هوای گرگ و میش، رنگ های خاکستری
نویسنده : اسماعيل شفيعي سروستاني
وقتي به روايات ائمة دين(علیه السلام) مينگريم و اخبار مربوط به کشته شدن جماعت کثيري از مردم در عصر ظهور را ميخوانيم در عجب ميآييم. چون، در هواي گرگ و ميش و غلبة نفاق، چشمان ما قادر به درک و تشخيص رنگها و کشف باطن نهفته در پس صورتها نيست.
عبارت « الطّرق الي الله بعدد انفاس خلايق » به معني «به تعداد نفوس و بندگان آفريده شده، راه رسيدن به خدا وجود دارد.»، منقول مَشايخ صوفيه است. اثبات اين قول يا نقد و ردّ آن موضوع اين مقاله نيست. نکتة ظريف اين عبارت آن، است که، جملة خلايق در سير و سلوک خود، به سوي حضرت خداوندي جلّ و علا به وحدت و يگانگي ميرسند. نيل به «منِ واحد» و «وحدت کلمه» روح و مقصود عموم خلايق فرض شده که در عصر خود و در ميان نسل خود اين نايل شدن را ممکن و گمشده و مطلوب رهجويان و رهپويان وصال ميشناختند.
در عصر ما اين عبارت را به گونهاي ديگر ميتوان بازخواني کرد: به عدد نفوس و بندگان «منِ منتشر» و خدايگان ساخته و پرداخته شده وجود دارد. که در نتيجه، نايل شدن به «من واحد» و «وحدت کلمه» متعذر، سخت و گاه ناممکن شده است. شايد اين عبارت منقول از معصوم: در آخرالزّمان «نگهداري دين سختتر از آتش در کف دست» است، شرح حال و توصيف وضع و روزگار بشر در عصر ما و پس از ما باشد.
برخي آمار حاکي از آنست که در حال حاضر حدود 4000 فرقه در جهان تأسيس شده است، اين همه صرفنظر از ميليونها «منِ منتشر» است که در قالب ايدههاي سياسي، اجتماعي، خلق روزگار را به سوي خود فرا ميخوانند و هر يک دريافتي از روي پندار و خيال را مبنا و اساس دعوت خود قرار داده است.
راز اين همه «تفرّق و پراکندگي» در ميان بشر، بروز «تضاد» و بسط «کشمکش» پايانناپذيري است که جان بشر را مبتلاي خود ساخته است. چنانکه اين روند ادامه يابد، هيچ دو نفري به زير يک سقف گرد نخواهند آمد.
دغدغه و خلجان و نتيجة محتوم آن «کشمکش» پايانناپذير انسان «با خودش» از يک سو و «با ديگران» از سوي ديگر که به بروز تضاد و جدايي و تفرقه ميانجامد، ظهور «عمل شيطان»، تلاش و همنوايي نفس اماره با او است در عصري و ميان نسلي که در خود و با خود استعداد «اين همه دوري» را پرورده است.
جنود شيطان، با رخنه در جان فرزندان آدمي و دميدن در سينهها و سرها، خلق و جعل شرايطي را سبب شدهاند که هيچ ديّارالبشري قادر به ارائة تحليلي جامع و مانع از اين شرايط نيست و از همين روست که به مصداق بيت «از قضا سر کنگبين صفرا نمود ـ روغن بادام خشکي ميفزود»، جملة طبيبان جالينوس صفت و افلاطون دم، نه تنها قادر به ارائة نسخه و دارو و درمان نشدهاند، بلکه بر حجم و گسترة بحران و تضاد افزودهاند. اينان، بريده از طبيب مسيحادم غيبي، ترک استثناء گفته و از روي ادّعا و به مدد خيال و وهم بر بالين بيمار حاضر شده و عمل کردهاند.
از علماي علمالاجتماع و علم الابدان، متخصّصان پاسيکولوژيست طيلسانپوشان و زنّار بندان بيفکر و ذکر که در بند مکر ليل و نهار و مذهب صورت و صورت مذهب گرفتار آمدهاند، هيچ علاجي ساخته نيست.
اينان؛ جملگي به دليل اتّکاي به دريافتهاي صرفاً بشري و به دليل آلودگي به انواع بيماريهاي منتشر و موجود، همة صلاحيت طبابت را از دست دادهاند. در آخرين ساعات مانده از عمرِ زادة سياهي و ظلمت، شيطان همة قواي خود را براي رويارويي به ميدان آورده است تا با «عضوگيري» از ميان جماعات انساني، امکان صفآرايي بزرگ در وقت طلوع فجر را حاصل آورد.
اگرچه برخي ملاحظات، در شرايط حاضر مجال پردهدري، هل من مبارز طلبيدن، شاخ و شانه کشيدن و افشاي راز نهفته در سينهها را عمومي نساخته، ليکن، دير نيست که به ناگهان صفها کشيده شده و جلمگي با شمشير آخته خود را مهيّاي حمله نمايند.
شايد يکي از معاني و مفاهيم «ظهور» و «عصر ظهور» همين باشد. اين عبارتي دو پهلو است، از وجهي اشاره به «ظهور» خورشيد عالمتاب ميکند و از ديگر سو اشاره به «ظهور» و آشکار شدن آنچه مردم در سينهها نهفته و از اظهارش سر باز ميزنند، دارد.
به تعبيري، در هواي گرگ و ميش، رنگها خاکستري مينمايند، حرکت و تشخيص در اين وضع ساده نيست، اين ظهور و طلوع خورشيد و شعاع نوراني و درخشان آن است که باعث آشکاري تام و تمام ميشود. شايد، روز ظهور، به نوعي خود، روز «تبلي السّرائر» باشد. روز برملا شدن آنچه در سينههاست.
وقتي به روايات ائمة دين(ع) مينگريم و اخبار مربوط به کشته شدن جماعت کثيري از مردم در عصر ظهور را ميخوانيم در عجب ميآييم. چون، در هواي گرگ و ميش و غلبة نفاق، چشمان ما قادر به درک و تشخيص رنگها و کشف باطن نهفته در پس صورتها نيست.
به موازات بسط و گسترش تضاد و کشمکش و تفرقه در ميان خلق عالم، بحرانهاي ويژة عصر ظهور که اخبار آخرالزّماني بدانها اشاره دارند نيز، خود را مينمايد.
درست در زماني که غرب، با غرور تمام کشتي تمدّن و تکنولوژي خود را بر پهنة اقيانوس قرن بيستم و دهة اوّل قرن بيست و يکم به پيش ميراند و در دل، غم هيچ تندبادي را نداشت، طوفان بحران اقتصادي به راه افتاد.
موجهاي بلند پيدرپي بر اين کشتي فرود ميآيد، همان که در بنياد و اساس اين تمدّن شهوي و خودبنياد و بريده از آسمان را فرو خواهد ريخت. اگرچه تا پيش از شکسته شدن، امواج قحطي، گرسنگي، جنگ و آتش را بر پهنة سرزمينهاي غير غربي و به ويژه مسلماننشين فرو خواهد باريد.
در اين شرايط و چنانکه بحران در گسترة جهاني نمودار شود، در آيندهاي نزديک ميبايست:
1. کمربندها را محکم بست؛
2. بندهاي ارتباط و اتّصال به کشتي طوفانزدة غربي را گسست؛
3. چون يوسف نبي(ع)، انبارها را از گندمها انباشت، (در وجوه اقتصادي، نظامي و...),
4. با اتّخاذ رويهاي مقتصدانه از به هدر رفتن گنجينهها و ريخت و پاش اموال جلوگيري کرد؛
5. قلب و جان مردم را با ساحت قدس مهدوي گره زد تا در حفاظ امن حضرتش، خود را مستعد و مهيّاي همراهي کنند؛
6. جان جوانان را از مشرب معارف مهدوي سيراب ساخته و آنها را براي همراهي و همدلي با صاحب زمان و دوران مهيّا ساخت؛
7. جسم و جان را در درياي زلال توبه و تزکيه طاهر و مطهّر ساخت. چشم به انتهاي جاده دوخت و در دل اين نغمه را تازه کرد:
اي دل ار سيل فنا بنياد هستي برکند
چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور
منبع:ماهنامه موعود شماره 93
/س
عبارت « الطّرق الي الله بعدد انفاس خلايق » به معني «به تعداد نفوس و بندگان آفريده شده، راه رسيدن به خدا وجود دارد.»، منقول مَشايخ صوفيه است. اثبات اين قول يا نقد و ردّ آن موضوع اين مقاله نيست. نکتة ظريف اين عبارت آن، است که، جملة خلايق در سير و سلوک خود، به سوي حضرت خداوندي جلّ و علا به وحدت و يگانگي ميرسند. نيل به «منِ واحد» و «وحدت کلمه» روح و مقصود عموم خلايق فرض شده که در عصر خود و در ميان نسل خود اين نايل شدن را ممکن و گمشده و مطلوب رهجويان و رهپويان وصال ميشناختند.
در عصر ما اين عبارت را به گونهاي ديگر ميتوان بازخواني کرد: به عدد نفوس و بندگان «منِ منتشر» و خدايگان ساخته و پرداخته شده وجود دارد. که در نتيجه، نايل شدن به «من واحد» و «وحدت کلمه» متعذر، سخت و گاه ناممکن شده است. شايد اين عبارت منقول از معصوم: در آخرالزّمان «نگهداري دين سختتر از آتش در کف دست» است، شرح حال و توصيف وضع و روزگار بشر در عصر ما و پس از ما باشد.
برخي آمار حاکي از آنست که در حال حاضر حدود 4000 فرقه در جهان تأسيس شده است، اين همه صرفنظر از ميليونها «منِ منتشر» است که در قالب ايدههاي سياسي، اجتماعي، خلق روزگار را به سوي خود فرا ميخوانند و هر يک دريافتي از روي پندار و خيال را مبنا و اساس دعوت خود قرار داده است.
راز اين همه «تفرّق و پراکندگي» در ميان بشر، بروز «تضاد» و بسط «کشمکش» پايانناپذيري است که جان بشر را مبتلاي خود ساخته است. چنانکه اين روند ادامه يابد، هيچ دو نفري به زير يک سقف گرد نخواهند آمد.
دغدغه و خلجان و نتيجة محتوم آن «کشمکش» پايانناپذير انسان «با خودش» از يک سو و «با ديگران» از سوي ديگر که به بروز تضاد و جدايي و تفرقه ميانجامد، ظهور «عمل شيطان»، تلاش و همنوايي نفس اماره با او است در عصري و ميان نسلي که در خود و با خود استعداد «اين همه دوري» را پرورده است.
جنود شيطان، با رخنه در جان فرزندان آدمي و دميدن در سينهها و سرها، خلق و جعل شرايطي را سبب شدهاند که هيچ ديّارالبشري قادر به ارائة تحليلي جامع و مانع از اين شرايط نيست و از همين روست که به مصداق بيت «از قضا سر کنگبين صفرا نمود ـ روغن بادام خشکي ميفزود»، جملة طبيبان جالينوس صفت و افلاطون دم، نه تنها قادر به ارائة نسخه و دارو و درمان نشدهاند، بلکه بر حجم و گسترة بحران و تضاد افزودهاند. اينان، بريده از طبيب مسيحادم غيبي، ترک استثناء گفته و از روي ادّعا و به مدد خيال و وهم بر بالين بيمار حاضر شده و عمل کردهاند.
از علماي علمالاجتماع و علم الابدان، متخصّصان پاسيکولوژيست طيلسانپوشان و زنّار بندان بيفکر و ذکر که در بند مکر ليل و نهار و مذهب صورت و صورت مذهب گرفتار آمدهاند، هيچ علاجي ساخته نيست.
اينان؛ جملگي به دليل اتّکاي به دريافتهاي صرفاً بشري و به دليل آلودگي به انواع بيماريهاي منتشر و موجود، همة صلاحيت طبابت را از دست دادهاند. در آخرين ساعات مانده از عمرِ زادة سياهي و ظلمت، شيطان همة قواي خود را براي رويارويي به ميدان آورده است تا با «عضوگيري» از ميان جماعات انساني، امکان صفآرايي بزرگ در وقت طلوع فجر را حاصل آورد.
اگرچه برخي ملاحظات، در شرايط حاضر مجال پردهدري، هل من مبارز طلبيدن، شاخ و شانه کشيدن و افشاي راز نهفته در سينهها را عمومي نساخته، ليکن، دير نيست که به ناگهان صفها کشيده شده و جلمگي با شمشير آخته خود را مهيّاي حمله نمايند.
شايد يکي از معاني و مفاهيم «ظهور» و «عصر ظهور» همين باشد. اين عبارتي دو پهلو است، از وجهي اشاره به «ظهور» خورشيد عالمتاب ميکند و از ديگر سو اشاره به «ظهور» و آشکار شدن آنچه مردم در سينهها نهفته و از اظهارش سر باز ميزنند، دارد.
به تعبيري، در هواي گرگ و ميش، رنگها خاکستري مينمايند، حرکت و تشخيص در اين وضع ساده نيست، اين ظهور و طلوع خورشيد و شعاع نوراني و درخشان آن است که باعث آشکاري تام و تمام ميشود. شايد، روز ظهور، به نوعي خود، روز «تبلي السّرائر» باشد. روز برملا شدن آنچه در سينههاست.
وقتي به روايات ائمة دين(ع) مينگريم و اخبار مربوط به کشته شدن جماعت کثيري از مردم در عصر ظهور را ميخوانيم در عجب ميآييم. چون، در هواي گرگ و ميش و غلبة نفاق، چشمان ما قادر به درک و تشخيص رنگها و کشف باطن نهفته در پس صورتها نيست.
به موازات بسط و گسترش تضاد و کشمکش و تفرقه در ميان خلق عالم، بحرانهاي ويژة عصر ظهور که اخبار آخرالزّماني بدانها اشاره دارند نيز، خود را مينمايد.
درست در زماني که غرب، با غرور تمام کشتي تمدّن و تکنولوژي خود را بر پهنة اقيانوس قرن بيستم و دهة اوّل قرن بيست و يکم به پيش ميراند و در دل، غم هيچ تندبادي را نداشت، طوفان بحران اقتصادي به راه افتاد.
موجهاي بلند پيدرپي بر اين کشتي فرود ميآيد، همان که در بنياد و اساس اين تمدّن شهوي و خودبنياد و بريده از آسمان را فرو خواهد ريخت. اگرچه تا پيش از شکسته شدن، امواج قحطي، گرسنگي، جنگ و آتش را بر پهنة سرزمينهاي غير غربي و به ويژه مسلماننشين فرو خواهد باريد.
در اين شرايط و چنانکه بحران در گسترة جهاني نمودار شود، در آيندهاي نزديک ميبايست:
1. کمربندها را محکم بست؛
2. بندهاي ارتباط و اتّصال به کشتي طوفانزدة غربي را گسست؛
3. چون يوسف نبي(ع)، انبارها را از گندمها انباشت، (در وجوه اقتصادي، نظامي و...),
4. با اتّخاذ رويهاي مقتصدانه از به هدر رفتن گنجينهها و ريخت و پاش اموال جلوگيري کرد؛
5. قلب و جان مردم را با ساحت قدس مهدوي گره زد تا در حفاظ امن حضرتش، خود را مستعد و مهيّاي همراهي کنند؛
6. جان جوانان را از مشرب معارف مهدوي سيراب ساخته و آنها را براي همراهي و همدلي با صاحب زمان و دوران مهيّا ساخت؛
7. جسم و جان را در درياي زلال توبه و تزکيه طاهر و مطهّر ساخت. چشم به انتهاي جاده دوخت و در دل اين نغمه را تازه کرد:
اي دل ار سيل فنا بنياد هستي برکند
چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور
منبع:ماهنامه موعود شماره 93
/س