داستانی درباره«عمل زیبایی» به قلم فاطمه دولتی

همه نوجوانان در دوران بلوغ از تغییراتی که در صورت و ظاهر آن ها رخ می دهد گله دارند و آن را خوشایند نمی دانند مثل جوش زدن و یا بزرگ شدن دماغ و ... . اما نگران نباشید این تغییرات بعد از گذشت این دوره کاملا...
يکشنبه، 28 شهريور 1400
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : فاطمه دولتی
تصویر گر : کوثر رضایی
موارد بیشتر برای شما
داستانی درباره«عمل زیبایی» به قلم فاطمه دولتی
زل زد توی آینه و لب ورچید. نیم رخ، سه رخ، تمام رخ، نه! دیگر نمی‌توانست با این وضع ادامه دهد. دماغش توی ذوق می‌زد. دماغش نصف صورتش را گرفته بود. به قول دوستش اصلاً اول دماغ بود و بعد دست و پا درآورده بود. از ذهنش گذشت چند سال قبل بزرگ بود؛ اما آن قدر توی چشم نبود؛ حتی همین چند ماه پیش. ظرف چند هفته ورم کرد، بزرگ شد. دماغش افتاده بود به خودنمایی و جلوه گری. می‌خواست او را سوژه ی خنده ی دیگران کند؛ مثل امروز.

به موجودی حسابش فکر کرد. به پس انداز این پانزده سالش. از عیدی گرفته تا کادوی تولد و پول‌هایی که از بابا گرفته بود. می‌توانست دماغش را عمل کند و از شر این تکه گوشت کوفتی لعنتی راحت شود. از آن روزی که دماغش به این وضع افتاده بود تا همین امروز، خواب راحت نداشت. زندگی به دهانش مزه نمی‌کرد. یک کلام «بدبخت» شده بود؛ اما باید دور پس اندازش را خط می‌کشید. دیروز بحثش را با مادر پیش کشیده بود. به قول مامان، حقوق کارمندی بابا کفاف نمی‌داد که بتوانند از این ولخرجی‌ها بکنند. آن پس انداز هم باید می‌مانند برای خرج تحصیل و هزار اتفاق دیگر. همیشه همین طور بود باید تمام جوانب را می‌سنجید. نباید بی گدار به آب می‌زد و خرج الکی می‌کرد. این هم از مزیت های کارمندی بابا بود. نه پدرش حقوق چند میلیونی می‌گرفت نه مادرش درآمد آن چنانی داشت.

شانه بالا انداخت. از شانس بدش تک فرزند هم نبود. یک خواهر و یک برادر کوچک تر از خودش داشت. مادر گفته بود به خاطر بلوغه، خوب می شه؛ بیش تر پسرها توی این سن براشون پیش می‌یاد. داری مرد می شی. این دیگر چه بزرگ شدنی بود؟! مرد شدن به بزرگ بودن دماغ بود؟ چانه اش لرزید و روی گلویش سوخت. خنده های چندش آور میلاد دوباره جلوی چشمانش رقصید، انگشت اشاره ی میلاد را که به سمتش دراز شده بود تصور کرد. چرا میلاد دماغش بزرگ نمی‌شد؟ چرا او صورتش جوش نمی‌زد؟ چرا او مرد نمی‌شد؟ چرا فقط او آن قدر بدبخت بود؟!

تمام غصه ی تلنبارشده ی درونش را روی بالشی که رویش می‌خوابید خالی کرد. حوصله ی خواندن امتحان فردا را نداشت. هوای اتاق سنگین بود؛ پس پناه برد به سالن.

مادر مثل همیشه توی آشپزخانه بود و تلویزیون برای در و دیوار برنامه پخش می‌کرد، برنامه ی «عجیب و غریب». خواست کانال را عوض کند که صدای گوینده توی گوشش پیچید: «این جا مسابقه ی رکوردزنیه، رقابت بر سر بزرگ ترین دماغ دنیا.» میخ نشست روی مبل. مرد و زن به صف شده بودند تا داورها دماغ شان را متر کنند! دماغ ها بزرگ تر از چیزی بود که تصور می‌کرد، 35 سانت، 42 سانت، 57 سانت. باورش نمی‌شدغ این برنامه فتوشاپ نبود، واقعی بود.

آب دهانش را قورت داد. بیش تر از دماغ های دراز و چاق و کوفته ای، صورت خندان آدم ها متعجبش می‌کرد. جوری می‌خندیدند و به دماغ درازشان افتخار می‌کردند که آدم باور می‌کرد دماغ بزرگ هم یک نعمت است. اصلاً نشانه ی باکلاسی است یا چه می‌دانم یک چیز افتخارآمیز. دستش را گذاشت روی دماغش فکر می‌کرد 17 یا 18 سانت باشد. زیاد بزرگ نبود. بود؟!

دوباره صدای گوینده پرید وسط افکارش: «این مرد صاحب بزرگ ترین دماغ دنیاست.» مرد به پهنای صورت می‌خندید. پهنای صورت که نه، پهنای دماغ! نصف صورتش که نه، تمام صورتش دماغ بود. یک دماغ 87 سانتی. مرد با چشمان ریزش رو به دوربین حرف می‌زد و می‌خندید، از خودش و دماغ بزرگش تعریف می‌کرد؛ از حس خوبی که از برنده شدن دارد؛ از این که می‌تواند خوب نفس بکشد؛ از این که همین چند روز قبل کسی را دیده که به دلیل انسداد بینی زندگی اش مختل شده؛ اما او با پره های بزرگ بینی اش می‌تواند هوا را ببلعد؛ از این که بزرگ ترین دماغ دنیا را داشت و خوش بخت بود. می‌گفت و می‌خندید و دماغش را نشان مردم و دوربین می‌داد.

محمد اندازه ی تقریبی 87سانت را تجسم کرد. یک دماغ 87سانتی روی صورتش، خندید، بلندبلند. مادر سرک کشید و نگاهش کرد. محمد می‌خندید به خودش، به دماغی که تا چندوقت دیگر ورمش می‌خوابید و مثل سابق می‌شد، می‌خندید و نفس می‌کشید. انگار هوای بیش تری این روزها وارد ریه اش می‌شد. محمد خوش بخت بود و می‌توانست همیشه خوش بخت باشد؛ حتی اگر دماغش 18سانتی باقی می‌ماند. خدا رو شکر که بزرگ ترین دماغ دنیا را نداشت. یک دماغ 18سانتی ناقابل که چیزی نبود! خوش بختی یعنی همین.

منبع:
مجله باران


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
هوس‌های نفتی ترامپ در سوریه
play_arrow
هوس‌های نفتی ترامپ در سوریه
قاب متفاوتی از دیدار صبح امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب
play_arrow
قاب متفاوتی از دیدار صبح امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب
حاشیه‌های دیدار هزاران نفر از زنان و دختران با رهبرانقلاب
play_arrow
حاشیه‌های دیدار هزاران نفر از زنان و دختران با رهبرانقلاب
آخرین وضعیت تامین سوخت نیروگاه‌ها
play_arrow
آخرین وضعیت تامین سوخت نیروگاه‌ها
سنگین ترین محموله تاریخ صنعت فضایی ایران پرتاب شد!
play_arrow
سنگین ترین محموله تاریخ صنعت فضایی ایران پرتاب شد!
وقتی کارشناس آمریکایی مناظره پخش زنده را ترک می‌کند!
play_arrow
وقتی کارشناس آمریکایی مناظره پخش زنده را ترک می‌کند!
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
music_note
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
بیان دیدگاه و نظرات | خانم مریم سهرابی، برگزیده جشنواره کشوری قصه‌گویی
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم مریم سهرابی، برگزیده جشنواره کشوری قصه‌گویی
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)
بیان دیدگاه و نظرات | خانم سمیرا خطیب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه بین‌المللی سوره
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم سمیرا خطیب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه بین‌المللی سوره
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه ترابی، معاون علمی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه ترابی، معاون علمی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
بیان دیدگاه و نظرات | خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان
این سوپرگل از گارناچو به اورتون برنده جایزه پوشکاش شد!
play_arrow
این سوپرگل از گارناچو به اورتون برنده جایزه پوشکاش شد!
ریشه کلمه «کلاهبردار» در زبان فارسی از کجا آمده است؟
play_arrow
ریشه کلمه «کلاهبردار» در زبان فارسی از کجا آمده است؟
وحیدی: ما نباید در تله جنگ روانی دشمن قرار بگیریم
play_arrow
وحیدی: ما نباید در تله جنگ روانی دشمن قرار بگیریم