مسئولیت
این اصل، ناظر به مبنای اراده و اختیار است. با توجه به اینکه انسان می تواند غایتهایی را که به سوی آنها حرکت می کند به اراده خود انتخاب کند، باید نسبت به انتخاب خود پاسخگو باشد. قبول مبنای اراده و اختیار آدمی در تعلیم و تربیت اسلامی، مستلزم آن است که احساس مسئولیت و پاسخگو بودن نسبت به چرایی عمل خود، در فرد تحقق یابد. مسئولیت چون قاعده ای تجویزی حاکی از آن است که باید فرد در جریان تعلیم و تربیت نسبت به مقاصدی که در نظر گرفته و اعمالی که برای نیل به آنها انجام می دهد، احساس مسئولیت بکند.قبول اصل مسئولیت، چون یکی از قواعد فعالیت تربیتی مانع از آن خواهد بود که عواملی چون تلقین و تحمیل، نقشی راهبردی در تعلیم و تربیت داشته باشد. هرچند نمی توان نقش عواملی چون تلقین و تحمیل را به صورت موردی و موقت، از جریان تعلیم و تربیت خارج ساخت، اما اصل مسئولیت مانع از آن است که بتوان برای آنها نقش راهبردی و پایدار در نظر گرفت. بر این اساس باید فعالیت های رایج در تعلیم و تربیت، چنان سامان یابد که در فرد، احساس مسئولیت نسبت به مقاصد مورد نظر وی و اتخاذ وسایل برای نیل به آنها به وجود آید.
تعامل مؤثر اجتماعی
این اصل، ناظر به مبنای هویت جمعی است. با توجه به معنای هویت جمعی به مفهومی که مطرح شد، فرد نه موجودیتی ذره ای و کاملا مستقل از روابط اجتماعی دارد و نه مستحیل در جمع است بلکه می تواند چون موجودی مستقل، اما در بستر روابط اجتماعی با دیگران در دادوستد قرار گیرد. فرد برحسب نوع روابط مذکور، هویتی متناسب با آن خواهد یافت.اصل تعامل مؤثر اجتماعی چون قاعده ای تجویزی، حاکی از آن است که فعالیتهای تربیتی را باید چنان سامان داد که فرد بتواند به کسب هویت جمعی مناسبی نایل شود. محتوای این اصل را می توان در ضمن اصول فرعی تری توضیح داد. یکی از ابعاد تعامل مؤثر اجتماعی حفظ و ارتقای فردیت هر فردی است. تعامل واقعی میان افراد مستقل ایجاد می شود. صرف حضور فرد در جمع به معنای وقوع تعامل نیست، زیرا گاه افراد به صورت منفعل در جمع مستغرقند.
بعد دیگر در تعامل مؤثر اجتماعی این است که افراد باید رابطه گزینش و طرد با سنتهای اجتماعی داشته باشند. قبول تمام عیار این سنت ها، سستی ها و ناراستی های آنها را از میدان به در نخواهد کرد. از سوی دیگر، طرد یکباره آنها نیز ممکن و مطلوب نیست، زیرا فرد نمی تواند بیرون از بستر روابط و سنت های اجتماعی قرار گیرد. اما امکان گزینش و طرد آنها یا عناصری از آنها برای فرد وجود دارد.
سرانجام، بعد سوم در تعامل مؤثر اجتماعی غلبه بر خودمحوری است. در جریان تعلیم و تربیت، فرد باید از خودمحوری در شکل های مختلف آن چون خودمحوری شناختی و عاطفی خارج شود، به طوری که بتواند به دنیای دیگران وارد شود و بر خود بیفزاید.
تناسب تکلیف با ظرفیت
با نظر به ویژگی محدودیتهای آدمی یکی از اصول و قواعد مهم در تعلیم و تربیت، تناسب تکلیف با ظرفیت است. بر اساس این قاعده، تکالیف و وظایف تربیتی باید با نظر به انواع مختلف محدودیت های آدمی تنظیم گردد. اگر محدودیت از نوعی است که در مقطع معینی از زندگی مطرح است، هرگونه تکلیف فراتر از این محدودیت باید به سپری شدن مقطع مذکور موکول شود. اگر محدودیت از نوعی است که در سرتاسر زندگی آدمی به نحوی مطرح است، همواره باید چون عامل تعدیل کننده ای در مورد تکالیف در نظر گرفته شود. اگر محدودیت از نوعی است که به صورت بالقوه در فرد وجود دارد و در شرایط معینی به ظهور می رسد، در شرایط مذکور باید زمینه تناسب تکلیف با ظرفیت نسبت به فرد را فراهم آورد.نادیده گرفتن اصل تناسب تکلیف با ظرفیت می تواند شکننده باشد و در اصل، تربیت را منتنفی سازد. البته، نباید تناسب تکلیف با ظرفیت را به عاملی برای سهل انگاری در جریان تعلیم و تربیت تبدیل کرد. بی تردید تعلیم و تربیت، مستلزم عدم انعطاف در مورد اموری است که نقش اساسی و تعیین کننده در حرکت تربیتی انسان دارند. اصل تناسب تکلیف با ظرفیت برای نفی و نقض تربیت در نظر گرفته نشده بلکه به عکس، برای تقویت و تسهیل آن مطرح است. از این رو همواره باید این اصل را با تعیین نوع محدودیت و اقتضای تناسب تکلیف با ظرفیت در آن، مورد توجه قرار داد. با توجه به این امر، ممکن است این اصل حتی در مورد امور اساسی تعلیم و تربیت نیز به طور مناسب به کار گرفته شود، چنانکه در احکام واجب و قطعی دینی مانند نماز، در عین حفظ حریم آنها، برحسب وضع و حال فرد، انعطاف هایی در انجام آن در نظر گرفته شده است.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص165-162، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389