فلسفه تحلیلی و تعلیم و تربیت (قسمت اول)

در نهضت عمومی فلسفه تحلیلی چندین رویکرد وجود دارد، و خود این نهضت عمومی دستخوش یک تحول تاریخی نسبتا گیج کننده بوده است.
جمعه، 11 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه تحلیلی و تعلیم و تربیت (قسمت اول)
یکی از جدیدترین رویدادها در فلسفه، «نهضت تحلیلی» نام دارد. فلسفه تحلیلی، فلسفه‌های سازمان یافته مانند ایده‌آلیسم ، رآلیسم، با پراگماتیسم نیست. در حقیقت، بیشتر فیلسوفان تحلیلی به دقت سعی میکنند وابستگی به یک فلسفه سازمان یافته را از خود دور کنند، زیرا به گفته آنها، نگرش سیستمی در فلسفه برای مسائل انسانی، بیشتر مشکل ساز است تا مشکل گشا. به طور کلی، فیلسوفان تحلیلی تلاش می کنند تا زبان مفاهیم و روش هایی را که در بیشتر فعالیتهای دقیق زندگی مانند علم به کار می گیریم، واضح کنند. تلاش‌های تحلیلی برای وضوح بخشیدن به حوزه‌های نسبتا مبهمی از فعالیتهای انسان مانند تعلیم و تربیت نیز راه یافته است.
 
وضوح بخشی، یک محور ساده وحدت آفرین در فلسفه تحلیلی است. پیش فرض تحلیلگران این است که بیشتر مسائل فلسفی گذشته به راستی مسائلی مربوط به واقعیت یا حقیقت غایی، خیر و زیبایی نبود، بلکه در بستر زبان مغشوش معانی پیچیده و غیر واضح و اشتباهات مفهومی، به وجود آمده بود. اغلب تحلیل گران ادعا می کنند که دانش اصیل، مسأله و موضوع علم است نه فلسفه. نقش واقعی فلسفه، وضوح بخشی نقادانه است.
 
در نهضت عمومی فلسفه تحلیلی چندین رویکرد وجود دارد، و خود این نهضت عمومی دستخوش یک تحول تاریخی نسبتا گیج کننده بوده است. اساسا تحلیل فلسفی همواره وجود داشته است. هنگامی که سقراط مفهوم عدالت را بررسی می کرد، به تحلیل می پرداخت. اما ریشه‌های نزدیک تر نهضت جدید فلسفه تحلیلی در چند تحول اخیر فلسفی نهفته است. تلاش برای قرار دادن این تحولات در یک قالب، به معنی تغییر دادن حقیقت اصلی یک موقعیت است. در نتیجه آنچه از این پس می آید، گاهی ممکن است مرتبط به نظر برسد گاه غیر مرتبط. اما این تلون فقط آنچه را که در نهضت تحلیلی اتفاق افتاده و می افتد، منعکس میکند.
 
نهضت تحلیلی در فلسفه: نهضت تحلیلی که از اوایل قرن بیستم به وسیله جی.ای. مور و برتراند راسل شکل گرفته، تحولاتی را طی کرده که بخشی از آن، از رآلیسم جدید ریشه می گیرد. و به علاوه، تحلیل تا حد زیادی در بستر فرهنگ آمریکایی - انگلیسی توسعه یافته، اگر چه شماری از هواداران آن عمدتا با ریشه آلمانی - اتریشی از قاره اروپا برخاسته اند. اما تأثیر جنبه اخیر عمدتا در بریتانیا و ایالات متحده مشهود بوده، زیرا شخصیتهای آلمانی - اتریشی با احساس تنفر از نازیسم و محدودکنندگی شرایط اجتماعی قاره اروپا به این دو کشور بریتانیا و ایالات متحده رفتند. دومین تأثیری که از قاره اروپا نشأت گرفت و سرانجام بخش عظیم آن با نهضت تحلیلی آمریکایی - انگلیسی ادغام شد، از سوی پوزیتیویسم منطقی بوده است. این مکتب، مکتبی فلسفی درباره تفکر است که اصالتا با نام گروهی از فلاسفه معروف به «حلقه وین» شناخته می شود.
 
در همین اواخر نهضت تحلیلی متشکل از افرادی مربوط به خطوط فکری متعدد، از جمله بسیاری از کسانی که قبلا با پوزیتیویسم منطقی ارتباط داشتند، غالبا با نام «تحلیل زبانی» شناخته شده و بیشتر هواداران آن تا حدود زیادی از لودویگ ویتگنشتاین تأثیر پذیرفته اند. در این قسمت ریشه های تحلیل در رالیسم، آنطور که مور و راسل بیان کرده اند، تأثیر پوزیتیویسم منطقی بر تحلیل، آن گونه که ا.جی.ایره نشان داده، و تحول آن به تحلیل زبانی و مفهومی آن طور که در نوشته‌های اخیر لودویک ویتگنشتاین و کارهای گیلبرت رایل آمده، بررسی خواهد شد.
 
رالیسم و آغاز نهضت تحلیلی نباید تصور کرد که رآلیسم سرچشمه نهضت تحلیلی بوده، اما شباهت و خویشاوندی قوی بین آنها وجود دارد. به همین ترتیب، درست نیست گفته شود که جی.ای. مور و برتراند راسل نهضت تحلیلی را ابداع کردند، زیرا آنها معاصرانی به همان اندازه قابل، خبره و درگیر این نهضت داشتند، اما شاید بتوان مور و راسل را برجسته ترین نمایندگان این رشته جدید فکری دانست.
 
جورج ادوارد مور (۱۸۷۳ - ۱۹۵۸ م)؛ مور که اهل انگلستان بود، در تکامل رآلیسم قرن بیستم و یکی از پیامدهای آن یعنی فلسفه تحلیلی مؤثر بوده است. او بر برتراند راسل تأثیر فروان گذاشت، و غالبأ اعتقاد بر این است که او راسل را که شیفته ایده آلیسم هگلی شده بود، به نگرشی رالیستی هدایت کرد. مور و راسل دوستان و همکاران فلسفی خوبی بودند، اما به تدریج بین آنها اختلاف پدید آمد. رآلیسم مور در مسیر فهم عرفی و زبان محاوره ای افتاد، در حالی که رآلیسم راسل در مسیر علم، ریاضیات و زبان رسمی سیر کرد.

دفاع از فهم عرفی مشهورترین کار مور است. او ابتدا به چیزهایی که در زندگی معمولی» می گوییم، علاقه مند بود و عقیده داشت که بیشتر موارد فهم عرفی صادق اند و ما آنچه را به زبان مشترک و متعارف می گوییم می فهمیم. از سوی دیگر، کار بسیاری از فیلسوفان خارج از مباحث مربوط به فهم عرفی بود. اما هم در زبان محاوره و هم در فلسفه، گزاره‌های بسیاری هست که نه مسلم و قطعی می تواند باشد نه باطل و مردود. مور وظیفه خود را کشف درستی یا نادرستی گزاره های زبان محاوره ای و فلسفه نمی دانست، بلکه آن را تحلیل مفاد گزاره‌ها می دانست. به اعتقاد او با تحلیل، راهی به سوی درک بهتر راستی و درستی آنچه می گوییم و می نویسیم، گشوده می شود.
ادامه دارد..
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص439-437، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.