نگاهی به اصول اندیشه و فرق زیدیه

زیدیه یکی از فرقه‌های شیعه. پیروان آن معتقدند پس از امامت حضرت علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، امام سجاد(علیه السلام) و زید بن علی، امامت به هر مردی از اولاد حضرت فاطمه(سلام الله علیه) می‌رسد که مردم را به امامت خود دعوت کند و در ظاهر، عادل، عالم و شجاع‏ باشد و مومنان با او برای جهاد بیعت‏ کنند.
پنجشنبه، 10 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به اصول اندیشه و فرق زیدیه

قیام، جانمایه‌ نظام فکری زیدیه

زیدیه یکى از شاخه‌‌هاى مهم شیعه به‌شمار می‌رود که در آغازین سال‌های سده دوم هجرى (هشتم میلادى) از بدنه عمومى شیعه جدا شد و برابر دیگر شیعیان قرار گرفت و بدین‌سان دو شاخه زیدیه و رافضه (۱) پدیدار گشت که هرکدام راهى جداگانه در پیش گرفتند: گروه نخست دست به کار مبارزه حاد سیاسى و نظامى شد و گروه دیگر عمدتاً بر رسالت معنوى خویش تکیه زد.

در مورد زیدیه این واقعیت تاریخى غیر قابل انکار است که فرقه یادشده در پى قیام زید بن على شکل گرفته است. زید شهید فرزند امام زین‌العابدین (علیه السلام) است که پس از رحلت پدر بزرگوارش در کفالت امام باقر (علیه السلام) بود و از پدر و برادر علم آموخت. زید را دانا به علوم قرآنی و صاحب قرائتى ویژه دانسته‌اند، همچنین کتاب «المجموع» که به زید نسبت داده مى‌شود، منبع بنیادین فقه زیدى است.

پاره‌اى از منابع تاریخى زید را از شاگردان واصل بن عطاء (پایه‌گذار معتزلیه) مى‌دانند براى نمونه شهرستانى در «الملل و النحل» این مطلب را ذکر می‌کند. هر چند این امر در میان علما مورد اختلاف می‌باشد با این حال آنچه قطعی است اثرپذیرى زیدیه از معتزله است. اکثر قریب به اتفاق علماى امامیه به زید‌بن‌على نگاه مثبت دارند و روایات وارده در ذم و رد وى را فاقد ارزش دانسته‌اند. زید نزد اندیشمندان اهل سنت و از جمله اصحاب حدیث نیز مورد احترام است.
 
قیام زید بن على براى زیدیان نماد از خودگذشتگى است و هرچند یکى از انگیزه‌هاى آن خونخواهى امام حسین(علیه السلام) بوده اما در باور زیدی ارزشی برابر با قیام و شهادت اباعبدالله‌الحسین(علیه السلام) دارد. این قیام همانند وقایع عاشورا و شهادت امام حسین‌(علیه السلام) منشأ الهام و انگیزه قیام‌هاى شیعیان شد؛ با این تفاوت که قیام‌هاى زیدیان گسترده‌تر و آشکارتر بود و به موفقیت‌هاى بیشترى هم دست یافت.

همانند قیام یحیی بن زید، عبدالله بن حسن و پسرانش، نفس زکیه، جنبش ابراهیم در بصره، شهید فخ، ابوالسرایا و زیدیان یمن و طبرستان.
 

اصول اندیشه‌هاى زیدیان

 
١ ـ اصل توحید
این اصل یکى از اصول اساسى در اندیشه معتزله و زیدیه است. از دیدگاه زیدیان توحید یعنى نفى همانندى ذات خالق با مخلوق، نفى همانندى صفات و نفى همانندى افعال.

در نگاه زیدیان خداوند عالم، حکیم، مدرک، سمیع، بصیر، سامع، مبصر و غنى است، اما این صفات عین ذات هستند و از آن انفصال ندارند. همچنین خداوند از داشتن شبیه، مکان، حلول و استقرار منزه است.
 
٢ ـ اصل عدل
این اصل در کنار اصل توحید، یکى از دو اصل بنیادین اندیشه معتزلى و زیدى به شمار مى‌رود که به وجود حسن و قبح عقلى و امکان راهیابى عقل به این حسن و قبح اشارت دارد. بر پایه این اصل خداوند از آنچه عقلا قبیح باشد پیراسته است و برخلاف اندیشه جبرگرایان، انسان داراى اراده است و به استناد اراده خود کارى انجام مى‌دهد که از این‌رو انسان در برابر کارهایى که مى‌کند مسئول است.
 
٣ ـ اصل وعده و وعید
این اصل از فروع عدل است که بر این اساس معتزله، زیدیان و شیعیان امامی معتقدند هرکس کار نیکى انجام دهد از خداوند پاداش خواهد دید و هرکس معصیت خدا کند و توبه نکرده بمیرد کیفر خواهد دید و وعده خداوند در هیچ‌کدام از این دو مورد تخلف نپذیرد. چراکه اصل استحقاق پاداش و کیفر مستند به عقل و نقل است، برخلاف گروه‌هاى جبرى‌مسلک که این استحقاق را فقط مستند به نقل مى‌دانند. در میان زیدیان درباره عذاب قبر اختلاف‌نظر وجود دارد و برخی آن را انکار کرده‌اند.
 
۴ ـ اصل منزلتى میان دو منزلت
از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره کافر است و مرجئه چنین کسى را مؤمن مى‌دانند اما در نگاه معتزلیان و زیدیان چنین کسى نه مؤمن و نه کافر، بلکه در جایگاهى میان دو جایگاه است و او را باید فاسق نامید.
 
۵ ـ اصل امر به معروف و نهى از منکر
یکى از اصول عقاید زیدى که میان این فرقه و نیز شیعه امامیه و معتزله مشترک است اصل امر به معروف و نهى از منکر است. بدین معنا که بر هر مسلمانى واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدین مهم اقدام کند و در راه آن از مسالمت‌آمیزترین مراتب تا قهرآمیزترین را به کار گیرد و چنانچه نهى از منکر به زبان مؤثر نیفتد شمشیر برگیرد و در برابر ستمگران بایستد (لزوم مقابله با طاغوت). بر پایه این اصل، ستمگران مرتکب منکر را نتوان واگذاشت مگر آنکه توبه کنند یا حکم خداوند درباره آنان اجرا شود بر پایه این اصل که بسیارى از امامان زیدى جان بر سر اجراى آن نهادند هجرت از سرزمینى که مردمش به گناه تظاهر مى‌کنند به جایى که در آن گناه نباشد واجب است.
 
۶ ـ نظریه امامت
یکى از مباحثى که در آن زیدیان راه خود را از امامیه و معتزله جدا نموده‌اند مبحث امامت است. چند نکته ویژه در باب امامت از دیدگاه زیدیان برجسته است:
 
الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل
 از دیدگاه زیدیان على(علیه السلام) برترین فرد پس از پیامبر بوده است، اما مصلحت اسلام چنین اقتضا کرده که امامت به فردى فروتر از او در مراتب فضل و کمال برسد. از این‌رو، از دیدگاه زیدیه خلافت ابوبکر و عمر صحیح و رفتار ابوبکر درباره فدک نیز یک اجتهاد بوده است. اما این نکته نباید از نظر دور بماند که پذیرش تقدم مفضول بر فاضل نه یک قاعده بلکه یک استثنا است که از رهگذر آن خلافت ابوبکر و عمر تصحیح مى‌شود و همین نکته یعنى صحیح دانستن این خلافت و تن ندادن زید به سبّ خلفا سبب جدایى دیگر شیعیان از او شده و از همان زمان گروه مقابل زیدیه، رافضه نام گرفته‌اند.

قاعده عمومى در دیدگاه زیدیه تقدم افضل است و بر طبق این قاعده امام باید بالغ، عاقل، مرد، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، اهل ورع، پرهیزگار و برخوردار از شجاعت، تدبیر، قدرت بر انجام وظایف امامت و نیز سخاوت و گشاده‌دستى باشد و آنچه مایه تنفر و بیزارى مردمان است در او نباشد. طبق همین قاعده عمومى، امامان بلافصل، على(علیه السلام) و سپس امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هستند و روایات رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر امامت آنان دلالت مى‌کند.
 
ب) لزوم فاطمى بودن امام
 در برابر کیسانیه که امامت را در فردى از علویان مى‌دانستند و بنابراین از دیدگاه آنان امامت محمد‌بن‌حنفیه نیز صحیح بود، زیدیان معتقد بودند امام باید به‌طور اخص فاطمى یعنى از تبار امام حسن(علیه السلام) یا امام حسین(علیه السلام) باشد.
 
ج) عدم عصمت امام
 برخلاف امامیه که عصمت را شرط امام دانسته‌اند، از دیدگاه زیدیه چنین شرطى براى تحقق امامت لازم نیست، البته اعتقاد بر این نیست که امام مى‌تواند یک انسان گناهکار باشد، بلکه بدان معنا که چنین شرطى لازم نیست زیرا که اگر امام مرتکب گناه شود بسان آن خواهد بود که مرده است.
 
د) لزوم قیام از سوى امام
 اهمیت امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه زیدیان آن اندازه است که یکى از شروط صحت امامت را قیام امام در برابر منکر مى‌دانند و امام باید در حالى‌ که مردم را به خود دعوت مى‌کند قیام کند. زیدیه در این اصل راه خود را از امامیه جدا مى‌سازند و با نفى تقیه راه نوعى خارجی‌گرى را در پیش مى‌گیرند.

از دیدگاه زیدیه هرگاه امامى از تبار حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) قیام کند، شمشیر برگیرد و بر مرکب نشیند و به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرابخواند و امر به معروف و نهى از منکر کند بر امت واجب است از او فرمان برند، همان‌گونه که در برابر، هرکس در حالى‌ که در خانه نشسته و پرده‌نشین شده است دعوى امامت کند پیروى از او روا نیست و او را نتوان امام دانست. این دیدگاه به انکار امامت امام زین‌العابدین(علیه السلام)و امام باقر(علیه السلام) از سوى زیدیه مى‌انجامد و نظریه اثنى‌عشریه و همچنین نظریه اسماعیلیه را در باب امامت ابطال مى‌کند.
 
ه‍)جواز امامت دو نفر به‌طور همزمان در دو سرزمین
از دیدگاه گروه‌ هایى از زیدیان جایز است که دو امام واجب‌الطاعه در زمانى واحد و البته در دو سرزمین حکم برانند. به نظر مى‌رسد این انگاره از سوى زیدیان متأخر و هنگامى مطرح شده است که دو قیام زیدى همزمان با یکدیگر شکل گرفت: یکى قیام اطروش در دیلمان و طبرستان و دیگرى قیام یحیى هادى در یمن.
 
و) مسئله مهدویت
 این مسئله نزد فرقه‌هایى از شیعه با فراز و فرود و تفاوت‌هایى در تفسیر یا مصداق وجود دارد. پیش از زیدیان کیسانیه نظریه امامت مهدى موعود را مطرح کردند و محمد‌بن‌حنفیه را همان مهدى دانستند، اما در میان زیدیان نیز این نظریه کمابیش رخ نموده است، چونانکه محمد نفس زکیه در مکاتبات با منصور خود را مهدى خواند، یا پیش از آشکار ساختن دعوت، پدرش چنین تبلیغ مى‌کرد که او همان مهدى موعود است که پیامبر (صلی اله علیه و آله) مژده آمدنش را داده است.

از مباحث یادشده که بگذریم در دیگر زمینه‌ها و در مباحثى چون نبوت یا اصل لزوم امامت عقاید زیدیان با عقاید عمومى شیعه تفاوت چندانى ندارد و امورى چون معجزه و قرآن از دیدگاه آنان پذیرفته است. فقه زیدی هرچند در مواردى با فقه شیعه همانندى دارد مانند گفتن «حى على خیر العمل» در اذان، پنج تکبیر در نماز میت، عدم جواز مسح بر پاى‌افزار، روا نبودن نماز پشت سر کسانى که عادل نیستند و نخوردن ذبیحه غیرمسلمانان اما در مواردى چون روا ندانستن ازدواج موقت با شیعه اختلاف دارند که در مجموع باید آن را نظام فقهى مستقلى دانست که در ردیف دیگر مذاهب عمده یعنى چهار مذهب مالکى، حنفى، حنبلى و شافعى و نیز مذهب‌هاى امامى، ظاهرى و اباضى جاى مى‌گیرد.
 

فرقه‌های مختلف زیدیه

در منابع شیعى فرقه‌شناختى پیرامون فرق زیدیه (تعداد و نوع عقاید) نوعى اختلاف‌نظر دیده مى‌شود. بر اساس عمده تحقیقات معاصر از میان همه طوایفى که براى زیدیان بر‌شمرده‌اند آنچه در برایند کلى مى‌توان گفت این است که زیدیان بر دو طایفه‌اند: متقدمان و آنان کسانى‌اند که رافضه به شمار نمى‌روند و به امامت ابو‌بکر و عمر اعتراف دارند(یمنی‌ها)؛ و متأخران و آنان کسانى‌اند که این امامت را نمى‌پذیرند. از علمای زیدی و فرق مهم زیدیه که پیروان کثیری در میان زیدیان داشته‌اند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
 
۱- جارودیه
این فرقه از نخستین فرقه‌هاى زیدیه است. ابو جارود نخست از اصحاب امام باقر(علیه السلام)و امام صادق(علیه السلام)بود و سپس از آنها جدا شد و به زیدیه گروید. از امام باقر (علیه السلام) روایتی در مذمت او نقل شده است. از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده که او را لعن کرد و «کوردل» خواند.

ابو جارود هنگامى که زید بن على در کوفه بود با او آشنایى یافت و به هنگام قیام در کنار او ایستاد. به نظر مى‌رسد ابو جارود پیش از آشنایى با زید عقاید خود را شکل داده بود و از این‌رو زمانى که با وى برخورد کرده همراهش شده و امامت او را پذیرفته است چراکه جارودیه از سویى با امامیه و از سویى دیگر نیز با زیدیان اختلاف دارد.

مهم‌ترین اختلاف‌نظر جارودیه با دیگر گروه‌هاى زیدى آن است که معتقدند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امامت على(علیه السلام) تصریح کرده است، البته نه آن‌چنان که امامیه معتقدند به نام، بلکه به اوصاف. اختلاف عمده جارودیه با شیعه امامیه در نوع نگرش آنان به مسئله امامت و جانشین پس از حضرت على، امام حسن و امام حسین (علیه السلام) است؛ چراکه این گروه عقیده دارند امامت پس از این سه امام(علیه السلام) در میان فرزندان حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و به صورت شوراست و هرکه از این نسل با داشتن دیگر شرایط قیام کند، همو امام است.

جارودیه درباره امامان تا اندازه‌اى گرفتار غلو بود. جارودیان به رجعت امامان اعتقاد داشتند، هرچند درباره اینکه چه کسى غایب است و رجعت خواهد کرد اختلاف داشتند چنانکه گروهی نفس زکیه و گروهی محمد بن قاسم و گروهی یحیی بن عمر بن حسین بن زید را غائب نامیدند.
 
۲- بتریه یا صالحیه
پیروان دو تن از رهبران زیدى را یعنى ابو‌اسماعیل کثیر ملقب به کثیر‌النواء (الابتر) و نیز حسن بن‌صالح‌بن‌حى همدانى نامند. صالحیه به لحاظ دیدگاه‌ها و اندیشه‌ها و در مقایسه با جارودیه فرقه‌اى معتدل‌تر است و عقیده دارد امامت به شورا در میان مردم است و گاه رواست در شرایطى که افضل نیز وجود دارد، مفضول امام شود، البته مشروط به رضایت امام افضل.

صالحیه با همین نظریه در برخورد با مسئله خلافت ابو‌بکر و عمر این خلافت را صحیح دانستند و گفتند: علی (علیه السلام) خود از حق امامت خویش دست شسته و بنابر مصالح این امر را به ابوبکر و عمر واگذارده و با آنها بیعت نیز کرده است. صالحیه در مورد عثمان هم دست‌کم خلافت وى را در دوره نخست خلافتش صحیح مى‌دانستند. بتریه یا صالحیه در اموری مانند امر به معروف و نهی از منکر و تقیه مسلک زیدیان را دارد و از شیعه جدا می‌شوند. صالحیه در فقه نیز عمدتاً به مسلک حنفى نزدیک هستند و چونانکه شهرستانى درباره زیدیان روزگار خود گزارش مى‌کند در فروع بر مذهب ابو حنیفه‌اند.
 
۳- سلیمانیه یا جریریه
این فرقه که یکى از سه فرقه بزرگ زیدیه است پیروان سلیمان‌بن‌جریر رقى زیدى را دربر‌مى‌گیرد. سلیمان در آغاز بر اندیشه امامیه و جزو آن جماعت بوده اما به‌دلیل برخی اختلافات با امام صادق (علیه السلام) و اندیشه شیعه به زیدیه گروید از اموری که در آن سلیمان‌بن‌جریر با امامیه اختلاف ورزید مسئله تقیه بود؛ چراکه وى تقیه را برنمى‌تافت و چونانکه روایت کرده‌اند آن را دستاویزى براى توجیه چندگانگى پاسخ‌هاى داده‌شده به مسائل شرعى مى‌پنداشت.

این دیدگاه‌ها به جدایى گروهى از طرفداران امام باقر (علیه السلام) و نیز نپذیرفتن امامت امام صادق(علیه السلام) از سوى آنان انجامید. تفاوت سلیمانیه و دیگر زیدیان در این است که سلیمانیه عقیده داشتند به رغم افضل بودن (علیه السلام) اما خلافت ابوبکر و عمر نیز پذیرفته است و خطایى که امت در این‌باره کردند خطایى در اجتهاد است که نمى‌توان آن را موجب تفسیق و تکفیر دانست لیکن در برخورد با عثمان و خلافت وى، او را سخت نکوهیدند و به کفر او و فسق طرفدارانش حکم کردند و عایشه و طلحه و زبیر را هم کافر شمردند. همین موضع سبب شده است اهل سنت سلیمان‌بن‌جریر و گروه او را تکفیر کنند.
 
۴- قاسمیه
قاسم بن ابراهیم (رسی) در منابع زیدى او را نجم، عالم و ترجمان دین لقب داده‌اند. وى از بزرگان مذهب زیدى است و پیشوایان زیدیان یمن عمدتاً از نسل او معرفى شده‌اند. قاسم رسى که تدوین اندیشه‌هاى زیدیان به وى نسبت داده شده، پایه‌گذار مذهب فقهى قاسمیه نیز می‌باشد. او داراى آثارى در زمینه رد بر مخالفان و شرح اندیشه زیدیان است.

بروکلمان از هشت اثر در زمینه عقاید برای قاسم رسی کتبی در ارتباط با فقه و اخلاق، علوم قرآن و جدل با دیگر فرقه‌ها وجود دارد که کتاب‌ها و رساله‌هاى الدلیل الکبیر على الله، اصول العدل و التوحید، الدلیل الصغیر، الخمسة الاصول، احتجاج فى الامامه، الرد على الروافض من اصحاب الغلو و الرد على المجبره از مهم‌ترین آثار او هستند.

علاوه بر فرق‌ها و علمای مذکور فرقه‌هایی کوچک در درون زیدیه شکل گرفته‌اند که مقبولیت و پیروان چندانی در طول تاریخ نداشته‌اند مانند صباحیه که به پیروان صباح بن قاسم مرى یا مزنى اطلاق می‌گردد یا عقبیه که بر پیروان عبد‌الله بن محمد عقبى نهاده‌اند یا نعیمیه که پیروان نعیم بن یمان را به این نام خوانده‌اند همچنین فرقه یعقوبیه که این نام را بر پیروان یعقوب بن على (یا عدى) کوفى نهاده‌اند.
 

زیدیه در یمن

یمن از همان هنگام که آیین اسلام را پذیرفت با بنى‌هاشم آشنایى یافت. این سرزمین در دوره‌هاى اموى و عباسى و از نخستین سا‌ل‌هاى جنبش علویان و زیدیان کانون توجه این گروه‌ها بود. براى نمونه، نفس زکیه، قاسم بن اسحاق را در آغازین سال‌هاى حکومت عباسیان به یمن روانه داشت یا در دوران خلافت مأمون عباسى ابراهیم‌بن‌موسى‌بن‌جعفر به نام ابن طباطبا بر یمن سیطره یافت اما انتقال رسمى مذهب زیدى به یمن به دست یحیى بن حسین بن قاسم از نوادگان امام حسن (علیه‌السلام) و مشهور به الهادى الى الحق صورت پذیرفته است.

در سال ٢٨۴ هجرى الهادى الى الحق در صعده یمن حکومت زیدیان را تشکیل داد و در سال ٢٨٨ هجری ‍صنعا را نیز به تصرف خود درآورد. سلسله امامت زیدى یمن از آن پس عمدتاً در خاندان الهادى الى الحق ادامه یافته. پس از الهادى، در سال ٣٠١ هجرى فرزندش ناصر به حکومت رسید. حکومت زیدى یمن پس از وفات ناصر در سال ٣٢٢ هجری در اثر اختلاف فرزندان ناصر به ضعف گرایید. در سال ٣٨٨ هجرى المنصور بالله از نوادگان قاسم رسى به امامت رسید و در سال ٣٩٣ ه‍جری از دنیا رفت.

پس از وى فرزندش حسین ادعاى مهدویت نمود که در پى آن فرقه‌اى به نام حسینیه در یمن شکل گرفت. پس از تشتت فکرى زیدیان در یمن، قدرت سیاسى آنها سست‌تر شد و بالاخره در سال ۴۴۴ هجرى حکومت متزلزل آنان از بین رفت. در سال ۵٩۴ هجرى عبد‌الله بن حمزه قیام نمود و صنعا را از ایوبیان گرفت. پس از وى، تا قرن دهم تعدادى از فرزندان یحیی‌بن‌حسین (هادی الی الحق) با تفرقه امامت نمودند و در قرن یازدهم این اختلافات شدیدتر شد.

در سال ١٠۵٢ هجرى ترکان عثمانى براى صدمین‌بار به یمن یورش بردند و آنجا را تصرف کردند. در سال ١٣٠٧ هجرى حمید‌الدین ادعاى امامت کرد و پس از سقوط امپراتورى عثمانى، فرزند وى احمد بر یمن تسلط یافت. حکومت وى با کودتاى اسلال در سال ١٣٨٢ هجرى از بین رفت و در یمن حکومت جمهورى برپا شد. پس از آن ائمه زیدیه از قدرت کنار گذاشته شدند با این حال نیمى از جمعیت یمن را زیدیان تشکیل مى‌دهند که مرکز اصلی استقرار شیعیان زیدی می‌باشد.

زیدیان یمن بیشتر پیرو فرقه‌ هادویه می‌باشند که به مذهب زیدى نزد متقدمان نزدیک‌تر هستند. این نام را بر پیروان یحیى بن حسین بن قاسم مشهور به الامام الهادى الى الحق نهاده‌اند. این گروه بسان دیگر گروه‌هاى زیدى امامت را حق على(علیه السلام)، حسن(علیه السلام)، حسین(علیه السلام) و کسانى که از تبار این دو امام هستند مى‌دانند به شرط آنکه قیام کند و انسانى درستکار و پرهیزگار باشد. از دید آنها هرکس در حالى ‌که امام حق را نشناخته باشد بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است. هادویه در فروع دین مسلکی حنفی دارند ولی در اصول دین از اصول زیدیه که ذکر شد پیروی می‌کنند.

پی نوشت
۱ـ نام رافضه را چنانکه منابع تاریخى از آن حکایت دارد براى نخستین‌بار زید بن على بر عموم شیعیانى نهاده است که به مسلک او نگرویدند و عقاید او در مورد تولى و تبرى و نیز امامت ابوبکر و عمر را رد (رفض) کردند و از همراهى با قیام او خوددارى ورزیدند.


منبع: سایت عصر شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط