الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي شاعر : شهريار نگارين نخل موزوني همايون سرو آزادي الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي کمان ابرو ترا صيدم که در صيادي استادي به صيد خاطرم هر لحظه صيادي کمين گيرد الا اي خسرو شيرين که خود بيتيشه فرهادي چه شورانگيز پيکرها نگارد کلک مشکينت خدا را اي شکر پاره، مگر طوطي قنادي قلم شيرين و خط شيرين سخن شيرين و لب شيرين چنان کز شيوهي شوخي و شيدايي تو بيدادي من از شيريني شور و نوا بيداد خواهم کرد به افسون کدامين شعر در دام من افتادي تو خود شعري و چون سحر و پري افسانه را ماني به شرط آن که گهگاهي تو هم از من کني يادي گر از يادم رود عالم تو از يادم نخواهي رفت اگر روزي به رحمت بر سر خاک من استادي خوشا غلطيدن و چون اشک در پاي تو افتادن تو هم هر دولتي بودي چو گل بازيچهي بادي جواني اي بهار عمر اي روياي سحرآميز نگارين سايهاي هم ديدي و داد سخن دادي به پاي چشمهي طبع لطيفي شهريار آخر