تاریخ نگاری سنتی

از منظر فوکو، تاریخ مجموعه ای از پراکندگی‌ها و تکه تکه‌هایی است که در نگاه نخست، پیوستگی و تکامل مینمایند اما در حقیقت، تکه‌هایی جداشده، اتفاقی و بدون جهت گیری بسوی هدفی واحدند.
شنبه، 27 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ نگاری سنتی
یکی از پیش فرض‌های اساسی فوکو در بررسی پدیده‌های انسانی، از نگرش ویژه وی به تاریخ نشأت می گیرد. فوکو(۱۹۷۰)، به پیروی از نیچه، تاریخ را جریانی متصل و فرارونده نمیداند و تاریخ نگاری سنتی و مارکسیستی را زیر سؤال می برد.وی (۱۹۷۷، ص ۱۵۲) ادعاهای تاریخ نگاری سنتی را مبتنی بر پیش فرض هایی خارج از تاریخ میداند. تاریخ در این نگاه سنتی، تاریخی از پیش معین و فارغ از کنش‌های انسانی است. این نوع نگاه به تاریخ که یادآور نگرشی ساختارگرایانه بدان است، تاریخ را دارای ساختاری از پیشی در نظر می گیرد که سازوکارهای آن فارغ از افراد سازنده آن در حال فعالیتند و جریان آن را مستقل از انسانها به پیش می برند.
 
در مقابل این دیدگاه، فوکو تاریخ را مجموعه ای پاره پاره و نامتعین میبیند: «من میخواستم تاریخ را در گسستی تحلیل کنم که هیچ گونه فرجام شناسی ویژه ای نتواند آن را از پیش، فتح کند و به ضبط آن پردازد؛ می خواستم آن را آنچنان مجهول نشان دهم که هیچ بنیاد استعلایی، شکل فاعل شناسایی را بر آن تحمیل نکند؛ می خواستم درهای آن را بر روی زمانمندی بی پایانی باز کنم که بازگشت هیچ آغازی را وعده ندهد» (فوکو، ۱۹۷۳، ص ۲۰۳).
 
 این مجموعه دیدگاه‌ها را می توان رویکردهای ناظر بر استقلال تاریخ از سوژه دانست. یکی از دیدگاه های مطرح در این مجموعه، دیدگاه مسیحی آگوستین (Augustin) است. در این نگرش، تاریخ به عنوان نقشه خداوند در نظر گرفته می شود(زیبا کلام، ۱۳۸۲) و مورخ در مطالعه تاریخ، در درجه نخست به صورتی کل گرایانه به آن می نگرد و در مرحله دوم، در پی کشف اهداف الهی در آن است. مورخان معتقد به این دیدگاه، تلاش می کنند تا با فراتر رفتن از اعمال منفرد آدمی و با عبور از وقایع ظاهری، به عمق حوادث نزدیک شوند و با در نظر گرفتن روابط عصرهای تاریخی با یکدیگر، به کشف نقشه الهی تاریخ نائل گردند. پذیرش تاریخ به عنوان امری واقعی و مستقل از آدمی که دانش عینی و ابراز گزاره های حقیقی درباره آن امکان پذیر است، پیش فرض مطالعه تاریخ در این سنت است. در دیدگاه‌هایی که در قرن شانزدهم و هفدهم به منصه ظهور رسید، تاریخ، به تاریخ اعمال بشری تبدیل گشت و مطالعه مدارک و شواهد واقعی، در جایگاه ویژه ای قرار گرفت. اما این اعمال همچنان در مسیر سرانجامی از پیشی تفسیر می شد. از جمله کانت، در سال ۱۷۸۴، در مقاله ای تحت عنوان "اندیشه تاریخ جهان از دیدگاه جهان وطنی"، نظرات خویش را در مورد تاریخ بیان کرد. به اعتقاد او، تاریخ هنگامی معنادار خواهد شد که بصورت فرایند پیشرفتی مدام به سوی وضع بهتر مطرح گردد (والش، ۱۹۶۷). نکته مهمی که کانت به آن اشاره کرد، اهمیت بررسی مسائل تاریخی به شکل تجربی است. او معتقد بود هدف از ارائه دورنمای کلی درباره تاریخ، فروکاستن تاریخ به این نظریات فلسفی نیست، بلکه صرفا ارائه نوعی نگرش به حقایق، پس از کشف است (به نقل از والش، ۱۹۶۷). هگل نیز برای تاریخ، هویتی مستقل و واقعی قائل است و آن را واقعیتی قابل شناخت می داند. وی نظرات خویش درباره تاریخ را در کتاب "درسهایی درباره فلسفه تاریخ بیان کرده است. به اعتقاد وی، رخدادهای تاریخی تجربی، تابع منطقی هستند که در ورای این تجربه ها قرار دارد؛ منطقی که از رابطه میان ایده های مربوط به ذهن مطلق سرچشمه می گیرد (کالینگوود، ترجمه مهدیان، ۱۳۸۵، ص ۱۵۰). شناخت تاریخ در نگاه هگل، در نهایت عبارت از درک منطق حوادث رخداده و دلایل وقایع ظاهری اتفاق افتاده است. به اعتقاد وی، مورخ باید اطلاعات بدست آمده از تاریخ تجربی را در زمینه اندیشه کلی خویش وارد سازد و در نهایت، (با تعمق فلسفی) محتوای تجربی را به درجه حقیقت ضروری ارتقا بخشد (والش، ۱۹۶۷، ص ۱۳۹). مطالعه تاریخ در این دیدگاه، از بررسی اسناد آغاز می گردد، اما در عین حال این مرحله به سرعت پشت سر نهاده میشود و تمرکز اساسی بر تبیین حوادث با استفاده از متون دینی یا دیدگاههای کلان ذهنی و منطقی است. بنابراین می توان گفت تدریس تاریخ در این دیدگاه، بیشتر بر مطالعه متون مقدس با دیدگاه های کلان ذهنی استوار است که قادر باشند کل تاریخ و حوادث آن را در قالبی کلی و منسجم تبیین نمایند.
 
از منظر فوکو، تاریخ مجموعه ای از پراکندگی‌ها و تکه تکه‌هایی است که در نگاه نخست، پیوستگی و تکامل مینمایند اما در حقیقت، تکه‌هایی جداشده، اتفاقی و بدون جهت گیری بسوی هدفی واحدند. اما مفهوم تصادف در نگاه تاریخی فوکو نیازمند توضیح است. به نظر می رسد، مفهوم تصادف فوکویی دارای دو جنبه معرفت شناختی و هستی شناختی است. در معنای نخست، هنگامی که علتهای تأثیرگذار بر تکوین معلول را نتوان در الگویی مدلکرد، تصادف معرفت شناختی روی خواهد داد. همان گونه که در پیش فرض های پیشین بیان شد، دغدغه فوکو ارائه نظریه درباره قدرت نبوده است. وی بر این امر تأکید میورزد که تنها داعیه تحلیل قدرت را داشته است. به اعتقاد فوکو، ویژگی‌های قدرت - شامل پویایی، توزیعی بودن، ایجابی و سلبی بودن و فراتر بودن از انگاره حقوقی، گفتمانی آن را امری سیال ساخته که در چارچوب نظریه جا نمی شود. بنابراین نمی توان تحلیلی از پیشی و متعین راجع به روابط معطوف به قدرت ارائه داد. از این رو، سازوکار تأثیرگذاری ها و تعامل های قدرتی در طول تاریخ، مشخص و معین نیست بلکه در هر زمان و با روی دادن زمینهای ویژه، این روابط به گونه ای خاص سامان یافته و نتیجه یکتا و منحصر به فردی را سبب شده اند. این امر، موجب می شود تا تبارشناس از پیش بینی حوادث تاریخی دست شوید و همواره آماده پذیرش تصادف در تاریخ باشد. از این رو تاریخ می تواند به داستان تصادفها تعبیر شود.
 
از سوی دیگر، این تصادف می تواند صورتی هستی شناختی نیز داشته باشد. در این معنا، تأکید فوکو بر تصادف‌های تاریخی را میتوان برآمده از تأکید وی بر نقش قدرت و اراده آدمیان در ساخت تاریخ دانست. به سخن دیگر، هنگامی که تاریخ، داستان اراده های انسانی و هماوردی های آنها می شود، تعین از آن رخت بر می بندد و نوعی عدم تعین و تصادف، جایگزین آن خواهد شد. البته فوکو در تحلیل ظهور امور، میراث روان شناختی نیچه را به کناری نهاده و به همین دلیل، علت ها را به تاکتیک های افراد نسبت نمیدهد بلکه آنها را به راهبردها، نقشهای سلطه و پیکار نیروها منتسب می کند (دریفوس و رابینو، ۱۹۸۶، ص ۱۰۹).
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.