دارند و از تعلیم و تربیتی حمایت می کنند که مردم را در دستیابی به حقوق انسانی و اجتماعی کمک کند. آثار «سال آلینسکی» در شیکاگو این نوع تعلیم و تربیت را مستدل شرح می دهد. آلینسکی به مردم کمک کرد تا در فعالیتهایی که سطح آگاهی اجتماعی آنها را در زمینه مشکلاتشان بالا می برد، شرکت کنند و یاد بگیرند چگونه با چنین مشکلاتی به طور مؤثر برخورد کنند. بازسازی گرایان همچنین عقیده دارند که مردم هم باید به امور جامعه بپردازند و هم به امور جهانی، و باید افرادی فعال و لایق و مؤثر برای استمرار اصلاح اجتماعی باشند.
 
بازسازی گرایان عقیده دارند که رویکرد آنها یک حرکت بنیادی نشأت گرفته از پیشرفت گرایی است. این امر بدان سبب درست است که بسیاری از پیشرفت گرایان به موضوعات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می پردازند. به هر حال اشتباه است که گفته شود دیویی مدافع راه حلهای بنیادی نبود. او استدلال می کرد که راه حل مسائل اجتماعی باید به دقت و از راه آزمایش و با توجه کامل به پیامدهای ممکن بررسی شود. نتایج رویکرد او می تواند این باشد که دیویی یک بنیادگرای محتاط، یک مدافع فکور نسبت به تحول اجتماعی بود. اغلب انتقاداتی متوجه نظریه بازسازی بوده، زیرا به هشدار دیویی که اظهار می داشت: «تحلیلهای بازسازی گرایان از مسائل اجتماعی و قدم برداشتن آنها برای اصلاحات، به دلیل این است که از بی مایگی و کوته بینی در رنج هستند»، توجه نمی شد. بازسازی گرایان اغلب به دلیل تمایل شدیدی که به تحول دارند، در نظرات و پیشنهادهای اصلاحی خود بسیار تند هستند. هشدارها باعث شده که این تندروی گفتگوها و مباحثه های بسیار زیاد، اما کم اثری را در زمینه اهداف و روشها در تعلیم و تربیت بوجود آورد. ممکن است بتوان به تأثیرات قابل توجهی که پیشرفت گرایان در مدارس داشته اند، اشاره کرد، اما مشاهده یک نفوذ واقعی از جانب بازسازی گرایان بی نهایت مشکل است. این امر شاید بدان سبب است که توصیه های پیشرفت گرایان برای پذیرش آسان تر بوده، از نظر ظاهری کمتر بنیادی است، یا شاید به واسطه عمق، و عملی بودن نظرات آنهاست. با چنین شاخصی، عدم نفوذ بازسازی گرایان می تواند به طور مستقیم از این حقیقت ناشی شود که توصیه های آنها مورد پسند توده مردم با اکثریت مربیان تربیتی نیست.
 
به نظر می رسد ملاحظات اخیر در خصوص تعلیم و تربیت چند فرهنگی به طریقی پیشرفت بازسازی گرایی را ارائه دهد. مسلما، بازسازی گرایان سالیان متمادی از چندگانگی فرهنگی دفاع کرده اند و لذا هر گونه برآوردی از نفوذ آنها باید تعلیم و تربیت چند فرهنگی را نیز در بر بگیرد. به هر حال، این نیز درست است که گروه‌های نژادی علایق خاص خود را که مانند هر تلاش سازمان یافته بازسازی گرا عهده دار رشد و توسعه تعلیم و تربیت چند فرهنگی است ترویج می کنند. به عنوان مثال، بومیان آمریکای لاتین به جای این که به دنبال تحول بنیادین در مؤسسات و نحوه تفکر آمریکایی ها باشند، به دفاع از به رسمیت شناخته شدن هویت فرهنگی خود برای کسب پذیرش اجتماعی - آن گونه که هست - برخاسته اند. همین مطلب درباره زنان، سیاهان و سرخپوستان آمریکایی نیز صادق است. این بدان معنا نیست که نظریه فلسفی بازسازی گرایی بخشی از مواد مورد بحث تعدادی از پیروان تعلیم و تربیت چند فرهنگی را در بر نداشته است؛ برعکس، باید گفت که تأثیر نظریه بازسازی بر تعلیم و تربیت چند فرهنگی به اندازه تأثیر پیشرفت گرایی تعلیم و تربیت پیشرفته آشکار و روشن نبوده است. به هر حال، شاید یک نظریه فلسفی زمانی موفقیت آمیز باشد که اندیشه‌های آن عادی و اصول موضوعه اش مورد پذیرش دیگران باشد بدون این که نسبت به منشأ و منبع آن شناختی داشته باشند. احتمالا نظریه بازسازی نفوذ و تأثیر خود را به عنوان یک فلسفه تعلیم و تربیت از دست داده، زیرا بسیاری از مردم ضرورت ایجاد تحول و کار برای تحقق نیازهای ارضا نشده را که بازسازی گرایان به طور خستگی ناپذیری درصدد تبیین آن هستند، قبول دارند. اما مشکل این دیدگاه اخیر آن است که عدالت و تحول تنها ویژگیهای منحصر به فرد نظریه بازسازی نبوده است.
 
در بسیاری جهات، بازسازی گرایان از فعالیت‌های مدارس تصوری خیالی دارند. تحقیقاتی که اخیرا توسط مورخانی از قبیل جیمز کولمن و کریستوفر جنکز، انجام شده، نشان می دهد که مزایای کنونی حاصل از فعالیتهای مدارس با آنچه از آنها انتظار انجام آن می رود، بسیار فاصله دارد. نشانه ها حاکی از آن است که مدارس نمی تواند به طور مستقیم بر بازدهی، مقبولیت اساسی، و برابری فرصتها تأثیر بگذارد. کونتر عقیده داشت که اصلاحات اجتماعی بزرگ وقتی حاصل می شود که مربیان تربیتی با هم متحد شوند. اما این سؤال وجود دارد که آیا معلمان می توانند چنین قدرتی را کسب کنند یا آن را به بهترین وجه به کار گیرند؟ کونتز اظهار داشت که معلمان باید در فعالیتهای سیاسی وارد شوند و یک شالوده و اساس اخلاقی برای اصلاحات اجتماعی فراهم آورند. به هر حال، تصور این که مربیان تربیتی به منصب سیاسی وارد شوند یا به دنبال کسب آن باشند، به طور جد می تواند مورد تردید باشد.
ادامه دلرد..
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص307-305، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط