حذيفه بن اليمان (3)

«مسعودى» مى‏نويسد: در سال 36 هجرى حذيفه در كوفه(28) بيمار وبسترى بود، خبر رسيد كه عثمان كشته شده است و مردم با على(علیه السلام)بيعت كرده‏اند، حذيفه گفت: مرا به مسجد ببريد و اعلان نماز جماعت بكنيد، پس از آنكه مردم اجتماع كردند، او را برفراز منبر نشاندند، اوپس از ستايش خدا و درود به پيامبر، چنين گفت: «مردم! مسلمانان با على(علیه السلام)بيعت كرده‏اند، اينك پرهيزگار باشيد و از على يارى و پشتيبانى كنيد، زيرا از روز نخست حق با او بود و او پس از پيامبر، تا روز
شنبه، 28 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حذيفه بن اليمان (3)
حذيفه بن اليمان (3)
حذيفه بن اليمان (3)






بهترين افراد بعد از پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

«مسعودى» مى‏نويسد: در سال 36 هجرى حذيفه در كوفه(28) بيمار وبسترى بود، خبر رسيد كه عثمان كشته شده است و مردم با على(علیه السلام)بيعت كرده‏اند، حذيفه گفت: مرا به مسجد ببريد و اعلان نماز جماعت بكنيد، پس از آنكه مردم اجتماع كردند، او را برفراز منبر نشاندند، اوپس از ستايش خدا و درود به پيامبر، چنين گفت: «مردم! مسلمانان با على(علیه السلام)بيعت كرده‏اند، اينك پرهيزگار باشيد و از على يارى و پشتيبانى كنيد، زيرا از روز نخست حق با او بود و او پس از پيامبر، تا روز رستاخيز، بهترين مردم است».
«سپس دست راست را بردست چپ زد و گفت: «خدا يا شاهد باش كه من با على بيعت كردم»! آنگاه اضافه كرد:
«سپاس خدا را كه تا امروز به من عمر داد و استقرار حكومت اسلامى در دست على را ديدم»
در اين هنگام رو كرد به دو فرزندش «صفوان» و «سعد» (ياسعيد) و گفت: مرا به منزل برسانيد واز على پيروى كنيد، براى على(علیه السلام) جنگ هاى متعددى پيش خواهد آمد و گروهى از مردم طى آنها كشته خواهند شد، سعى كنيد در ركاب او به شهادت برسيد، زيرا او بر حق است و مخالفانش بر باطل(29)
بر اساس همين و صيت حذيفه، فرزندان او «صفوان» و «سعد» با على بيعت كردند و در جنگ صفين در ركاب امير مؤمنان(علیه السلام) به شهادت رسيدند(30).
بى شك گفتار حذيفه در مورد جنگهاى امير مؤمنان(علیه السلام)، يك پيشگویى بود، يك پيشگویى واقعى كه حوادث آينده، صحت آن را تاييد كرد. وى تنها در اين مورد نبود كه حذيفه، حوادث آينده را پيشگویى كرد، بلكه در زمان عثمان نيز جنگ «جمل» وشركت «عايشه» را در آن جنگ پيشگویى كرد. اينك اين پيشگویى را از زبان «حبه‏عرنى» يكى از ياران امير مؤمنان(علیه السلام) بشنويد:

پاهایى كه قطع شد

«حبه عرنى» مى‏گويد: حذيفه يك سال پيش از قتل عثمان گفت: «گويا مى‏بينم مادرتان حميرأ(عايشه)(31) سوار بر شترى شده، و شما دم و پاهاى آن را گرفته‏ايد.
قبيله «ازد» همراه او خواهند بود. خدا آنان را به آتش دوزخ دچار سازد. قبيله «بنى ظبه» نيز او را يارى خواهند كرد، خدا پاهاى آنان را قطع كند»
حبه مى‏گويد: روز جنگ جمل، هنگامى كه گروه هائى از دو لشگر به طرف يگديگر حمله ور شدند، سخنگوى امير مؤمنان(علیه السلام)خطاب به سربازان آن حضرت از طرف امير مؤمنان(علیه السلام) چنين اعلام كرد:
«تا زمانى كه من دستور نداده‏ام، شما آغاز به جنگ نكنيد».
فرياد لشگر بلند شد كه يا امير مؤمنان! ما را تير باران كردند، فرمود: دست نگهداريد. مجدداً سپاه جمل، ما را هدف تير قرار دادند و عده‏اى را كشتند گفتيم: يا امير مؤمنان! ما را كشتند! فرمود: اكنون به يارى خدا حمله كنيد، در اين هنگام حمله كرديم و دو سپاه، نيزه‏ها را در بدن يكديگر فروبردند.
در اين موقع سخنگوى امير مؤمنان صدا كرد: با شمشير حمله كنيد ما دست به شمشيرها برده با شمشير بر سر آنان كوبيديم ولى چون سپر دردست داشتند، شمشيرها را به سر آنان اصابت كرده به سوى ما باز مى‏گشت. در اين هنگام سخنگوى امير مؤمنان(علیه السلام) صدا كرد: پاهاى اينها را قطع كنيد. با اين فرمان پاهاى آنان را قطع كرديم به طورى كه آن روز به قدرى پاهاى آنان قطع شد كه تا آن روز سابقه نداشت «حبه» مى‏گويد: در اين هنگام من به ياد حديث حذيفه افتادم كه در مورد «بنى ظبه» گفت:
خدا، پاهاى آنان را قطع كند و فهميدم كه دعاى مستجابى بوده است.
بارى سر انجام امير مؤمنان(علیه السلام)دستور داد شتر عايشه را پى كنند، وقتى شتر به دست سربازان على(علیه السلام)پى شد و به زمين افتاد، سپاه جمل متلاشى شد و جنگ خاتمه يافت(32)
بى شك حذيفه اين پيشگویی ها را از سر چشمه علوم خاندان رسالت فراگرفته بود چنان كه در روايت مشابه ديگرى (كه ذيلا نقل مى‏گردد) خود او به اين معنى تصريح كرده است:
حذيفه روزى گفت: اگر مطلبى را كه از پيامبر خدا شنيده‏ام نقل كنم، مرا سنگباران مى‏كنيد.
گفتند: مگر چنين چيزى ممكن است؟!
گفت: اگر به شما بگويم: يكى از مادران شما با لشگرى به جنگ شما مى‏آيد كه تعدادش زياد و قدرتش بسيار خواهد بود، آيا تصديق خواهيد كرد؟!
گفتند: چه كسى اين حرف را باور مى‏كند؟
گفت آرى مادرتان حميرأ(عايشه) همراه لشگرى مى‏آيد و مركب او را مردان تنومند و شرور حركت خواهند داد و لشگر كشى او موجب بدبختى شما خواهد شد(33).

على(علیه السلام) رهبر راستين

حذيفه تاقتل عثمان، حاكم «مدائن» بود. پس از قتل وى كه على(علیه السلام) زمام امور را در دست گرفت، يكى از فرماندارانى كه حضرت او را در سمت خود ابقا كرد، حذيفه بود، امير مؤمنان(علیه السلام) ضمن نامه‏اى به وى چنين نوشت:
«من تو را در سمت خود ابقا كردم و جمع آورى خراج و جزيه اهل ذمه را به عهده تو واگذاشتم، اينك افراد مورد اعتماد و ديندار و امين را به همكارى برگزين و از يارى آنان در اداره امور، بهره بجوى، اين كار موجب سرفرازى تو و رهبرت، و مايه ذلت دشمن است.
به تو توصيه مى‏كنم كه در نهان و آشكار پرهيز گار، و از عذاب خدا در همه حال بهوش باش. با نيكو كاران به نيكى، و با معاندان با شدت رفتار كن، كارها را با ملايمت ونرمى انجام بده و با مردم با موازين دين و بر اساس عدل و داد رفتار بنما زيرا درپيشگاه خدا مسئول هستى.
به داد مظلومان برس، از لغزش مردم درگذر، تا مى‏توانى روش نيكو برگزين زيرا خداوند نيكو كاران را پاداش خواهد داد وظيفه دارى كه خراج زمينها را بر اساس حق و انصاف جمع آورى كنى و آن را حيف و ميل نكنى، نه چيزى از آن را در دست مردم واگذار، و نه بدعتى از خود در آن بگذار بلكه آن را در ميان مستحقانش با عدل و برابرى تقسيم كن.
با مردم با تواضع و نر مخویى رفتار كن و در مجلس خود ميان آنان فرق نگذار. بايد افراد دور و نزديك، در احقاق حق نزد تو مساوى باشند.
ميان مردم با حق داورى كن و تبعيض روا مدار، پيرو هوى و هوس نباش، و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى نترس. خدا با پرهيزگاران و نيكو كاران است»
امير مؤمنان در پايان نامه چنين اضافه كرد:
«نامه ديگرى فرستاده‏ام كه آن را براى مردم بخوانى تا راى ما را در مورد آنان و همه مسلمانان بدانند مردم را احضار كن و نامه ما را براى آنان بخوان و از كوچك و بزرگ براى ما بيعت بگير»
حذيفه پس از دريافت نامه‏ها، مردم را احضار كرد و نامه دوم امير مؤمنان(علیه السلام) را براى آنان خواند.
على(علیه السلام) در اين نامه، فشرده‏اى از هدفهاى عالى اسلام و تاريخچه خلافت سه خليفه گذشته به ويژه خلافكارى عثمان را بر شمرده و در پايان، به خلافت رسيدن خود را اعلام نموده نوشته بود: «حذيفه» بن يمان را به حكمرانى شما منصوب كردم. او كسى است كه من از رفتار او راضى، وبه صلاح و نيكى او اميد وارم، به وى دستور داده‏ام كه با نيكان شما به نيكى، و با كارشكنان، با شدت رفتار نمايد، و با همه شما نرمخوئى و ملايمت بكند»
حذيفه پس از قرائت اين نامه، بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه پر شور و مهيجى ايراد كرد كه ترجمه آن چنين است:
«سپاس خداى را كه حق را زنده كرد، باطل را از بين برد عدل را آورد و ظلم را درهم كوبيد و ستمگران را خوار ساخت.
مردم! خدا زمام امور شما را به دست امير مؤمنان راستين سپرده است(34)
او بهترين فرد امت بعد از پيامبر، نزديكترين افراد به مردم(35) و شايسته‏ترين فرد براى خلافت است.
او از همه راستگوتر، باروش عدالت آشناتر، به طريق هدايت آگاهتر، و از همه، به خدا نزديكتر است و با پيامبر پيوند نزديكترى دارد.
اينك از كسى اطاعت كنيد كه پيش از همه اسلام آورده است، از همه داناتر، ميانه روتر، داراى يقينى بهتر، نيكى افزونتر، سابقه جهاد بيشتر، و از همه شريفتر است. او برادر و پسر عموى پيامبر، پدر حسن و حسين و همسر زهرأ(علیه السلام) بهترين زنان جهانست.
اينك بپاخيزيد بر اساس كتاب خدا (قرآن) و روش پيامبر، بيعت كنيد كه رضاى خدا و صلاح شما در اين است»

جوان شيعى ايرانى

سخنان حذيفه كه به اينجا رسيد، مردم به پا خاستند و با شور و شوق كامل عموماً با امير مؤمنان بيعت كردند. همین كه بيعت تمام شد، جوانى از ايرانيان كه در مجلس بود، در حالى كه شمشير به كمر بسته بود، به پا خاست و صدا زد:
امير! در آغاز سخنانت گفتى: خدا زمام امور شما را به دست امير مؤمنان راستين سپرده است. و اين تعريضى بود به خلفاى پيشين كه گويا آنان خلفاى راستين نبودند. ما مقصود شما را فهميديم اينك و اقعيت را كتمان نكن زيرا تو از شهود عينى قضايا بودى و ما قضايا را از شما مى‏شنويم و مسئوليت آن را به گردن شما مى‏گذاريم، خدا شاهد عمل و ميزان خير خواهى و راستگوئى شما در نقل گفتار پيامبر براى امت است.
حذيفه كه آمادگى جوان رابراى درك حقايق، احساس كرد، گفت:
اكنون كه چنين پرسشى كردى،، پس گوش كن و آن چه مى‏گويم بفهم:
كسانى كه پيش از على(علیه السلام) خود را خليفه وامير المؤمنين مى‏ناميدند، اين لقب براى آنان از ناحيه مردم بود ولى براى على(علیه السلام) از ناحيه پيامبر و به دستور خدا بود و ياران پيامبر، او را حتى در زمان حيات آن حضرت، بنام «امير المؤمنان» صدا مى‏كردند. سپس حذيفه اعطاى لقب «امير مؤمنان» به على(علیه السلام) از جانب خدا و پيامبر را كه خود او از پيامبر شنيده بود، بالاى منبر نقل كرد و آنگاه جريان سلام كردن ياران پيامبر را به على(علیه السلام) به عنوان «امير مؤمنان» كه به دستور پيامبر صورت گرفت ويكى از راويان آن، «بريده بن خضيب اسلمى» است، از قول «بريده» حكايت كرد(36)/
مردم پس از سخنان حذيفه متفرق شدند و جوان با يكدنيا خشم و تأسف از اين كه گروهى از مسلمان نمايان، جامعه اسلامى را از رهبرى فرد شايسته‏اى مثل على(علیه السلام) محروم كرده‏اند، مجلس را ترك گفت. سخنان پرشور و منطقى حذيفه اثر خود را بخشيده بود و جوان را به سير فكرى در حوادث سى و چند ساله پس از پيامبر، واداشته بود.
او مى‏خواست توضيح بيشترى بشنود و پرده‏ها بيشتر كنار برود تا آن چه در پشت پرده تبليغات وحب و بغض‏ها نهفته است، آشكار گردد. لذا بعد از چند روز به منزل حذيفه مراجعه كرد، اتفاقاً آن روز حذيفه در بستر بيمارى افتاده بود و عده‏اى براى عيادت او آمده بودند به محض آن كه جوان وارد منزل شد، حذيفه به او خير مقدم گفت و وى را نزديك خود نشانيد. همين كه عيادت كنندگان رفتند، جوان با ياد آورى سخنان گذشته حذيفه، اظهار علاقه به توضيحات بيشتر كرد و گفت: ولى شما بيمار هستيد و نمى‏خواهم با اين بحثها شما را خسته كنم، و آنگاه خواست منزل را ترك گويد.
حذيفه مانع رفتن او شد و با همان حال بيمارى، حديث معروف «غدير» و جريان سپاه «اسامه»(37)و توطئه‏هاى گوناگون مخالفان امير مؤمنان(علیه السلام) را مفصلا نقل كرد.
جوان پس از شنيدن اين قضايا، گفت: من از اين افراد كه موجب انحراف مسير رهبرى اسلام گرديدند. بيزار و متنفرم و دوستدار امير مؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) هستم و اميدوارم در ركاب او به شهادت برسم. آنگاه با حذيفه خدا حافظى كرد و رهسپار عراق گرديد.در آن ايام امير مؤمنان(علیه السلام) مدينه را به سوى عراق ترك گفته عازم سر كوبى سپاه جمل بود. جوان در راه بصره به سپاه امير مؤمنان(علیه السلام) پيوست و روز جنگ جمل، به فرمان آن حضرت، قرآن را گرفت و به سوى سپاه جمل حركت كرد و آنان را به سوى كتاب خدا دعوت نمود و سر انجام به دست آنان به شهادت رسيد. او نخستين سرباز شهيد از سپاه على(علیه السلام) در جنگ جمل بود(38)
جانشينان پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
حذيفه براى اثتابت حقانيت امير مؤمنان(علیه السلام) از هيچ كوششى فروگذار نمى‏كرد و در هر فرصتى با دلايل زنده و منطقى افكار مخالفان را متوجه حقيقت مى‏كرد.
او علاوه بر اين كه خود يكى از راويان حديث معروف «غدير» است، يكى از راويان حديث متواتر «ثقلين» نيز مى‏باشد كه سنى و شيعه انرا قبول دارند. او مى‏گويد:
روزى پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) پس از برگزارى نماز، روبه ما اصحاب كرد و فرمود:
«گروه يارانم! پرهيزگارى و پيروزى از فرمان خدا را به شما توصيه مى‏كنم. هر كس فرمان خدا را اجرا كند، رستگار، بهره‏مند، و پيروز، و هر كس به آن پشت پا بزند، پشيمان خواهد شد. اينك در پرتو تقوى از وحشت روز رستاخيز در امان بمانيد.
گويا من بزودى دعوت الهى را اجابت خواهم كرد، در ميان شما دو چيز گرانبها مى‏گذارم: يكى كتاب خدا (قرآن) و ديگرى خاندان من است.
تا زمانى كه از اين دو پيروى نمائيد گمراه نخواهيد شد. هر كس از خاندان من پيروى نمايد، رستگار خواهد شد و هر كس از آنان روى گرداند، به هلاكت خواهد رسيد».
من عرض كردم:
- يا رسول الله! چه كسى را جانشين خود قرار مى‏دهى؟
- موسى در غياب خود چه كسى را در ميان قوم خود، جانشين قرار داده بود؟
- يوشع بن نون را
- وصى و جانشين من، على بن ابى طالب، رهبر نيكان، و قاتل كافران است. پيروز كسى است كه او را يارى كند و خوار و ذليل كس است كه او را يارى ننمايد.
- جانشينان شما چند نفر خواهد بود؟
- به تعدادى نقباى بنى اسرائيل (دوازده نفر). نه نفر از آنان، از نسل حسين است. خداوند از علم و فهم من به آنان عطا مى‏كند، آنان گنجينه‏هاى علوم الهى و معادن وحى خدا هستند
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) پس از اين گفتگو، در پاسخ پرسش حذيفه از اسامى امامان، نام آنان را يكايك بر شمرد...(39)

پي نوشت :

28- ظاهراً در انجا كوفه اشتباه است و بجاى كوفه بايد مدائن باشد زيرا در آن تاريخ حذيفه والى مدائن بود. مؤلف كتاب الدرجات الرفيعه اين جريان را از كتاب مروج الذهب نقل مى‏كند و به جاى كوفه، مدائن ذكر مى‏نمايد
29- مروج الذهب ج 2 ص (علیه السلام)8(علیه السلام) چاپ بيروت.
30- الاسيتعاب ج 1 ص 277 - الدرجات الرفيعه ص 288.
31- مطابق فرمان خدا در قرآن مجيد، همسران پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) مادران مسلمانان بشمار مى‏روند عايشه نيز به اين مناسبت «ام المومنين» (مادر مؤمنان) ناميده مى‏شد ولى او با كارهاى نادرستى كه كرد، اين حرمت را نگاه نداشت.
32- سفينه البحار ج 1 ص 235/
33- بحار الانوار ج 18 ص 142 - الدرجات الرفيعه ص 286.
34- انه ولاكم امير المومنين حقاً حقاً.
35- اولى الناس با لناس.
36- مشروح اين جريان در جلد اول اين كتاب در شرح حال «بريده به خضيب» صفحه 26 نوشته شده است. در قضيه سلام كردن به على(علیه السلام) به عنوان «امير المؤمنين» حذيفه نيز شركت داشت (امالى شيخ مفيد ص 10 قاموص الرجال ج 3 ص 96 - رجال كشى ص 94).
37- داستان سپاه اسامه را در اول اين كتاب در شرح حال اسامه مطالعه فرمائيد.
38- الدرجات الرفيعه ص 288 - 310. اين جريان بطور خلاصه و كوتاه در بحار الانوار ج 37 ص 324 نيز نقل شده است.
39- بحار الانوار ج 36 ص 231.

منبع:شخصيت‏هاى اسلامى شيعه، آیت الله سبحانى – مهدی پيشوايى




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.