اي دل به ساز عرش اگر گوش ميکني
اي دل به ساز عرش اگر گوش ميکني
شاعر : شهريار
از ساکنان فرش فراموش ميکني
اي دل به ساز عرش اگر گوش ميکني
آفاق را به زمزمه مدهوش ميکني
گر ناي زهره بشنوي اي دل بگوش هوش
گر خواب خود مشوش و مغشوش ميکني
چون زلف سايه پنجه درافکن به ماهتاب
گل گوشکفته باش، اگر بوش ميکني
عشق مجاز غنچهي عشق حقيقت است
کز پيريم چو طفل قلمدوش ميکني
از من خداي را غزل عاشقي مخواه
بس اخگر شکفته که خاموش ميکني
زين اخگر نهفته دميدن خداي را
با من کدام دست در آغوش ميکني
من شاه کشور ادب و شرم و عفتم
نيش ندامتي است که خود نوش ميکني
پيرانه سرمشاهدهي خط شاهدان
گر توبه با خداي خطا پوش ميکني
من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بيا
ترکانه ياد خون سياووش ميکني
گو جام باده جوش محبت چرا زند
زين خاک و شيشه آينهي هوش ميکني
دنيا خود از دريچهي عبرت عزيز ماست
ما را خمار خمر شب دوش ميکني
با شعر سايه چند چو خميازههاي صبح
نيما نرفته گر سفر يوش ميکني
تهران بي صبا ثمرش چيست شهريار