مرگ حقیقتی است که عاقبت زندگی همهی آدمیان به آن ختم میشود. موضوعی که آدمی گاهی آن را انکار میکند، گاهی سعی میکند آن را نادیده بگیرد، گاهی آن را با اکراه میپذیرد و گاهی با آغوش باز به استقبال آن میرود.
بشر همواره در طول تاریخ در پی یافتن پاسخ این پرسشها بوده است که:
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
بررسی زندگی و سیره ائمه (علیهمالسلام) و اولیای الهی این حقیقت را برای ما روشن میکند که این بزرگواران نگاه مثبتی به مرگ داشتهاند و اصولاً معنای زندگی را در پذیرش مرگ تعریف کردهاند تا جایی که همواره به یاد مرگ در لحظهلحظه زندگی سفارش کرده و آن را تنظیمکننده کارها و رفتارهای فرد دانستهاند.
در این نوشتار قصد داریم به بررسی اهمیت یاد مرگ در نگاه اهلبیت (علیهمالسلام) و رابطه این حقیقت بامعنای زندگی بپردازیم:
بشر همواره در طول تاریخ در پی یافتن پاسخ این پرسشها بوده است که:
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
بررسی زندگی و سیره ائمه (علیهمالسلام) و اولیای الهی این حقیقت را برای ما روشن میکند که این بزرگواران نگاه مثبتی به مرگ داشتهاند و اصولاً معنای زندگی را در پذیرش مرگ تعریف کردهاند تا جایی که همواره به یاد مرگ در لحظهلحظه زندگی سفارش کرده و آن را تنظیمکننده کارها و رفتارهای فرد دانستهاند.
در این نوشتار قصد داریم به بررسی اهمیت یاد مرگ در نگاه اهلبیت (علیهمالسلام) و رابطه این حقیقت بامعنای زندگی بپردازیم:
اهمیت یاد مرگ
مرگ نخستین منزلگاه آخرت و آخرین منزلگاه این دنیاست که قطعاً هرکس درنهایت طعم آن را خواهد چشید.[1]
یکی از مسائل مهم مطرحشده در قرآن که به آن تأکید بسیاری شده است یاد مرگ است و اهمیت آن تا جایی است که این مساله بعد از توحید قرار گرفته است.
در اسلام یاد مرگ، برترین عبادت و برترین تفکر است[2] و از ویژگیهای اولیای الهی به شمار میآید. حضرت مسیح (علیهالسلام) در جواب حواریون که سوال کردند اولیای خدا که هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه کسانی هستند؟ یکی از ویژگیهای اولیای خدا را دوست داشتن یاد مرگ و رهایی از یاد دنیا معرفی میکنند و میفرمایند: «یاد مرگ را دوست دارند و یاد زندگی را رها میکنند.»[3]
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیز در توصیهای به فرزند بزرگوارش امام حسن (علیهالسلام) میفرمایند: «پسرکم! فراوان به یاد مردن و به یاد پیشامدهای بعد از مرگ که ناگاه به آن در آیی باش و مرگ را جلوی چشمان خود تصور کن تا آنگاه که نزد تو میآید خود را آراسته و آماده نموده و کمر خود را بسته باشی که مبادا ناگهان بیاید و تو را مغلوب سازد و درحالیکه فریفته شدهای تو را دریابد. فراوان به یاد آخرت و نعمتها و عذاب دردناک آن باش که همانا یاد آخرت، زهد ورزی در دنیا را به تو میآموزد و دنیا در نزد تو کوچک و خوار میسازد.»[4]
همچنین در روایت آمده است که در خدمت رسول خدا (صلی الله و علیه و اله و سلم) از مردی یاد کردند و او را ستودند. ایشان فرمودند: این رفیق شما نسبت به یاد مرگ چگونه بود؟ گفتند: ما به خاطر نداریم که او را به یاد مرگ دیده باشیم. حضرت فرمودند: پس رفیق شما شایسته این ستایشها نیست.[5]
یکی از مسائل مهم مطرحشده در قرآن که به آن تأکید بسیاری شده است یاد مرگ است و اهمیت آن تا جایی است که این مساله بعد از توحید قرار گرفته است.
در اسلام یاد مرگ، برترین عبادت و برترین تفکر است[2] و از ویژگیهای اولیای الهی به شمار میآید. حضرت مسیح (علیهالسلام) در جواب حواریون که سوال کردند اولیای خدا که هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه کسانی هستند؟ یکی از ویژگیهای اولیای خدا را دوست داشتن یاد مرگ و رهایی از یاد دنیا معرفی میکنند و میفرمایند: «یاد مرگ را دوست دارند و یاد زندگی را رها میکنند.»[3]
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیز در توصیهای به فرزند بزرگوارش امام حسن (علیهالسلام) میفرمایند: «پسرکم! فراوان به یاد مردن و به یاد پیشامدهای بعد از مرگ که ناگاه به آن در آیی باش و مرگ را جلوی چشمان خود تصور کن تا آنگاه که نزد تو میآید خود را آراسته و آماده نموده و کمر خود را بسته باشی که مبادا ناگهان بیاید و تو را مغلوب سازد و درحالیکه فریفته شدهای تو را دریابد. فراوان به یاد آخرت و نعمتها و عذاب دردناک آن باش که همانا یاد آخرت، زهد ورزی در دنیا را به تو میآموزد و دنیا در نزد تو کوچک و خوار میسازد.»[4]
همچنین در روایت آمده است که در خدمت رسول خدا (صلی الله و علیه و اله و سلم) از مردی یاد کردند و او را ستودند. ایشان فرمودند: این رفیق شما نسبت به یاد مرگ چگونه بود؟ گفتند: ما به خاطر نداریم که او را به یاد مرگ دیده باشیم. حضرت فرمودند: پس رفیق شما شایسته این ستایشها نیست.[5]
آثار یاد مرگ
مرگباوری و آخرتگرایی بیشترین تأثیر و نقش را در رفتار و اعمال انسان دارد بهطوریکه اگر مرگ لحظهبهلحظه در جلوی چشم شخص باشد سبب میشود که وظایفش را بهدرستی انجام دهد.
یاد مرگ خواهشهای نفسانی را ویران میکند، رویشگاههای غفلت را ریشهکن مینماید، دل را با وعدههای خداوند نیرو میبخشد، طبع را نازک میسازد، پرچمهای هوس را در هم میشکند و آتش آزمندی را خاموش ساخته و دنیا را در نظر کوچک میکند.[6]
یاد مرگ کار جهان را بر انسان آسان کرده[7] و سبب میشود که آدمی به کم و اندک دنیا راضی گردد[8] و نسبت به دنیا و عوامل آن بیرغبت شود آن چنانکه هیچ انسانی زیاد به فکر مرگ نیست مگر آنکه در دنیا زاهد و سعادتمند شود.[9]
یاد مرگ سبب غلبهی بر هوای نفس میشود و نفس سرکش آدمی را رام میکند. عیسی (علیهالسلام) در وصف آن میفرماید: «و به حق میگویم همچنانکه اگر مدتی بر حیوان سوار نشوند و او را رها کنند، پسازآن سوار شدنش مشکل میشود و حیوان ضعیف میگردد همچنین است قلوب انسانها که اگر با یاد مرگ و عبادات رقیق و نرم نشوند دچار قساوت میگردند و سخت میشوند.»[10]
یاد مرگ خواهشهای نفسانی را ویران میکند، رویشگاههای غفلت را ریشهکن مینماید، دل را با وعدههای خداوند نیرو میبخشد، طبع را نازک میسازد، پرچمهای هوس را در هم میشکند و آتش آزمندی را خاموش ساخته و دنیا را در نظر کوچک میکند.[6]
یاد مرگ کار جهان را بر انسان آسان کرده[7] و سبب میشود که آدمی به کم و اندک دنیا راضی گردد[8] و نسبت به دنیا و عوامل آن بیرغبت شود آن چنانکه هیچ انسانی زیاد به فکر مرگ نیست مگر آنکه در دنیا زاهد و سعادتمند شود.[9]
یاد مرگ سبب غلبهی بر هوای نفس میشود و نفس سرکش آدمی را رام میکند. عیسی (علیهالسلام) در وصف آن میفرماید: «و به حق میگویم همچنانکه اگر مدتی بر حیوان سوار نشوند و او را رها کنند، پسازآن سوار شدنش مشکل میشود و حیوان ضعیف میگردد همچنین است قلوب انسانها که اگر با یاد مرگ و عبادات رقیق و نرم نشوند دچار قساوت میگردند و سخت میشوند.»[10]
مرگباوری و معنای زندگی
یکی از دلایل ذکر یاد مرگ، جهتبخشی به زندگی انسان و معنادار کردن آن است؛ زیرا مرگ آینهای است که میتوان معنای زندگی را در آن یافت و این ارتباط، ارتباطی دوسویه است و به تعبیر علامه محمدتقی جعفری (رحمتالله علیه) کسی که بخواهد مرگش را خوب بشناسد لازم است که زندگیاش را خوب بشناسد.[11] پس میتوان گفت که بدون یک زندگی معنادار، مرگ معنادار نخواهد بود و بدون تفسیر معنادار از مرگ، زندگی هممعنا نخواهد داشت.
اگر با این دید به مرگ بنگریم که مرگ صرفاً پایان زندگی دنیوی است و پس از مرگ جهانی بسیار بزرگتر از این جهان وجود دارد، زندگی ما معنا پیدا میکند و انسانها را برای رسیدن به این جهان نیکو ترغیب مینماید.[12]
مرگ با رشد روانی و شکلگیری شخصیت افراد ارتباطی بسیار نزدیک دارد و بیجا نیست اگر بگوییم رفتار انسانها پیامد واکنش و جهانبینی آنان نسبت به مرگ است. چراکه بسیاری از مشکلات اجتماعی و خانوادگی از قبیل خشونت، اعتیاد، افسردگی و... ناشی از آن است که بشر نمیداند از کجا آمده است و به کجا خواهد رفت و نسبت به ماهیت وجودی خویش سرگردان است.
در جهان معاصر که پوچگرایی، خصوصیت زندگی شده است و جوامع مدرن جهتگیری انکارانه در مورد مرگ اتخاذ کردهاند، تنها دین است که میتواند زندگی انسان را از پوچگرایی نجات دهد و با پذیرش مرگ و اعتقاد به جهان پس از آن، چارچوبی برای زندگی مشخص میکند که اگر انسان بر مبنای آن عمل کند همواره از سلامت و امنیت روانی برخوردار خواهد بود و از پوچی و بدبینی در زندگی، نرسیدن به آرزوها و ناکامیها و اضطراب و افسردگی رها خواهد شد.
ائمه (علیهمالسلام) نیز در موارد مختلفی برای حل مشکلات اصحابشان آنها را به یاد مرگ توصیه مینمودند و جهت زندگی آنها را به این سمت هدایت مینمودند. بهطور مثال از ابا بصیر نقل شده است که به امام صادق (علیهالسلام) از وسواس شکایت کردم. حضرت فرمودند: «ای ابا محمد! به یاد آور که پیوندهایت در قبر گسسته میشود، دوستانت هنگامی که تو را به خاک سپردند از نزد تو باز میگردند. آنچه در سرت داری از سوراخهای بینی تو سرازیر میشود و کرمها، گوشت بدنت را میخورند. هرگاه اینها را به یادآوری آنچه از آن شکایت داری فراموشت خواهد شد». ابا بصیر میگوید: به خدا سوگند من اینها را به یاد نیاوردم جز اینکه آنچه از غمهای دنیا دچار بودم فراموشم شد.[13]
پس باید برای یافتن معنای زندگی، جهانبینی قرآنی را در پیش بگیریم که مکرر فرموده است هستی بیهوده و عبث آفریده نشده است و همه ما از خداییم و درنهایت به سوی او بازمیگردیم.
علامه محمدتقی جعفری در بیانی، عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» را پاسخگوی تمام ناراحتیها دانسته و میفرمایند: «این فرمول انا لله و انا الیه راجعون پاسخگوی تمام این ناراحتیهاست. آرامش بخش وحشت و اضطرابی که در موقع مرگ سراغ انسانها را میگیرد فقط همین جمله است. جمله دوم هم ندارد. همانگونه که برای بیان هدف و فلسفه زندگی غیرازاین جملهای نداریم و نخواهیم داشت. اگر زندگی و معنای زندگی این است که ما با آن در ارتباط هستیم ما زندهها این ندا را میچشیم و با آن آشنا هستیم.»[14]
اگر با این دید به مرگ بنگریم که مرگ صرفاً پایان زندگی دنیوی است و پس از مرگ جهانی بسیار بزرگتر از این جهان وجود دارد، زندگی ما معنا پیدا میکند و انسانها را برای رسیدن به این جهان نیکو ترغیب مینماید.[12]
مرگ با رشد روانی و شکلگیری شخصیت افراد ارتباطی بسیار نزدیک دارد و بیجا نیست اگر بگوییم رفتار انسانها پیامد واکنش و جهانبینی آنان نسبت به مرگ است. چراکه بسیاری از مشکلات اجتماعی و خانوادگی از قبیل خشونت، اعتیاد، افسردگی و... ناشی از آن است که بشر نمیداند از کجا آمده است و به کجا خواهد رفت و نسبت به ماهیت وجودی خویش سرگردان است.
در جهان معاصر که پوچگرایی، خصوصیت زندگی شده است و جوامع مدرن جهتگیری انکارانه در مورد مرگ اتخاذ کردهاند، تنها دین است که میتواند زندگی انسان را از پوچگرایی نجات دهد و با پذیرش مرگ و اعتقاد به جهان پس از آن، چارچوبی برای زندگی مشخص میکند که اگر انسان بر مبنای آن عمل کند همواره از سلامت و امنیت روانی برخوردار خواهد بود و از پوچی و بدبینی در زندگی، نرسیدن به آرزوها و ناکامیها و اضطراب و افسردگی رها خواهد شد.
ائمه (علیهمالسلام) نیز در موارد مختلفی برای حل مشکلات اصحابشان آنها را به یاد مرگ توصیه مینمودند و جهت زندگی آنها را به این سمت هدایت مینمودند. بهطور مثال از ابا بصیر نقل شده است که به امام صادق (علیهالسلام) از وسواس شکایت کردم. حضرت فرمودند: «ای ابا محمد! به یاد آور که پیوندهایت در قبر گسسته میشود، دوستانت هنگامی که تو را به خاک سپردند از نزد تو باز میگردند. آنچه در سرت داری از سوراخهای بینی تو سرازیر میشود و کرمها، گوشت بدنت را میخورند. هرگاه اینها را به یادآوری آنچه از آن شکایت داری فراموشت خواهد شد». ابا بصیر میگوید: به خدا سوگند من اینها را به یاد نیاوردم جز اینکه آنچه از غمهای دنیا دچار بودم فراموشم شد.[13]
پس باید برای یافتن معنای زندگی، جهانبینی قرآنی را در پیش بگیریم که مکرر فرموده است هستی بیهوده و عبث آفریده نشده است و همه ما از خداییم و درنهایت به سوی او بازمیگردیم.
علامه محمدتقی جعفری در بیانی، عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» را پاسخگوی تمام ناراحتیها دانسته و میفرمایند: «این فرمول انا لله و انا الیه راجعون پاسخگوی تمام این ناراحتیهاست. آرامش بخش وحشت و اضطرابی که در موقع مرگ سراغ انسانها را میگیرد فقط همین جمله است. جمله دوم هم ندارد. همانگونه که برای بیان هدف و فلسفه زندگی غیرازاین جملهای نداریم و نخواهیم داشت. اگر زندگی و معنای زندگی این است که ما با آن در ارتباط هستیم ما زندهها این ندا را میچشیم و با آن آشنا هستیم.»[14]
پینوشت
[1] عنکبوت،57
[2] بحارالانوار، ج 6، ص 137
[3] الفرقان فی تفسیرالقرآن، ج 14، ص 127
[4] نهج البلاغه، خطبه 156
[5] مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، ص 487
[6] بحارالانوار، ج 6، ص 133، ح 32
[7] غررالحکم و دررالکلم، ص 320
[8] نهج البلاغه، حکمت 357
[9] الزهد، حسین بن سعید اهوازی، ص 137
[10] ترجمه عدهالداعی، ص 180
[11] ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج 12، ص 209
[12] بررسی نسبت و تلازم میان مرگ، جاودانگی و معنای زندگی، حمیدرضا اسکندری دامنه، علی پور محمدی، مجله پژوهشهای عقلی نوین، سال دوم، ش 4، پاییز و زمستان 1396
[13] ترجمه بهجهالبیضاء، ج 8، ص 290
[14] امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه محمد تقی جعفری، ص 544
[2] بحارالانوار، ج 6، ص 137
[3] الفرقان فی تفسیرالقرآن، ج 14، ص 127
[4] نهج البلاغه، خطبه 156
[5] مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، ص 487
[6] بحارالانوار، ج 6، ص 133، ح 32
[7] غررالحکم و دررالکلم، ص 320
[8] نهج البلاغه، حکمت 357
[9] الزهد، حسین بن سعید اهوازی، ص 137
[10] ترجمه عدهالداعی، ص 180
[11] ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج 12، ص 209
[12] بررسی نسبت و تلازم میان مرگ، جاودانگی و معنای زندگی، حمیدرضا اسکندری دامنه، علی پور محمدی، مجله پژوهشهای عقلی نوین، سال دوم، ش 4، پاییز و زمستان 1396
[13] ترجمه بهجهالبیضاء، ج 8، ص 290
[14] امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه محمد تقی جعفری، ص 544