تصویر طیفی از رابطه آموزش و پرورش از سویی، مانع آن است که آنها از هم گسیخته و منفک شوند و از سوی دیگر، مانع آن است که یکسان تلقی گردند. با نظر به عدم گسیختگی، این تصور قابل قبول نخواهد بود که کار معلم، تنها آموزش در نظر گرفته شود و جنبه های اخلاقی و ارزشی در ذهن و ضمیر و رفتار و گفتار وی مورد نظر نباشد. معلم باید علاوه بر توانایی های علمی، از قابلیت های اخلاقی و ارزشی برخوردار باشد و این چون بخشی انفکاک ناپذیر از شأن معلمی تلقی شود.
از سوی دیگر، با نظر به یکسان ندانستن آموزش و پرورش، این تصور نیز قابل قبول نخواهد بود که جنبه های تخصصی برای هر یک از دو عنصر آموزش و پرورش قائل نباشیم. همانگونه که آموزش دروس مختلف، پیچیدگی های مفهومی خاص خود را دارند، جنبههای اخلاقی و ارزشی نیز از پیچیدگیهای مفهومی و عملی خاص خود برخوردارند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که هر معلمی همان قدر که آموزشگر است، پرورشگر نیز باشد. بلکه برای پرورشگری علاوه بر سطح عمومی آن که لازم است در همه معلمان فراهم باشد، باید به ابعاد تخصصی نیز اندیشید. البته، شکل عملی و اجرایی این امر، مسئله دیگری است که در این جا مورد بحث نیست و باید با ملاحظه جوانب مختلف، به نحو مناسب صورت پذیرد.
مدرسه محوری
یکی دیگر از ابعاد اصلاحات در آموزش و پرورش که هم اکنون مورد گفت وگو است، مدرسه محوری است. تا جایی که مقصود از مدرسه محوری، کاستن از شکل تمرکزگرایی تدبیر امور در آموزش و پرورش و واگذاری اختیارات بیشتری به مدیران مدارس باشد، این گرایش مطلوب است و می تواند زمینه بروز ابتکار عمل و خلاقیت مدیران و معلمان را فراهم آورد.اما مدرسه محوری می تواند مخاطره هایی نیز در بر داشته باشد که باید به آنها توجه نمود. یکی از این مخاطرهها، فقر تدبیر است. با محدود شدن حوزه تدبیر و برنامه ریزی به مسئولان یک مدرسه، توانایی محدودتری برای تدبیر امور فراهم خواهد بود. یکی از مزایای تمرکزگرایی، بالابردن توانایی تدبیر امور توسط فراهم آوردن متخصصان در رأس هرم نظام متمرکز است. اما می توان با توسل به شیوه هایی این نقیصه را برطرف کرد. یکی از شیوه ها، پشتیبانی علمی و اطلاعاتی پیوسته مدیران مدارس، از طریق فراهم آوردن رهنمودهایی برای اندیشه و عمل مناسب است. شیوه دیگر، برقراری شبکه ای ارتباطی میان مدیران مدارس، جهت بهره وری متقابل از طرحها و تجربه های یکدیگر است. البته، این امر نیازمند شکلی نهادینه است و نباید به صورت تصادفی و موردی انجام پذیرد.
مخاطره دیگر در مدرسه محوری، از میان رفتن عدالت تربیتی است. مدرسه محوری می تواند به ضعیف تر شدن مدارس ضعیف منجر شود و این از آن روست که اکنون، آنها باید خود، کار خود را سامان دهند، درحالی که به سبب قرار گرفتن در مناطق محروم، از امکانات کمتری برخوردارند. یکی از مبانی و اصول ارزش شناختی، ناظر به عدالت و تأمین عدالت تربیتی بود. به کارگیری مدرسه محوری به منزله یکی از ابعاد اصلاحات، مستلزم توجه اساسی به رعایت اصل ارزش شناختی مذکور است. از این رو بخشی از طرح مدرسه محوری، باید تعریف و تأمین امکانات عادلانه برای مدارس در مناطق مختلف باشد. البته، به طور طبیعی تدابیر شخصی و متفاوت مدیران مختلف، منجر به ظهور تفاوت هایی میان مدارس خواهد شد، اما آنچه مهم است این است که آموزش و پرورش در اختصاص دادن امکانات، عدالت را رعایت کند و تفاوت ها، تا حد امکان، تنها ناشی از تلاش و تدبیر مدیران باشد. در نهایت، باید به این نکته توجه داشت که مدرسه محوری می تواند یکپارچگی علمی و فرهنگی در آموزش و پرورش را از هم بگسلد.
دانش آموز محوری
مطلب دیگری که در بحث از اصلاحات از آن سخن می رود، دانش آموز محوری است. این اصطلاح که در مقابل معلم محوری به کار می رود، حاصل مواجهۀ رویکردهای معاصر در آموزش و پرورش با جریان سنتی یا معلم محور است که در بسیاری از کشورها مطرح بوده است.نگریستن به این مسئله از منظر تعلیم و تربیت اسلامی، ما را در به کارگیری این مفهوم و استراتژی به تأمل و تردید وامی دارد. چنان که در فصل چهارم گذشت، در مفهوم اسلامی تربیت به منزله ربوبی شدن آدمی، نوعی دوسویگی اساسی وجود دارد. جریان ربوبی شدن، هم مستلزم نقش ویژه ای است که معلم یا مربی ایفا می کند و هم مستلزم حرکت و تلاشی است که باید از سوی شاگرد با متربی صورت پذیرد.
بر این اساس، معلم محوری و دانش آموز محوری، هر دو به یک اندازه قابل انتقاد خواهند بود و نباید با گریختن از یکی، به ورطه دیگری افتاد. به صورت سنتی، معلم محوری در مدارس ما حاکم بوده است. اکنون در اندیشه اصلاحات، نباید این خطا را با خطای دیگری اصلاح کرد. تعلیم و تربیت باید زمینه ایفای نقش مناسب هر یک از دو قطب معلم و دانش آموز را فراهم آورد.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص 325-323، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389