تعلیم و تربیت و روش‌های آموزشی (قسمت اول)

تحلیلگران می دانند که همه انواع روش‌ها و وسایل، کودک را به شیوه‌های مختلف تربیت می کند.
دوشنبه، 14 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعلیم و تربیت و روش‌های آموزشی (قسمت اول)
تحلیلگران علاقه مندند که هم روش‌ها و هم موضوعات تعلیم و تربیت معاصر مورد تحلیل جدی قرار گیرد. هر چند غالب تحلیلگران از توصیه این که چه چیزی باید و چه چیزی نباید در فرایند تربیت جریان داشته باشد پرهیز می کنند، علاقه زیادی دارند که مربیان و دانش پژوهان برنامه را از لحاظ مواد، روش‌ها، خط مشی‌ها و رویه ها به صورت نقادانه بررسی کنند.
 
تحلیلگران می دانند که همه انواع روش‌ها و وسایل، کودک را به شیوه‌های مختلف تربیت می کند. اگر چه مربیان باید بدانند که کلمات و مفاهیم بار ارزشی دارد، اما همواره به نظر نمی رسد که با آگاهی از این حقیقت عمل کنند. مثلا هنگامی که در اوایل سده ۱۹۰۰ کتابهای مک گافی رواج داشت، در آن نه تنها مهارت‌های خواندن بلکه ارزشهای خاص مربوط به کلیسا، میهن پرستی و خانواده نیز آموزش داده می شد. در کتاب‌هایی از نوع دیک و جین که بعدأ عرضه شد، ظاهرا تلاش بر آن بود تا موضوعات خنثی که خالی از ارزش باشد، ارائه شود. اما بی طرفی به دست نیامد، زیرا کتاب‌های «دیک و جین» تعدادی فرضهای مربوط به نقشهای مردانه و زنانه، حقوق کودکان و ارتباط آنها با جامعه، و مضامین مربوط به طبقه اجتماعی مسلط را در بر می گرفت.
 
لذا، می توان دید که تحلیلگر تلاش نمی کند بگوید که کودک باید مک گافی را بخواند یا دیک وجین را، بلکه معنای ادعاهایی را که درباره ارزش این کتاب‌ها ارائه شده بررسی می کند. او به جای این که بگوید کودک چه چیزی باید بخواند، بیندیشد، مطالعه کند یا بیاموزد، مقصود از واژه‌های اندیشیدن، خواندن، یا آموختن و عبارات مربوط به این واژه ها را بررسی می کند. برخی از تحلیلگران نه تنها از بیان عبارات دستوری درباه آنچه شاگردان باید یا نباید انجام دهند اجتناب می ورزند، بلکه از بیان نکات ارزشی در مورد اهمیت این فعالیت‌ها نیز دوری می کنند.
 
برای مثال، در تعلیم و تربیت معاصر «حق خواندن» و ضرورت خواندن در بزرگسالی به شدت مورد توجه بوده است. تحلیلگران نمی پرسند که آیا مردم باید «حق خواندن» داشته باشند، بلکه می پرسند منظور از اصطلاحات و عباراتی که درباره این «حق» بیان شده، چیست؟ در نحوه کاربرد واژه‌ها تعدادی معنای ضمنی وجود دارد، و این معانی باید بر اساس شرایط و اوضاع جامعه امروز ملاحظه شود. گفته شده است که مبارزه برای «حق خواندن» از سوی صاحبان مختلف صنایع چاپ که منافعی در دفاع از عادت کتابخوانی دارند، حمایت می شود.
 
این حمایت را باید در پرتو پیشرفت های بزرگی که در ابزارهای الکترونیکی به وجود آمده و انواع و میزان مهارت‌های مورد نیاز برای خواندن را کاهش داده ، ملاحظه کرد. دیدگاه دیگر آن است که مبارزه برای «حق خواندن» به وسیله تمایلات سیاسی ارتجاعی ترویج شده و هدف آن منحرف کردن توجهات از برنامه های سیاسی عمدتا اصلاح طلب مستتر در تعلیم و تربیت مانند تلاش برای رفع تبعیض نژادی از جامعه آمریکا از طریق روش‌های تربیتی است.
 
به علاوه، برنامه‌های ماهوی مبارزه برای حق خواندن، توصیه‌هایی را مبنی بر این که کودکان «باید» مطالعه کنند، شامل می شد. وقتی این سؤال مطرح می شود که چرا کودکان باید مطالعه کنند، حامیان این نهضت چنین پاسخ می دهند: برای این که «شغلی به دست آورند»، «زندگی بهتری داشته باشند»، یا برای این که «از اوقات فراغت خود استفاده کنند»؛ پاسخهایی که همه آنها ممکن است توجیهاتی قابل قبول باشد یا نباشد. این «بایدها» به رشته دراز اندیشه‌ها در باب ارزش خواندن اشاره می کند که نمی تواند در برابر مو شکافی های سیستماتیک مقاومت کند.
 
اگر به زبان فلسفی سخن بگوییم، تحلیلگران در مورد این شعار ویژه - «حق خواندن» - اساسا علاقه ای ندارند که آیا اانسان واقعا این «حق» اخلاقی را دارد یا نه. برعکس، آنها به این موضوع علاقه مندند که منظور از این شعار چیست. اگر چه یک تحلیلگر خاص ممکن است شخصا با این موضوع موافق باشد که مردم باید حق خواندن داشته باشند، اما این موافقت تلاشی از موضع فلسفی برای توصیه به این حق نیست. به نظر تحلیلگر، توصیه کردن کار فلسفه نیست. از این رو، فیلسوف تحلیلی در تحلیل مفهوم «حق خواندن» می خواهد با نشان دادن تضادها، تأثیرات عاطفی، احکام متضاد، و عوامل مؤثر خارجی که بر مفاهیم ضمنی پرتو افکنده، تبیینی از کاربردهای مختلف این مفهوم - «بازیهای» زبانی انجام شده به ارائه کند.
 
برخی تحلیلگران از ساختن صورت‌های صرفی، یعنی ساختن آشکال منطقی که ما را در روشن کردن و نظم دادن به مفاهیم کمک میکند، حمایت می کنند. این کار شبیه عقیده ویتگنشتاین در مورد «بازیهای زبانی از بعضی جهات» است، با این تفاوت که صورت صرفی آپارادایم، کاربردی نسبتأ ویژه دارد. می توان گفت که این پارادایم برای انواع خاصی از مسائل مناسب است. گوردون ایستوود یک پارادایم تحلیلی مناسب را به عنوان صورتی که «از نظر نحوی و معنایی دارای نظام مناسب زبانی» است، توصیف کرده که باید آن را تا آن اندازه تجویز کرد که «تشکیل فرضیاتی برای هدایت تحقیق پیرامون پدیده های ناشناخته را ممکن سازد. در این مورد، پارادایم برای بررسی مسائل تربیتی به شیوه عینی، غیر متعصبانه، و غیر عاطفی مفید است.
 
ایستوود حتی پیشنهاد کرده که صورتهای صرفی گسترده به کار رود. او بسیاری از فلاسفه تحلیلی تعلیم و تربیت را که توجه خود را به مسائل کوچک (یا آنچه وی حقیر می نامد) معطوف کرده اند، مورد انتقاد قرار داده است. در مقابل، فلسفه تعلیم و تربیت باید به نظریه سازی در تعلیم و تربیت با تأکید بر مبنای منطقی نظریه بنگرد و به نظر ایستوود باید این کار را از زوایه ای بنگریم که صورت صرفی اپارادایم به هر تعبیر مناسب تحلیل تعلیم و تربیت باشد. 
 
جروم پوپ Jerome Popp خاطر نشان کرده که می توان پارادایم های مختلف برای مقاصد مختلف انتخاب کرد و انتخاب پارادایم های کلی یا جهانی لازم نیست. در ضمن، او هشدار می دهد که ارتباط منطقی بهتر از التقاط بی ضابطه است. پوپ اذعان می کند که جستجو برای یافتن پارادایم های گسترده تا اندازه ای مستلزم دیدگاه‌های «جهان نگر» است که به فلسفه «کل گرای» قدیم خیلی شباهت دارد. مثلا می توان نشان داد که رویکرد پارادایم متضمن بذرهایی برای نابودی رویکرد تحلیلی به فلسفه است. این رویکرد از دیدگاه گسترده اجتناب می کند، اما به تصویری بزرگ تر نیاز دارد تا کارش هماهنگ و معنی دار باشد.
ادامه دارد..
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص470-468، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.