زيديان شمال ايران در قرن هشتم بر اساس نسخه اى تازه ياب(1)
اشاره
پيش درآمد
حضور رسمى زيديه در ايران و منابع مطالعاتى آن
در ادامه به بررسى اجمالى اين منابع در دوره هاى مختلف حضور زيديه در شمال ايران خواهيم پرداخت. حضور رسمى زيديه در اين منطقه را مى توان به چهار دوره مختلف تقسيم كرد:
دوره اول: از سال 250 تا سال 316 هجرى قمرى (بيش از نيم قرن)
1. حكومت داعى كبير حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب(علیه السّلام) از سال 250 تا 270 هجرى قمرى.
2. حكومت داعى محمد بن زيد، برادر داعى حسن بن زيد از سال 270 تا 287 هجرى قمرى.
3. پيشوايى و حكومت حسن بن على بن حسن بن على بن عمر بن على بن الحسين(علیه السّلام) ملقب به ناصر اطروش و مشهور به ناصر كبير از سال 287 تا 304 هجرى قمرى. حكومت او شامل قلمرويى وسيع از ديلم و گيلان تا طبرستان و نواحى خراسان مى شد.
4. حكومت داعى صغير حسن بن قاسم بن حسن بن على بن عبدالرحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب(علیه السّلام) داماد و جانشين ناصر كبير از سال 304 تا 316 هجرى قمرى. على رغم كشمكش و منازعات فرزندان ناصر كبير با داعى صغير،[3] وى تا سال 316، كه در آمل به قتل رسيد، با فراز و نشيب هايى زعامت و حكومت زيديه را به عهده داشت.
دوره دوم: از سال 316 تا اوايل قرن هفتم هجرى (حدود سه قرن)
الف. امامانى از اولاد و بستگان ناصر كبير كه به تعاليم و آيين او وفادار بودند و به مكتب ناصريه زيديه منتسب مى شدند.
ب. ديگر مدعيانِ امامت زيديه كه معمولا از ديگر شاخه هاى سادات حسنى و حسينى بودند و بيشتر به آيين امامان زيديه در حجاز و يمن نزديك و به مكتب قاسميه يا هادويه زيديه منتسب بودند. به صورت سنتى بين اين گروه و دودمان ناصر كبير و مكتب ناصريه رقابتى سياسى و اعتقادى وجود داشت.[5]
برخى از امامان زيدى در اين دوره عبارت اند از:
1. الثائر فى الله ابوالفضل جعفر بن محمد حسينى كه از برادرزادگان ناصركبير بود. او در سال 320 قيام خود را در طبرستان و ديلم آغاز كرد و در نهايت در سال 350 هجرى قمرى در شرق «هوسم» دار فانى را وداع گفت و در روستاى «ميانده» به خاك سپرده شد.[6]
2. ابوعبدالله مهدى محمد بن حسن بن قاسم كه فرزند داعى صغير (م 316ه.ق) بود. وى در سال 353 در منطقه گيلان و ديلم با كمك رهبران محلى و در رقابت با بستگان ناصر كبير مردم را به خود دعوت كرد و در نهايت در سال 360 هجرى در «هوسم» از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد.
3. مؤيدبالله احمد بن حسين هارونى حسنى; او در حدود سال 380 هجرى بيشترِ مناطق غرب مازندران كنونى را حوزه فعاليت خود قرار داد. پس از مدت كوتاهى به اتفاق برادرش ابوطالب هارونى به عنوان بزرگ ترين امام زيديه در آن دوره شناخته شد. در نهايت به سال 411 هجرى در «لنگا» از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد.
4. حسين ناصر از نوادگان ناصر كبير كه در نيمه دوم قرن پنجم در گيلان و ديلم و بخش هاى غربى مازندران كنونى امام زيديه و حاكم بلامنازع بود. او در سال 472 هجرى قمرى در مركز حكومت خود «هوسم» از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد.
5. هادى حقينى از نوادگان امام زين العابدين(علیه السّلام) كه از 472 هجرى در سرزمين ديلم و رستمدار مدعى امامت بود. هم زمان با قدرت يافتن اسماعيليان در الموت به مقابله با آنها برخواست و در نهايت نيز به سال 490 هجرى قمرى در كجور به دست فدائيان اسماعيلى از پاى درآمد و در «كلار» به خاك سپرده شد.
6. ابورضاى كيسمى كه هم زمان با هادى حقينى و در رقابت با او از سال 472 هجرى در سرزمين گيلان مدعى مقام امامت و زعامت زيديه بود. پس از وفات هادى حقينى رهبرى همه مناطق ديلم و گيلان را به دست آورد; ولى پس از مدت كوتاهى، احتمالا در همان دهه پايانى قرن پنجم، از دنيا رفت و در «كيسم» گيلان به خاك سپرده شد.
7. ابوطالب اخير از نوادگان مؤيدبالله هارونى كه از سال 502 تا سال وفاتش به سال 520 هجرى قمرى على رغم مخالفت هاى جدى داخلى، بر كرسى زعامت زيديه در گيلان و ديلم تكيه داشت و پس از مرگش در «فتوك» تنهيجان[7] به خاك سپرده شد.
8. سليمان بن اسماعيل از نوادگان ابوالفضل ثائربالله; در زمان قيام ابوطالب اخير در دهه اول قرن ششم همه مردم لاهيجان با او بيعت كردند، ولى ابوطالب هارونى به مبارزه با آنها پرداخت.
9. شريف حسن گرگانى; او كه در زمان امامت ابوطالب اخير رقيب و منازع وى بود، پس از او زعامت زيديه در گيلان و ديلمان را به دست گرفت. مى دانيم كه در سال 527 هجرى قمرى در «فتوك» تنهيجان به قتل رسيد و همان جا مدفون شد.
10. سيداشرف بن زيد به سال 544 هجرى قمرى. او پس از چند سال زعامت در «كجاين» وفات يافت و به خاك سپرده شد.[8]
11. سيدعلى بن محمد غزنوى كه نسبش به امام زين العابدين(علیه السّلام) مى رسد و به نيابت از امام زيديه يمن متوكل على الله احمد بن سليمان حسنى (م 566ه.ق) در گيلان مردم را دعوت مى كرد; احتمالا در دهه پايانى قرن ششم از دنيا رفته است. وى جدّ سادات «آل كيا» است كه در نيمه دوم قرن هشتم در شرق گيلان به زعامت مى رسيدند.
12. سيدمحمد بن اسماعيل داوودى كه در سه دهه پايانى قرن ششم هجرى بر سر تصاحب منصب پيشوايى و امامت زيديه گيلان، با سيدعلى غزنوى رقابت مى كرد.[9]
بر اساس گزارش ها در اين دوره، و به صورت خاص در قرن ششم، حداقل در سه مقطع زيديان ايران و زيديان يمن رهبرى واحدى را پذيرفتند:
1. پذيرفتن رهبرى امام زيديه ايران ابوطالب اخير يحيى بن احمد بن حسين هارونى (م 520ه.ق) در يمن;
2. تبليغ و پذيرش دعوت امام زيديه يمن متوكل على الله احمد بن سليمان (م 566ه.ق) در شمال ايران;
3. پذيرش دعوت ديگر امام يمنى منصوربالله عبدالله بن حمزه (م 614ه.ق) توسط زيديان شمال ايران.
دوره سوم: از اوايل قرن هفتم تا اواسط قرن هشتم قمرى
بر اساس گزارش هاى موجود مى دانيم كه در آغاز قرن هفتم گروه قابل توجهى از زيديه شمال ايران با امام زيديه يمن منصوربالله عبدالله بن حمزه حسنى (م 614 ه. ق) بيعت كرده بودند[10] و اين هم زمان است با ارسال نامه يوسف بن ابى الحسن از گيلان به يمن كه در بخش پايانى اين نامه نيز به پذيرش دعوت امام يمن عبدالله حمزه در شمال ايران در سال 605 هجرى قمرى تصريح شده است.[11] ولى پس از آن تا نيمه قرن بعد به مدت يك قرن و نيم كه سادات كيايى قدرت را در غرب مازندران و شرق گيلان به دست گرفتند، اطلاعات از وضعيت زيديه از اين مناطق ناچيز و اندك است به همين دليل هرگونه اطلاع جديدى از وضعيت زيديه در اين مقطع مى تواند مغتنم و راهگشا باشد. موضوعى كه در اين نوشتار مورد توجه خاص بوده، به دنبال معرفى منبعى تازه يافت شده در اين خصوص هستيم.
دوره چهارم: از 760 تا قرن دهم (حدود دو قرن)
در اواخر اين دوره، هم زمان با بسط قدرت و سلطه پادشاهان امامى مذهب صفويه، با گرويدن حاكم زيدى گيلان به مذهب اماميه، به تدريج زيديه از صفحات شمال ايران ناپديد شد و از قرن يازدهم به بعد ديگر نمى توان از آنان سراغى گرفت.
منابع مطالعاتى تاريخ زيديه در ايران
در ادامه برخى از اين منابع كه به زبان عربى بوده و همزمان با حضور زيديه در آن دوران نگاشته شده اند معرفى مى شود:
1. التاجى فى أخبار الدولة الديلمية; اين اثر در قرن چهارم قمرى به وسيله ابواسحاق ابراهيم بن هلال صابى (م 384 ه.ق) نگاشته شده است. بخش هايى از اين اثر كه مرتبط با پيشوايان زيدى است، به همت مادلونگ در كتاب پيش گفته منتشر شده بود.[13]
2. المصابيح; تأليف ابوعباس احمد بن ابراهيم حسنى (م بعد از 353ه.ق) كه توسط على بن بلال آملى تكميل شد. اين اثر در قرن چهارم هجرى توسط اين دو شخصيت زيدى شمال ايران در شرح احوال رهبران زيديه نگاشته شده است. بخش هايى از اين كتاب نيز كه به شرح احوال پيشوايان زيديه ايران مرتبط است توسط مادلونگ[14] منتشر شده بود. اينك چندى است كه كل كتاب در يمن انتشار يافته و در دسترس پژوهندگان قرار گرفته است.[15]
3. الإفادة فى تاريخ الأئمة السادة; تأليف امام زيديه ايران ناطق بالحق ابوطالب يحيى بن حسين هارونى (م421ه.ق) كه به شرح احوال رهبران زيديه پرداخته است و بخش مهمى از تاريخ پيشوايان زيديه تا قرن پنجم را در برمى گيرد. بخش هايى از اين كتاب نيز كه به پيشوايان مقيم ايران مى پردازد پيش از اين توسط پرفسور مادلونگ منتشر شده بود[16] و متن كامل آن طى سال هاى اخير در يمن دو بار منتشر شده است.[17] اين كتاب به زودى به همت دوست گرامى آقاى محمدكاظم رحمتى در ايران نيز منتشر خواهد شد.
4. سيرة المؤيد بالله; كه در شرح احوال امام زيديه ايران مؤيدبالله ابوالحسين احمد بن حسين هارونى (م 411ه.ق) مى باشد و توسط شاگرد او مرشدبالله يحيى بن حسين شجرى (م 477ه.ق) نوشته شده است. تا چندى قبل مؤلف آن براى اساتيدى همچون مادلونگ نيز ناشناخته مانده بود و تصور مى شد نسخه اى از آن در دست نباشد;[18] اما اخيراً در يمن نسخه اى از اين اثر نفيس به دست چاپ سپرده شده است.[19]
5. الحدائق الوردية فى مناقب الأئمة الزيدية; تأليف حميد بن احمد محلى (م652ه.ق) كه آن را در شرح احوال امامان زيديان تا قرن هفتم نگاشته است. علاوه بر انتشار بخش هايى از اين كتاب توسط استاد مادلونگ،[20] كل اين اثر نيز اخيراً در يمن به صورت كامل منتشر شده است.[21]
6. نامه اى از يوسف بن ابى الحسن گيلانى عالم زيدى مقيم شمال ايران به فقيه زيدى يمنى عمران بن حسن عذرى كه در اوايل قرن هفتم، سال 607 هجرى قمرى، از لاهيجان به يمن ارسال شده است. در اين نامه شرح حال و تاريخ مغتنمى از زيديه و رهبران آن در ايران تا آن زمان بهويژه آنها كه در قرن پنج و شش هجرى قمرى مى زيستند، منعكس است.
در اين نامه به تفصيل از چندين مدعى امامت زيديه ايران در قرن پنج و شش ياد شده است كه در منابع پيش از آن ديده نمى شود. اين نامه به صورت كامل در كتاب أخبار أئمة الزيدية آمده است.[22]
در مورد دوره چهارم زيديه در ايران نيز خوشبختانه اطلاعات در خورى وجود دارد; زيرا سيدميرظهيرالدين مرعشى (زنده در 894ه.ق) كه خود سال هاى متمادى در خدمت حاكمان زيدى مذهب آل كيا بوده است در كتاب هاى خود به ويژه كتاب تاريخ گيلان و ديلمستان ـ كه جلد دوم تاريخ طبرستان و رويان و مازندران وى به شمار مى آيد ـ اطلاعات بسيار سودمندى از اين مقطع از تاريخ زيديه شمال ايران و البته صرفاً تا اواخر قرن نهم در اختيار ما مى گذارد.[23] ديگر منابع تاريخ ايران در آن مقطع و از جمله كتاب مجالس المؤمنين قاضى نورالله شوشترى (م 1019ه.ق) نيز اطلاعاتى از سلسله كيائى و وضعيت زيديه در آخرين دوره حضورشان در ايران به دست مى دهند.
پس از اين مقدمه، اينك به معرفى و بازخوانى اثرى مى پردازيم كه پيش از اين وعده كرديم. اين اثر مربوط است به دوره سوم حضور زيديه در شمال ايران; مقطعى كه كمترين اطلاعات و منابع مطالعاتى را در مورد آن در اختيار داريم.
پي نوشت ها :
[1] عضو هيئت علمى دانشگاه اديان و مذاهب
[2]. براى نمونه مى توان از شخصيت هايى نام برد كه از جمله ياران و پيروان امام برجسته زيديه قاسم بن ابراهيم رسّى (169ـ246ه.ق) بوده و به مناطق مركزى البرز در شمال ايران منسوب بوده اند. مهم ترين آثار فقهى قاسم رسّى پاسخ به مسائلى است كه اين دسته از پيروان ايرانى او با پسوندهايى همچون «كلارى»، «نيروسى»، و «قومسى» مطرح كرده اند. همچنين سيد ابوطالب هارونى (م 421ه.ق) تصريح مى كند كه مردمانى از رى، قزوين، طبرستان و ديلم با قاسم رسّى بيعت كرده بودند. رك: ابوطالب هارونى، الافادة فى تاريخ الائمة السادة، ص89 و ص95.
[3]. براى ديدن گزارش مفصلى از اين منازعات رك: بخش منتشر شده كتاب التاجى فى أخبار الدولة الديلمية، نوشته إبراهيم بن هلال الكاتب الصابى (م 384 ه.ق) در أخبار الائمة الزيدية فى طبرستان و ديلمان و جيلان، صص33ـ37.
[4]. علاوه بر سيدميرظهيرالدين مرعشى كه در قرن نهم به اين تغيير نام تصريح دارد (رك: تاريخ گيلان و ديلمستان، ص143); در رساله اى كه در ادامه همين مقاله به معرفى آن خواهيم پرداخت نيز تصريح شده كه در زمان تأليف آن به «هوسم»، «روذسر» گفته مى شده است.
[5]. گزارشى از اين منازعات را رك: ابوطالب هارونى، الافادة فى تاريخ الائمة السادة، ص147.
[6]. ظهيرالدين مرعشى در گزارشى مى گويد كه چون الثائر بالله در گيلان وفات يافت، بعد از او تا هنگام خروج سيد قوام الدين مرعشى در سال 750 سيد ديگرى در مازندران خروج نكرد. (تاريخ طبرستان و رويان، ص155 و 156) ولى روشن است كه مراد او عدم خروج سادات در مازندران به اصطلاح آن زمان است ـ كه شامل مناطق غربى مازندران امروز نبوده است ـ و نبايد سخن او به اشتباه شامل رستمدار و ديلم و گيلان هم پنداشته شود. مقايسه كنيد با عبدالرفيع حقيقت، جنبش زيديه در ايران، صص230ـ240.
[7]. «تنهيجان» پيش از اين ولايتى بوده شامل نواحى كوهستانى «رامسر» با مركزيت «جواهرده».
[8]. با توجه به گزارش يوسف بن ابى الحسن (در: أخبار ألائمة الزيدية، ص158) كه با فاصله چند دهه پس از از قيام سيد اشرف نوشته شده و پاره اى ديگر از مستندات و شواهد مى توان اطمينان حاصل كرد كه صاحب مزار مشهورى كه اينك در مركز شهر آستانه اشرفيه مورد توجه مومنان است متعلق به اين سيد مى باشد و آنچه جز اين در خصوص تعيين صاحب آن مرقد در دهه ها و سده هاى اخير نوشته شده قابل خدشه و مناقشه جدى است. قابل ذكر آنكه آستانه اشرفيه پيش از اين «كوچان» ناميده مى شده كه «كجاين» شكل عربى شده آن است.
[9]. براى شرح احوال اين شخصيت ها به منابع معرفى شده در ادامه همين مقاله مراجعه شود. البته علاوه براين دوازده شخصيت در منابع اين دوره از شخصيت هاى متعدد ديگرى نيز به عنوان امامان زيديه ياد شده است كه به دليل اهميت كمتر و رعايت اختصار از آوردن نام آنها خوددارى شد.
[10]. حميد بن احمد محلى، الحدائق الوردية، ج2، صص304ـ305.
[11]. أخبار الأئمة الزيدية، صص160ـ161.
[12]. اخيراً برخى از كتاب هاى زيديه كه ـ به دليل انتقال كتاب ها و اطلاعات زيديه ايران به يمن در قرن ششم تا هشتم ـ تاكنون در يمن باقى مانده بودند، در كشور يمن منتشر شده است; اين كتاب ها حاوى اطلاعات مفيد و سودمندى درباره زيديه شمال ايران هستند. انتشار اين آثار مى تواند كمك شايانى به بازخوانى تاريخ زيديه در شمال ايران و شناخت رجال و عقايد آنان داشته باشد. از اين ميان دو تأليف اهميت بيشترى دارند:
مطلع البدور و مجمع البحور كه در قرن يازدهم به وسيله ابن ابى رجال (1029ـ1092ق) تأليف شده و به تازگى به وسيله مركز أهل البيت للدراسات الإسلامية در شهر صعده يمن در چهار مجلد منتشر شده است. مشخصات كتاب شناختى اين اثر به اين شرح است: القاضى العلامة المؤرخ شهاب الدين أحمد بن صالح بن أبى الرجال، مطلع البدور و مجمع البحور فى تراجم علماء الزيدية، تحقيق عبدالرقيب مطهر محمد حجر، صعده، مركز أهل البيت للدراسات الإسلامية، چاپ اول، 1425/2004.
طبقات الزيدية الكبرى كه در سه بخش در قرن دوازدهم به وسيله ابراهيم بن قاسم بن مؤيدبالله (م 1152ق) تأليف شده و هم اينك بخش سوم آن كه شامل رجال زيديه از قرن ششم تا قرن نهم مى شود در سه جلد منتشر شده است. مشخصات كتاب شناختى اين اثر به اين شرح است: طبقات الزيدية الكبرى، (القسم الثالث = بلوغ المراد إلى معرفة الأسناد)، تحقيق عبدالسلام بن عباس الوجيه، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، چاپ اول، 1421/2001.
در اين دو كتاب علاوه بر شرح حال رجال زيدى مذهب در يمن، اطلاعات مهمى درباره رجال و شخصيت هاى زيديه در شمال ايران نيز ديده مى شود. ولى متاسفانه به دليل فاصله زمانى و مكانى ميان مؤلفان و محققان اين آثار و زيديه ايران، در بسيارى از موارد در ثبت و ضبط نام ها و عناوين اشتباهات فاحشى رخ داده كه لازم است اين قبيل منابع با توجه به آثارى همچون رساله مورد نظر ما در اين نوشتار، تصحيح و بازخوانى شود.
[13]. أخبار الأئمة الزيدية، صص7ـ51.
[14]. همان، صص53ـ75.
[15]. به كوشش عبدالله بن عبدالله بن احمد حوثى، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، صنعاء، 1422/2002.
[16]. أخبار الأئمة الزيدية، صص77ـ118.
[17]. به كوشش محمد يحيى سالم عزان، دارالحكمة اليمانية، صنعاء، 1417/1996 و به كوشش ابراهيم بن مجدالدين مؤيدى و هادى بن حسن هادى حمزى، مركز اهل البيت للدراسات الاسلامية، صعده، 1422/2001.
[18]. رك: مقدمه أخبار الأئمة الزيدية و رساله دكترى مادلونگ به زبان آلمانى، ص185، رقم 366.
[19]. به كوشش صالح بن عبدالله قربان، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، 1424/2003. نگارنده اين سطور نيز دست اندركار انتشار مجدد اين كتاب با مراجعه به چند نسخه ديگر است.
[20]. أخبار الأئمة الزيدية، صص171ـ349.
[21]. به كوشش دكتر مرتضى بن زيد محطورى، مركز بدر، صنعاء، 1423/2003.
[22]. أخبار الأئمة الزيدية، صص135ـ161.
[23]. سيدميرظهيرالدين مرعشى در كتاب تاريخ گيلان و ديلمستان به صورت ويژه به تاريخ سلسله كيائيان زيدى مذهب مى پردازد. مطالب اين كتاب شامل تاريخ اين سلسله از آغاز تا اواخر قرن نهم مى شود.