نقد فلسفه تحلیلی در تعلیم و تربیت (قسمت دوم)

شکی نیست که می توانیم الگوهایی برای تدریس طراحی کنیم که بتوان آن را یاد داد و تکرار کرد.
دوشنبه، 14 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد فلسفه تحلیلی در تعلیم و تربیت (قسمت دوم)
به نحو قریب به یقین به نظر می رسد نقشی که فلسفه در تدوین سیاست اجتماعی و تربیتی ایفا می کند، به اندازه دیگر فعالیتهای عقلانی بزرگ است. دیویی در شیوه جالب خود خاطر نشان کرده است: «تا وقتی قدیسها درون نگری می کنند، مجرمان قلدر دنیا را اداره می کنند». به نظر می رسد تحلیلگران به نزاع بر سر مفاهیم واژه ها، عبارات، و جملات رضایت داده اند در حالی که جهان پیرامونشان فقط با بی اعتنایی به تلاش‌های آنها پاسخ می دهد. می توان گفت که تحلیل فلسفی از یک فلسفه جدید مدرسی (اسکولاستیک) خیلی بیشتر نیست، زیرا تحلیلگران به جای این که درباره تعداد فرشته هایی بحث کنند که می توانند در سر یک سوزن جای بگیرند، درباره این مطلب بحث میکنند که انواع بایدها (should و ought) را چگونه می توان به کار برد. یک منتقد ناراضی گفته است که وقتی کسی با انگشت به یک مسأله اشاره می کند، تحلیگران به جای آن مسأله، انگشت را مطالعه می کنند.
 
در حالی که تحلیلگران از فرض‌های پیشینی و تجویزی اجتناب می کنند، به نظر می رسد به طور کلی تحلیل فلسفی، فرضهای زیر بنایی و اولیه یا رهنمودهای خاص خود را دارد. تمایل به الگوهای پارادایمی این فرض پنهان را آشکار می کند که راههایی روشن، مشخص، و قابل تشخیص برای انجام کارها وجود دارد. به نظر می رسد این نکته به عقیده رآلیسم فلسفی درباره یک واقعیت با اصول کلی و ذاتی آن خیلی نزدیک باشد. به عنوان مثال، پاول هرست گفته است که باید از مؤثر بودن شیوه‌های مختلف تدریس آگاه باشیم، اما «.... بدون وجود مفهومی کاملا روشن از این که تدریس چیست، غیر ممکن است بتوان معیار رفتاری مناسبی یافت که آنچه را در کلاس در جریان است، با آن بسنجیم». فرض این مطلب آن است که می توان به مفهومی روشن از تدریس دست یافت. همچنین، فرض دیگر آن است که تدریس را می توان بر اساس معیار رفتاری مناسبی ارزیابی کرد. فرضها عبارتند از: شکل روشنی از تدریس وجود دارد، رفتارهای تدریسی مناسب وجود دارد، و این امور وجودی دارند که می توان آنها را مطالعه، توصیف، طبقه بندی، و به طور عینی دوباره سازی کرد. این نکته به دیدگاه رآلیسم علمی خیلی نزدیک است. 
 
شکی نیست که می توانیم الگوهایی برای تدریس طراحی کنیم که بتوان آن را یاد داد و تکرار کرد. این حقیقت دال بر آن نیست که چنین الگوهایی مطلوب، نتیجه بخش، یا واقعا مفید است، زیرا کاری را که می توان انجام داد، از لحاظ منطقی، اخلاقی، یا اجتماعی هیچ دلیلی برای انجام آن وجود ندارد. وضوح و منطق از لحاظ درستی، کمال، یا قطعیت مساوی نیستند.
 
تحلیلگران بر عملگراها Pragmatists ، پیروان فلسفه وجودی، پیروان بازسازی و دیگران تاخته اند، زیرا آنها چیزهای معینی را توصیه و به طور دستوری  normative قضاوت می کنند. اما مثلا عملگراها سعی کرده اند ما را نسبت به پیوستار وسایل - غایات حساس گردانند؛ یعنی این که غایات واقعی به دست آمده به وسایل واقعی به کار گرفته شده متصل بوده وابسته به آن است. همچنین، رویکردهای تحلیلی ممکن است در واضح کردن وسایل و غایات به ما کمک کند، اما به نظر می رسد تنفر از قضاوتهای دستوری به شیوه فیلسوفان، مورد برجسته ای از مسأله فلسفی مربوط به «ضعف عصبی» باشد.
 
تحلیلگران کوشیده اند با مردود شمردن رویکرد «کل گرا» یا «نگرش سیستمی» به کار فلسفه شکل تازه ای بدهند. این تلاش نتایج بسیار مفیدی داشته، زیرا به ما کمک می کند تا از تفکر بر حسب مقولات و مکاتب فکری دست برداریم. نهضت تحلیلی به فیلسوفان کمک کرده تا ابزارهای منطقی و زبان پالوده تری را تدوین کرده، تحقق بخشند. منتقدین اظهار می دارند که مسأله ای که در مورد تحلیل وجود دارد، این است که ابزارها کاملا جدا از کاربردهای عملی ممکن تبدیل به هدف شده‌اند.
 
از این رو، بسیاری از تحلیلگران معتقدند که فلسفه تحلیلی نقش مهمی در تعلیم و تربیت دارد، زیرا بخش‌های زیادی از تعلیم و تربیت با منطق و زبان سر و کار دارد. معلمان و شاگردان دائما با تعمیمها و قضاوتهای ارزشی درباره موضوعات تربیتی سر و کار دارند که باید نقادانه بررسی شود. تحلیلگران تأکید می کنند که نقش زبان، یادگیری است و برای ارزیابی و توضیح جملاتی که می سازیم، به یک معیار نیازمندیم؛ این نیاز با مطالعه سنتی دستور زبان برآورده نمی شود. به نظر برخی از مربیان، اولین کاری که به فلسفه تعلیم و تربیت مربوط می شود، تحلیل زبان است. نظر آنها بر این عقیده استوار است که تعلیم و تربیت عمدی رسمی باید دقیق تر و علمی تر شود، و تحلیل راهی برای انجام این کار نشان می دهد. آنها فورا خاطرنشان می کنند که دیگر فلسفه‌های تعلیم و تربیت معمولا بر پایه فرضهایی مابعدالطبیعی استوار است که خیلی قابل تردید بوده، رهنمودهایی بسیار عاطفی ارائه می دهد. مخصوصا این فیلسوفان تعلیم و تربیت فیلسوفان تحلیل گرا معتقدند که شاگردان باید نخست به مطالعه زبانی بپردازند که برای توصیف و توجیه معانی مورد استفاده در زندگی، به کار می برند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 475-473 و ص450 ، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.