برأ بن مالك انصارى
ولى با توجه به ريزه كارىهاى آفرينش انسان، اين مسأله قابل حل است. زيرا موضوعات بسيار كوچكى (مثل فرزند اول خانواده بودند (سرپرستى فرزندان كوچك خانواده را به عهده گرفتن، معاشرت با افراد مختلف و امثال اينها) مىتواند منشأ تحول و دگرگونىهاى بزرگ در روحيه انسان باشد.
و چون ممكن است بعضى از فرزندان يك خانواده، داراى چنين خصوصيتى بوده و بعضى ديگر فاقد آن باشند، طبعاً مىتواند منشأ اختلافات خوى و منش در ميان آنها گردد.
با توجه به مطالب بالا، جاى تعجب نخواهد بود اگر بدانيم كه افق فكرى و روحى برأ بن مالك، با برادر خود انس بن مالك انصارى اختلاف روشن داشت و اين دو برادر در نقطه مقابل يكديگر قرار داشتند!
آرى گرچه اين دو نفر با هم برادر بودند، ولى انس بن مالك از خاندان وحى و نبوت منحرف بود و فضائل امير مؤمنان (علیه السلام)
را كتمان مىنمود. چنان كه روزى امير مؤمنان در كوفه كسانى را كه حديث ولايت را در روز غدير شنيده بودند، براى اداى شهادت دعوت نمود، گروهى بر خاستند و شهادت دادند، ولى انس و رفيق وى (برأ بن عازب كه شرح حال او خواهد آمد) كه در روز غدير شاهد گفتار صريح پيامبر (صلی الله علیه وآله) درباره على (علیه السلام) بودند، از اداى شهادت خوددارى نمودند
على (علیه السلام) پرسيد: چرا موقعى كه شما را براى ادأ شهادت دعوت نمودم آن چه را از پيامبر (علیه السلام) شنيده بوديد باز گو نكرديد؟ آنان پيرى و فراموشكارى را عذر آورده، گفتند به علت پيرى دچار فراموشى شدهايم!
امير مؤمنان (علیه السلام) گفت: خداوندا! اگر اين دو نفر از روى عناد، حاضر به اداى شهادت و اظهار حق نشدند آنان را گرفتار نما، چيزى نگذشت كه انس از ناحيه پا آسيب ديد و دچار بيمارى برص گرديد! و پس از اين گوشمالى الهى با خود سوگند ياد كرد كه هرگز هيچ فضيلت و منقبتى از امير مؤمنان (علیه السلام) را كتمان نكند.(1)
ولى برادر وى، برأ بن مالك از علاقمندان صميمى خاندان پيامبر (صلی الله علیه وآله) بود. «فضل بن شاذان مىگويد: «برأ بن مالك» از شخصيتهايى بود كه به ولايت و امامت امير مؤمنان (علیه السلام) باز گشته و در زمره دوستداران آن حضرت قرار گرفت. (2)
مرگ در بستر بيمارى، هرگز!
«ابن عبدالبر» مىنويسد:
«برأ بن مالك يكى از رجال با فضيلت ، و مرد قهرمان و دلير بود، او در جنگهاى اسلامى، غير از كسانى كه در قتل آنها شركت داشت، صد نفر از مشركان را به تنهائى به قتل رسانيد»(3)
«ابونعيم اصفهانى» مىنويسد: «برأ بن مالك يكى از سلحشوران دلير، واز جنگاوران شجاع بود.»(4)
روزى او در بستر خود، در حال استراحت بود، برادرش انس وارد اطاق شد، ديد او با صداى دلنشين، اشعارى را زمزمه مىكند. انس از اين وضع ناراحت شد؛ برأ كه متوجه قضيه شده بود بى درنگ از جا بر خاست و نشست و گفت: گمان مىكنى من در بستر بيمارى مىميرم؟ نه؛ هرگز چنين نيست، اميدوارم خداوند مرا از نوشيدن شربت شهادت و فيض بزرگ جهاد، در راه خدا محرومم نسازد، من تا كنون صد نفر از مشركان را از پاى در آوردهام غير از كسانى كه در كشتن آنها شريك بودهام!(5)
او با چنين روحيه پرشور و حماسى، در تمامى جنگهاى اسلامى زمان حيات پيامبر(صلی الله علیه وآله) (جز جنگ بدر) شركت جست و قهرمانىهاى درخشانى از خود نشان داد. پس از رحلت پيامبر (صلی الله علیه وآله) نيز در سختترين نبردها كه براى مسلمانان پيش مىآمد، شركت كرد و دلاورىهاى تحسين انگيزى انجام داد.
دلاورى تاريخى
در اين هنگام «برأ» يك نقشه نظامى ابتكارى پيشنهاد كرد و از سر بازان اسلامى خواست كه به او كمك كنند تا بالاى ديوار برود و خود را به پشت در رسانده و در بزرگ باغ را از آن طرف باز كند!
اين پيشنهاد عملى شد همينكه برأ بالاى ديوار قرار گرفت، خود را در ميان امواج سپاه دشمن افكند و به سوى در باغ پيشروى كرد، دشمن از هر طرف او را احاطه نموده هدف تير و نيزه و شمشير قرار دادند، او با حملات شجاعانه موفق شد در باغ را باز كند، ولى اين پيروزى ارزان تمام نشد، بلكه بيش از هشتاد زخم تير و شمشير بر پيكر او وارد شد، برأ در اثر كثرت جراحات، بى درنگ بسترى گرديد، سربازان اسلام وارد سنگر دشمن شده مسيلمه را دستگير كرده و مجازات نمودند.(6)
فتح شوشتر
اين جنگ در حدود سال بيستم هجرى در زمان خلافت عمر اتفاق افتاد، «عمر» ابو موسى اشعرى را به فرماندهى سپاه بر گزيد و به سوى شو شتر روانه ساخت. ابو موسى نامهاى به خليفه نوشت و از او خواست قواى كمكى بفرستد، خليفه طى نامهاى به عمار ياسر مأموريت داد با سپاهى از اهل كوفه به كمك ابو موسى بشتابد، طولى نكشيد عمار ياسر با نيروهاى تحت فرماندهى خود، به قواى اصلى پيوست.
سربازان اسلام، شهر شوشتر را در تنگناى محاصره قرار دادند، در جريان جنگ و محاصره، برأ بن مالك در جناح راست (ميمنه) قواى ابوموسى، و برأ بن عازب در جناح راست قواى عمار قرار داشت. (7)
دو سپاه در مقابل هم به شدت ايستاد گى كردند و جنگ سختى در گرفت، سربازان اسلامى بصره و كوفه، به حملات سختى دست زده، به سوى دروازه شهر پيشروى كردند، و براى باز كردن دروازه، فشار فوقا لعادهاى به نيروهاى دشمن وارد نمودند.
در اين هنگام، برأ بن مالك، دست از جان شسته خود را به پشت دروازه رسانيد و با نيروهاى محافظ دژ به نبرد پرداخت، سر انجام در اثر جانبازىهاى برأ و سربازان اسلام، شهر شوشتر سقوط كرد و «هرمزان فرمانده بزرگ آن منطقه، دستگير شد و با بقيه اسيران روانه مدينه گرديد، ولى برأ در راه اين پيروزى جان باخت و در همان شهر به خاك سپرده شد. به همين مناسبت، گاه دانشمندان علم رجال، از او به نام «شهيد شوشتر» نام مىبرند.
پي نوشت :
1- «رجال كشى» صفحه 46 مدارك ديگر اين حادثه تاريخى را در كتاب الغدير مطالعه فرمائيد
2- «تنقيح المقال» جلد 1 صفحه 162 - «الدرجات الرفيعه» صفحه 400.
3- كان البرأ بن مالك احد الفضلأ ومن الابطال الاشدأ قتل من المشركين مأه رجل مبارز، سوى من شارك فيه «الاستعاب» جلد 1 صفحه 142
4- احدا لشجعان و الفرسان - «حليه الاوليأ» جلد 1 صفحه 350
5- «الاستيعاب» جلد 1 صفحه 142 - «حليه الاوليأ» جلد 1 صفحه 350.
6- «اسدالغابه» جلد 1 صفحه 172 - «الاستيعاب» جلد 1 صفحه 142 - «قاموس الرجال» جلد 4 صفحه 157.
7- استاد عاليقدر مؤلف كتاب «قاموس الرجال» در مطلبى كه كشى در مورد بازگشت برأ بن مالك، به ولايت و امامت اميرمؤمنان (علیه السلام) نقل نموده (و در متن كتاب به آن اشاره شد) تشكيك نموده احتمال مىدهد كه شخص مزبور، برأ بن عازب باشد نه برأ بن مالك، به گواه اين كه در جنگ شوشتر برأبن عازب در ميمنه عمار ياسر (كه از شيعيان و علاقمندان خاص امير مؤمنان بود) و برأ بن مالك در ميمنه ابوموسى اشعرى قرار داشت كه ميانه خوبى با امير مؤمنان نداشت «قاموس الرجال» جلد 2 صفحه 159 - 158)، و خود اين موضوع سنخيت و هم فكرى دو نفر را روشن مىسازد!
ولى بايد توجه داشت كه احتمال اشتباه «كشى» در ضبط مطلب، چندان موجه نيست، زيرا اگر بنا باشد كه پاى اين گونه احتمالات به مباحث تاريخى بازشود، بايد بسيارى از كتابها را كنار گذاشت و يا حداقل كتاب كشى را كه گاه و بيگاه اشتباهاتى در آن رخ داده، فاقد ارزش و اعتبار دانست. و علاوه در صحنه جنگ با دشمن خاجى، مصالح عالى و پيشرفت هدف مطرح است چه بسا مصلحت نظامى ايجاب كند كه دو نفر كه در طرز تفكر با هم اختلاف دارند، زير يكپرچم قرار گيرند و در راندن دشمن خارجى هم دست و هم پيمان شوند.
بله ما نيز از نقل مطالبى كه قرائن تاريخى به صحت آن گواهى نمىدهد، خوددارى مىكنيم چنان كه فضایلى را كه انس بن مالك، برادر برأ در حق او از پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نقل كرده، صرفنظر نموديم زيرا چون ناقل اين مطالب برادر او است، قابل اعتماد نمىباشد.
/س