شاخه هاي برتري رسول اكرم بر پيامبران (2)

درحقيقت وجود پر بركت توكه (رحمة للعالمين)هستي مانع ازآن است كه براين گناه كاران بلا نازل گردد وهمانند اقوام گذشته كه به طوردسته جمعي ويا انفرادي با وسائل مختلف ازميان رفتند، نابود گردند.درهرحال مفهوم آيه اختصاص به مردم عصرپيامبر ندارد بلكه يك قانون كلّي درباره ي همه ي مردم است، لذا درحديث معروفي كه درمنابع شيعه ازحضرت علي(ع) نقل شده مي خوانيم كه درروي زمين دو وسيله ي امنيت ازغذاب الهي بود يكي ازآنها (كه وجودپيامبربود)برداشته شد وهم اكنون به دوم
يکشنبه، 29 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاخه هاي برتري رسول اكرم بر پيامبران (2)
شاخه هاي برتري رسول اكرم بر پيامبران (2)
شاخه هاي برتري رسول اكرم بر پيامبران (2)

نويسنده: محسن دهقاني
منبع : راسخون



8) تا اوهست عذابي نيست (23):
((وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِيهِمْ وَ مَا كاَنَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون‏))(24)
درحقيقت وجود پر بركت توكه (رحمة للعالمين)هستي مانع ازآن است كه براين گناه كاران بلا نازل گردد وهمانند اقوام گذشته كه به طوردسته جمعي ويا انفرادي با وسائل مختلف ازميان رفتند، نابود گردند.درهرحال مفهوم آيه اختصاص به مردم عصرپيامبر ندارد بلكه يك قانون كلّي درباره ي همه ي مردم است، لذا درحديث معروفي كه درمنابع شيعه ازحضرت علي(ع) نقل شده مي خوانيم كه درروي زمين دو وسيله ي امنيت ازغذاب الهي بود يكي ازآنها (كه وجودپيامبربود)برداشته شد وهم اكنون به دوم (يعني استغفار)تمسّك جوييد.
منظوراز نفي عذاب ازجميع امّت خواهد بود ومنافات با نزول عذاب بربعض ايشان نخواهد داشت چون عذاب به معناي قتل واسارت برسر بعضي ازايشان آمد ونيز به مقتضاي روايات،خداوند گروهي ازايشان ازقبيل ابي لهب وآنهايي كه رسول خدا را استهزاء مي كرد عذاب نمود.
9) خوش باوربودن پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (25):
((وَ مِنهُْمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبىِ‏َّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرٍْ لَّكُم‏...))(26)
براي اين آيه شان نزولهايي ذكرشده ازجمله اينكه گفته اند:اين آيه درباره گروهي نازل شده كه دورهم نشسته بودند وسخنان ناهنجار درباره پيامبر مي گفتند ، يكي از آنان گفت اين كار را نكنيد زيرا مي ترسيم به گوش محمّد برسد واو به مابد بگويد ومردم را بر ضدّ مابشوراند
يكي از آنان كه نامش (جلاس) بودگفت مهم نيست ماهرچه بخواهيم مي گوييم واگر به گوش اورسيد انكار مي كنيم واواز ما مي پزيرد زيرا محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آدم خوش باور ودهن بيني است وهركس هرچه بگويد قبول ميكند،دراين هنگام آيه ي فوق نازل شد وبه آنها پاسخ گفت : كه خوش باوربودن اوبه نفع شماست ‌زيرا ازاين طريق آبروي شمارا حفظ كرده وشخصيتتان را خرد نمي كند،عواطف شمارا جريحه دارنمي سازد وبراي حفظ محبّت واتّحاد شما ازاين طريق كوشش مي كند درحاليكه اگر او فوراً پرده ها رابالا مي زد ودروغ گويان را رسوا مي كرد، دردسر فراواني براي شما فراهم مي آمدعلاوه براينكه آبروي عدّه اي به سرعت ازبين مي رفت، راه بازگشت وتوبه بر آنها بسته مي شد وافراد آلوده اي كه قابل هدايت بودند درصف بدكاران جاي مي گرفتند.
آنها درحقيقت يكي از نقاط قوّت پيامبررا كه وجود آن دريك رهبر كاملاً لازم است به عنوان نقطه ضعف نشان مي دادند وازاين واقعيت غافل بودند كه يك رهبرمحبوب بايد نهايت لطف ومحبّت رانشان دهد وحتّي الامكان عذرهاي مردم رابپذيرد ودرموردعيوب آنها پرده دري نكند (مگردرآنجا كه اين كارموجب سوءاستفاده شود.)
اين احتمال نيزدرمعني آيه وجود دارد كه خداوند درپاسخ عيب جويان مي گويد: چنان نيست كه اوگوش به همه ي سخنان دهد بلكه گوش به سخناني مي دهد كه به سود ونفع شماست، يعني وحي الهي را مي شنود،پيشنهاد مفيد را استماع مي كند وعذرخواهي افراد را درمواردي كه به نفع آنها وجامعه است مي پذيرد.
10) ما قرآن را درشب قدر نازل كرديم (27):
((إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْر)) (28)
يعني نزول قرآن كريم برقلب پاك پيغمبر درشب قدر بوده است،شبي كه ازهزارماه بهتر و بالاتراست،شبي كه فرشتگان وروح(جبرئيل)به اذن خدا ازهر فرمان(ودستورالهي وسرنوشت خلق) نازل مي شوند وشبي كه رحمت وسلامت وتهنيت است تا صبحگاه واين يكي ازامتيازات پيغمبراست كه قرآن درشب قدربراو نازل شده باشد درحاليكه درمورد انبياء ديگر نداريم كه كتابشان درشب قدرنازل شده باشد.
ازاين بالاتراينكه شب قدريكي از شبهاي ماه مبارك رمضان است،ماه مهماني خدا،ماهي كه خداوند به بندگانش وعده ي آمرزش داده است وحتي اعمال نيك دراين ماه افضل ازماه هاي ديگراست.اينكه ازكجا دانسته مي شود شب قدريكي ازشبهاي ماه مبارك رمضان است اين آيه ((شهَْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَان‏...))(29) با انضمام آن به آيه ي مورد بحث معلوم مي شود. واما اينكه شب قدركداميك ازشبهاي ماه مبارك است درقرآن چيزي كه برآن دلالت كند نيامده بلكه تنها ازاخباراستفاده مي شود.
11) جز وحی نمی گوید (30):
((وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى)) ((إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى)) (31)
کلام وسکوتش مظهر کلام وسکوت خداست،هرچه می گوید وحی است به هرآنچه با وحی دریافت نموده به مردم ابلاغ می کند.یعنی آنچه را به عنوان سنت،سیرت وگفتار دینی ازاو می شنوید وحی است.ازاین جمله معلوم می شود درقانون گذاری ومسائل مربوط به سعادت مردم اگر چیزی وحی نبود هوی است وهوی به باطل منتهی خواهد شد وچون گفته های نبیّ اکرم حق است پس آنچه راکه درمسائل ارشادی وجهان بینی وهدایت بیان می دارد وحی است.
این آیه ی کریمه اختصاصی به لفظ ولسان ندارد بلکه مصونیت منطق،رفتار،سنت وسیره ی او را نیزمی رساند وفرضاً که ازاین آیه نتوان این معنای وسیع را استنباط کرد،ازاین آیه ((إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَايُوحَى إِلى‏))(32) وسایرآیاتی که می گوید:پیغمبر جز از وحی تبعیّت نمی کند،می توان به خوبی استظهارکرد،سیره ی رسول خدا چه درگفتارورفتار وچه دراملا هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیزهرگزضنّت نمی ورزد.
البته به دليل عصمت ديگرپيامبران الهي شايدبتوان گفت كه بقيّه ي پيامبران هم حرفشان وحي است واينجا حرف قابل خدشه باشد.
12) بشارت حضرت مسیح (33):
((...وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ يَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَد...)) (34)
بشارت درموردی است که پیامبر بعدی مطلب نو وتازه ای برای دیگران یا امّتش بیاورد.اگرپیامبرخاتم درسطح انبیای گذشته یادرسطح رسالت حضرت مسیح سخن گفته باشد اولاً، نیازی به آمدن پیامبر نبود ثانیاً،مجالی برای بشارت نبود چون پیامبرجدید سخن تازه ای نمی آورد تا حضرت مسیح به آمدنش بشارت دهد.
بنابراین،با این بشارت معلوم می گردد که رسول اکرم ازحضرت عیسی افضل وقرآن از انجیل بالاتراست و ره آورد پیغمبراکرم بیش از ره آورد مسیح است تامعنای بشارت تحقّق یابد.پس بابشارت حضرت مسیح پیامبراسلام همه ی مزایای علمی انبیای گذشته را که عیسای مسیح داشت وهمه ی مزایای خاصّه ی عیسای مسیح را داراست.
13) پیامبر روبه دو قبله نمازخواند وهیچ پیغمبری روبه دوقبله نمازنخواند:
((...فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَئهَا فَوَلّ‏ِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَام‏...)) (35)
چند ماهی ازهجرت پیامبراکرم به مدینه نگذشته بودکه وحی الهی مؤکّداً دستورداد آن حضرت به سمت کعبه نمازگذارند.در طی سیزده سال که مسلمین درمکه زندگی می کردند قبله ی آنان بیت المقدّس بود،این سبب می شد که یهودیان بین خود ومسلمین رابطه ی نزدیکی بیابند و بیشتربه اسلام گرایش پیدا کنند.امّا پس ازهجرت،مخالفت یهودیان شکل وسیعی به خود گرفت تاجایی که ادّعا می کردند اسلام دین مستقلّی نیست،زیرا به طرف قبله ی ما نمازمی گذارند و از خود قبله ای ندارند این سخنان برپیامبربسیارگران می آمد، لذا نیمه های شب ازخانه بیرون می آمدند وبه آسمان می نگریستندودرانتظارنزول وحی بودند.درنیمه ی شعبان سال دوم هجری، درحالیکه پیامبردورکعت نمازظهررا اقامه فرموده بودند،جبرئیل نازل شد وایشان را مامورکرد تا به طرف مسجدالحرام روکنند. حضرت به سمت کعبه توجّه کردند وبه همراه مسلمین بقیّه ی نمازرا به طرف قبله ی جدید خواندند.
14) زنان پیامبرگناهشان دو برابر زنان دیگراست (36):
((يَانِسَاءَالنَّبىِ‏ِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَعَفْ لَهَاالْعَذَابُ ضِعْفَينْ‏ِ وَكاَنَ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرًا)) (37)
دراین آیه به بیان موقعیّت زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربرابر کارهای نیک وبد،وهمچنین مقام ممتاز و مسئولیت سنگین آنها باعباراتی روشن پرداخته می گوید: ای زنان پیغمبرهر کدام ازشما گناه آشکار ومعصیّت فاحشی انجام دهد عذاب او دوچندان خواهد بود واین برای خدا آسان است.
چون شما درخانه ی وحی ومرکز نبوّت زندگی می کنید،آگاهی شما درزمینه ی مسائل اسلامی باتوجّه به تماس دائم باپیامبرخداازتوده مردم بیشتر است،به علاوه دیگران به شما نگاه می کنند و اعمالتان سرمشقی است برای آنها،بنابراین گناهتان درپیشگاه خدا عظیم تراست. و ازهمه ی اینهاگذشته اعمال خلاف شما ازیک سوپیامبررا آزرده خاطرمی سازد وازسوی دیگر به حیثیّت او لطمه می زند واین خود گناه دیگری محسوب می شود ومستوجب عذاب دیگری است. پس بااین بیان،روشن می شود که حفظ شخصیّت وآبروی پیغمبرواجب است.
15) کسی حق ندارد براو پیشی بگیرد (38):
((يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَينْ‏َ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏...))((ای کسانی که ایمان آورده اید چیزی را برخدا ورسولش مقدّم نشمرید(وپیشی مگیرید) و تقوای الهی پیشه کنید.)) (39)
منظور از مقدّم نداشتن چیزی دربرابرخدا وپیامبرپیشی نگرفتن برآنها درکارها وترک عجله و شتاب درمقابل دستور خدا وپیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
واین آیه مفهوم وسیع وگسترده ای دارد و هرگونه پیشی گرفتن را در هر برنامه ای شامل می شود.حتّی نباید درباره ی مسائل بیش ازاندازه ی لازم سوال وگفت وگو کرد،باید گذاشت که رهبر خودش به موقع مسائل رامطرح کند آن هم رهبر معصوم که ازچیزی غفلت نمی کند ونیزاگرکسی سوالی ازاو می کند نباید دیگران پیش قدم شده پاسخ سوال راعجولانه بگوید، در حقیقت همه ی این معانی درمفهوم آیه جمع است.
16) زنان بدون مهر(40):
((...وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبىِ‏ِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىِ‏ُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِين‏...)) (41)
هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد(ومهری برای خود نخواهد)چنانچه پیامبربرای خود بخواهد می تواند اورا به همسری برگزیند،امّا چنین ازدواجی تنها برای تومجاز است نه دیگر مؤمنان،زیرا ما می دانیم برای آنها در مورد همسران وکنیزانشان چه حکمی مقرّرداریم ومصالح آنها چه ایجاب می کرده است واین به خاطرآن است که مشکل وحرجی(درادای رسالت) برتو نبوده باشد وازاین راه حامیان فزونتری فراهم سازی. بدون شک گرفتن همسربدون مهرازمختصّات پیامبر بود وآیه نیز صراحت دراین مسئله دارد.
بنابراین هیچ کس حق ندارد همسری را بدون مهر(کم یا زیاد) ازدواج کند،حتّی اگرنام مهر به هنگام اجرای صیغه ی عقد برده نشود وقرینه ی تعیین کننده ای نیزدرکار نباشد،باید مهرالمثل پرداخت. وازاین آیه به خوبی استفاده می شود که اجرای صیغه ی ازدواج با لفظ (هبه) تنها مخصوص پیامبر بود وهیچ فرد دیگری نمی تواند باچنین لفظی ازدواج را اجرا کند ولی اگر اجرای عقد با لفظ ازدواج ونکاح انجام گیرد جایزاست هرچند نامی ازمهر برده نشود زیرا همان گونه که گفتیم درصورت عدم ذکرمهر باید مهرالمثل پرداخت.
گرچه خداوند این آیه را به پیامبر اختصاص داده ومؤمنان را ازپیامبر جدا می کند،علاوه برآن این آیه فقط درمورد پیامبراسلام وارد شده نه پیامبران دیگر و نه مؤمنان.
17) صدای خود را بلندترازصدای پیغمبرنکنید (42):
((يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبى‏...)) (43)
منظوراين است كه وقتي باآن جناب صحبت مي كنيد،صدايتان بلند ترازصداي آن جناب نباشد چون به طوري كه گفته انددوعيب دراين عمل هست:يامنظوراين است كه توهيني به آن جناب كرده باشد،كه اين كفراست.ويا منظوري نداردوتنهاشخصي بي ادب است كه رعايت مقام آن جناب را نمي كند واين خلاف دستور است. با آن جناب آنطوركه با يكديگر صحبت مي كنيد
داد و فرياد مكنيد چون رعايت احترام وتعظيم آن جناب اقتضاء دارد درهنگام تخاطب گوينده صدايش كوتاهتر ازصداي آن حضرت باشد.گرچه عقل به مامي گويد كه صداي خودرانبايد جلوي كسانيكه احترامشان واجب است بلندكنيم،ولي به خاطرعظمت پيامبر،خداوند آنرا در قرآن ذكركرده درحاليكه درمورد انبياي ديگرچنين چيزي نيست.
18) خُلق عظیم پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
((وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ)) (44)
خُلق ازماده خلقت به معنای صفاتی است که ازانسان جدا نمی شود.خداوند پیامبرخود رابه عظمت اخلاقی می ستاید و وقتی خدا ازچیزی به عظمت یاد می کند، معلوم می شود که ازعظمت فوق العاده ای برخورداراست چون اوهرچیزی را به عظمت نمی ستاید. واین آیه دید کفّارقریش را نیز باطل می کند که عظمت را درسایه ی ثروت ومال می دانستند درحالیکه عظمت به خُلق است نه مال.
یکی ازشاخه های پراهمیّت درپیشرفت اسلام اخلاق نیک وکلام دلآویزوپرجاذبه ی پیامبراکرم با انسانها بود واین خُلق نیک تا بدان حدّی بود که معروف شد سه چیزدر پیشرفت اسلام نقش بسزایی داشت:
آ) اخلاق پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ب) شمشیر ومجاهدت حضرت علی(علیه السّلام)
ج) انفاق ثروت حضرت خدیجه(سلام لله علیها) : در بیان مقصود ازخُلق عظیم پیامبراکرم اقوالی گفته شده است که ما درصدد بیان همه ی آنها نیستیم ،ولی برای اختصار به دو نمونه ازآن اقوال اشاره می کنیم:
آ) عایشه می گوید: اخلاق پیامبرمتضمّن موارد ده گانه ای بود که دراوّل سوره ی مؤمنون آمده است وکسی را که خداوند به داشتن اخلاق بزرگ ستایش کند، برتر ازآن ستایشی نیست.
ب) از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: (( کان خُلقه القرآن))(45).
19) به هلاكت انداختن خود درراه هدايت مردم (46):
((فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلىَ ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَاذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا)) (47)
((لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِين‏)) (48)
((...فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيهِْمْ حَسَرَات‏...)) (49)
دراين آيات به يكي ازمهمترين شرايط رهبري كه همان دلسوزي نسبت به امّت است اشاره كرده مي گويد: توگويي مي خواهي جان خود را برباد دهي وخويشتن را ازشدّت اندوه هلاك كني كه چرا آنها به اين كتاب آسماني ايمان نمي آورند. ازآيات قرآن وتواريخ به خوبي استفاده مي شود كه رهبران الهي بيش ازآنچه تصوّر شود از گمراهي مردم رنج مي بردند، به ايمان آنها عشق مي ورزيدند، براي آنها اشك مي ريختند، دعا مي كردند وشب وروز براي آنها تلاش وكوشش مي كردند، درنهان وآشكارا تبليغ مي كردند وغصّه اي مي خوردند كه گاهی آنها را تا سرحدّ مرگ پیش می برد وچون این حالات برای پیامبر خاتم بیشتراز پیامبران دیگربود ودرراه هدایت مردم بیشترنفس خود را آزارمی داد واین اندوه به قدری شدید می شد که جان پیامبربه خطرمی افتاد، خداوند او را دلداری می داد.
همان گونه که ازخودآن حضرت نقل شده که هیچ پیامبری به اندازه ی من،حتّی نوح،اذیّت نشد. حاصل آنکه، اگرچه پیامبران دیگرنیزهمانند پیامبرخاتم ازگمراهی مردم رنج می بردند ولی در قرآن فقط پیامبرخاتم است که این گونه مورد خطاب خداوند قرارگرفته واورا دلداری می دهد.
20) پیامبراکرم گواه گواهان است (50):
((وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فىِ كلُ‏ِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِكَ شهَِيدًا عَلىَ‏ هَؤُلَاء...)) (51)
((فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كلُ‏ِّ أُمَّةِ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلىَ‏ هَؤُلَاءِ شهَِيدًا)) (52)
شعاع زمانی ومکانی دایره ی شهادت هرپیامبری به قلمرو رسالت او بستگی دارد.
گستره ی رسالت هیچ پیامبری به گستردگی رسالت نبیّ خاتم نیست:
((وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاس‏...)) (53)
درنتیجه دایره ی شهادت هیچ پیامبری به گستردگی قلمروشهادت او نیست؛ ویژگی منحصر به فرد نبیّ گرامی اسلام این است که ازیک سوگواه براعمال امّت خویش وازدیگر سو گواه بر پیامبران پیشین وامّت های آنان است.در حالی که دایره ی شهادت پیامبربزرگی چون حضرت مسیح به بنی اسرائیل محدود است. ((وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيهِْمْ شهَِيدًا)) .(54)
خداوند یکی ازویژگی های رسالت حضرت ختمی نبوّت راشهادت مطلق وبی قید وشرط معرفی کرده است
((يَأَيهَُّا النَّبىِ‏ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا)) .(55)

پی نوشت ها :

23- تفسيرنمونه ، ج7، ص154
24- انفال ،33
25- تفسيرنمونه ، ج8 ، ص15
26- توبه ، 61
27- تفسيرالميزان ، ج20 ، ص560
28- قدر ، 1
29- بقره ، 185
30- تفسير موضوعي قرآن كريم ،سيره ي رسول اكرم ، ج 8 ، ص 32 ، آيت الله جوادي آملي
31- نجم ، 3و4
32- انعام ،50
33- تفسير موضوعي قرآن كريم ،سيره ي رسول اكرم ، ج 8 ، ص 21 ، آيت الله جوادي آملي
34- صف ، 6
35- بقره ، 144
36- تفسيرنمونه ، ج17،‌ص 283
37- احزاب ، 30
38- تفسيرنمونه ، ج22،ص136
39- حجرات ، 1
40- تفسيرنمونه ، ج17 ، ص378
41- احزاب ، 50
42- تفسيرالميزان ، ج18 ، ص458
43- حجرات ، 2
44- قلم ، 4
45- هزار و يك نكته ازقرآن كريم ، اكبردهقان ، ص125
46- تفسيرنمونه ، ج12،ص 348
47- كهف ، 6
48- شعرا ، 3
49- فاطر ، 8
50- ادب فناي مقرّبان ، شرح زيارت جامعه كبيره ، ص 318، آيت الله جوادي آملي
51- نحل ، 89
52- نساء ، 41
53- سبا ، 28
54- نساء ، 159
55- احزاب ، 45

ادامه دارد ....




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط