تبارشناسی‌های فوکو در اسناد تاریخی

برخی از مواضع فوکو نیز بطور ضمنی حاکی از در نظر گرفتن حالتی اولیه برای بدن اند. باتلر با اشاره به این نگاه حداقلی فوکو به بدن، آن را با موضع جامعه شناختی وی در تعارض می بیند.
شنبه، 4 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تبارشناسی‌های فوکو در اسناد تاریخی

با وجود آغاز شدن تبارشناسی‌های فوکو از اسناد تاریخی، تبیین‌های اساسی وی در تبارشناسی‌هایش، با فروافتادن در تعبیرهای پی در پی، از اسناد و مدارک تاریخی فاصله می گیرند و در نهایت، نسبت آنها با این اسناد، در بوته اجمال و ابهام باقی می ماند.
 
برخی از مقوله‌ها در آثار فوکو به گونه‌ای فارغ از شواهد واقعی و نیز تجربی مورد بررسی قرار می گیرند؛ گویی نظر فوکو درباره آنها، برآمده از نوعی پیش فرض فارغ از شواهد است. در اینگونه موارد، نظر فوکو با شواهد کافی حمایت نمی شود و از نوعی عدم کفایت شواهد رنج می برد. از جمله این موارد، مقوله "بدن" است که نگاه نام گرایانه تند فوکو بدان، با برخی از شواهد سازگار نیست. فوکو (۱۹۷۷، ص ۱۵۰) در مقاله "نیچه، تبارشناسی، تاریخ" می نویسد: «در انسان، هیچ چیز، حتی بدن وی به اندازه کافی پایدار نیست که مبنایی برای شناخت خویش یا دیگران باشد». این دیدگاه نه تنها احساسات و خواستهای انسان را دستخوش تغییر می داند، بلکه ابعاد بدن را نیز در جرگه تغییر وارد می سازد. بر این اساس، تعبیرهای فرهنگی و مناسبات قدرت حتی قادرند هر بعد از بدن را نیز تغییر دهند. این دیدگاه جامعه شناختی راجع به بدن، تلاش می کند تا بدن" را برساختهای جامعه شناختی به شمار آورد که در خلال رویدادهای تاریخی- اجتماعی و توسط جامعه ساخته شده و ظهور می یابد.
 
نام گرایی فوکو در باره مقوله "بدن"، در ابتدا، هم آوا با نظرات نیچه و در مقابل فراروایت های یکه تاز در بحث شناخت "بدن" و "انسان" شکل می گیرد اما قرار دادن بدن، بطور مستقیم در حوزه سیاسی، به تدریج شکلی افراطی به خویش می گیرد و از شواهد واقعی و تجربی دور می شود. فوکو (۱۹۷۹) در کتاب "مراقبت و تنبیه"، با فروکاستن نظامهای تنبیهی به "اقتصاد سیاسی بدن"، تعریفی جدید از بدن ارائه میدهد و آن را به اندازهای فربه می سازد که دربردارنده کنش و واکنش های روحی نیز باشد. در این تعریف، بدن مستقیما در حوزه سیاسی قرار می گیرد و ماهیت آن نیز بطور مستقیم تحت تاثیر همین مناسبات رقم می خورد. از این رو، بدن، ماهیتی از پیشی نخواهد داشت و همواره توسط نهادهای سیاسی قدرتی در حال برساخته شدن است .
 
فوکو با برشمردن ابژه‌های متعددی که از بدن آدمی ساخته میشود، سعی در سیال نشان دادن بدن و در نظر گرفتن آن چون مقولهای جامعه شناختی دارد. وی در بحث از سامان مدرسه، از جایگزینی بدن مکانیکی" دانش آموزان با "بدن طبیعی" سخن می گوید و معتقد است این بدن طبیعی، اقتضائات اندامی ویژه ای را به بدن تحمیل می کند؛ الزاماتی چون انقباض همواره عضلات، بند آمدن جریان خون در بدن و نحوه قرار گرفتن مهره‌های گردن .
 
همچنین در «تاریخ جنسیت» (فوکو، ۱۹۷۸)، از "بدن جنسی" سخن می رود که به اعتقاد فوکو در طی قرن نوزدهم و در طی رویدادهای تاریخی جامعه شناختی تکوین یافته است. این بدن جنسی در طبقه بورژوا، متفاوت از سایر طبقات و همسنگ با خون ارزشمند اشرافیت تعریف می شود؛ در حالی که در سایر طبقات، جایگاه فروتری دارد. تاکید فوکو بر این انواع بدنهای جامعه شناختی، تغییر پذیردانستن بدن و عدم پذیرش هرگونه ویژگی ثابت برای آن است. این دیدگاه با انکار قابلیتهای مشخص و بالقوگیهای خاص برای بدن، آن را کاملا محصول اجتماع و برساخته روابط قدرت- دانش موجود در پیرامونش می داند.
 
از سوی دیگر، برخی از مواضع فوکو نیز بطور ضمنی حاکی از در نظر گرفتن حالتی اولیه برای بدن اند. باتلر (۱۹۸۹) با اشاره به این نگاه حداقلی فوکو به بدن، آن را با موضع جامعه شناختی وی در تعارض می بیند. بطور مثال فوکو (۱۹۷۷) در مقاله "نیچه، تبارشناسی، تاریخ"، تلاش می کند تا بدن را با تعابیر مختلف معرفی کند؛ تعابیری چون "سطح "" ی که توسط تاریخ و روابط قدرت - دانش مورد "حکاکی" و "نشان گذارى" واقع می شود، به گونه‌ای ضمنی، وضعیتی حداقلی را برای بدن پیش فرض می گیرند. اما نپرداختن به این وضعیت حداقلی و نیز مشخص نشدن ارتباط این وضعیت حداقلی با تبیین‌های جامعه شناختی فوکو از بدن، موضع وی را در این مقوله مبهم ساخته است.
 
رابینو و دریفوس (۱۹۸۶، صص ۲۱۲-۲۱۴) نیز با انتقاد نسبت به دیدگاه فوکو درباره بدن، معتقدند این موضع به گونه‌ای مبهم طراحی شده و در توضیح برخی موارد واقعی، با معضل جدی مواجه است. از نگاه آنها، در عین حال فوکو واقعیات خاصی را نیز درباره بدن انسان در نظر می گیرد اما پرسش اینجاست که معیار تغییر ناپذیری این واقعیات و تغییرپذیر بودن بقیه چیست؟ این ساختارهای تغییرناپذیر واقعا تا چه حد تغییرناپذیرند؟ آیا بدن انسان به وسیله تکنیکهای انضباطی کاملا قابل تغییر است؟ آیا یکی از پایگاه های مقاومت در مقابل قدرت مشرف بر حیات را نباید در بدن جست؟ از نگاه دریفوس و رابینو همه این پرسش ها، موارد مهمی هستند که فوکو باید به مخاطب خویش پاسخ گوید؛ پرسش هایی که تا پایان عمر فوکو نیز مسکوت ماند.
 
این ابهام در موضع فوکو درباره بدن، سراغاز بسیاری از پرسش ها و بدفهمی‌ها بوده است. از این رو، به نظر می رسد عدم توجه فوکو به این شواهد و مبهم بودن ارتباط میان تبیین‌های کلی وی درباره مقوله بدن با شواهد تجربی و تاریخی، به ظهور این ابهام در دیدگاه وی منجر شده است. در این میان، شواهد تجربی و اسناد تاریخی زیادی وجود دارند که بر وجود این وضعیت حداقلی و نقش آفرینی آن در محدود کردن تفسیرهای موجود از بدن دلالت دارند. این وضعیت حداقلی مانع از ارائه هر نوع تفسیری از بدن می شود. ژاک دریدا (۱۹۹۷، ص ۱۵۸) در مورد تفسیر متن، سخنی دارد که در اینجا می توان از آن استفاده کرد. وی بر آن است که هر چند متنها قابل تفسیرهای مختلف اند، اما مقصود نویسنده، همچون نرده ای، تفسیرهای ممکن از آن را محدود می سازد و برخی تفسیرها را از میدان به در می کند. با به کار گرفتن این سخن در مورد بدن، می توان گفت، هر چند بدن، قابل تفسیرهای متعددی است، اما داشتن تصویر حداقلی از بدن، مانع از آن می شود که بتوان هر تفسیری از آن به دست داد. به عبارت دیگر، تصویر حداقلی بدن ممکن است الهام بخشی های ایجابی اندکی داشته باشد، اما قطعا الهام بخشیهای سلبی آن قابل توجه خواهد بود.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط