آموزش و پرورش و ارتباط اجتماعی

انتقال مواریث اجتماعی از طریق انتقال عادات عملی و فکری و عاطفی نسل سالمند به نسل جوان تحقق می پذیرد.
شنبه، 28 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزش و پرورش و ارتباط اجتماعی
زادن و مردن افراد جامعه واقعیتی گریزناپذیر است، و همین جریان است که آموزش و پرورش را ایجاب می کند. زیرا، در مقابل اعضای بالغ و پخته گروه که حامل دانستنی ها و رسوم گروه اند، اعضای نوزادی که نمایندگان آینده گروه به شمار می روند قرار دارند و باید، نه تنها از لحاظ جسمانی محفوظ مانند، بلکه با رغبتها و مقاصد و اطلاعات و مهارت ها و رسوم اعضای بالغ گروه نیز آشنا شوند، و گرنه زندگی مستقل گروه خاتمه می یابد. اگر اعضای نورسته یک گروه متمدن یا حتی یک قبیله وحشی را به حال خود گذاریم، هیچ گاه نخواهند توانست با راه و رسم پیچیده زندگی اعضای رشید گروه سازگار شوند. هر چه بر عمر تمدن افزوده می شود، بین استعدادهای ابتدایی اعضای نورسته و موازین و رسوم اعضای پخته گروه، فاصله بیشتری به وجود می آید. برای تجدید و استمرار زندگی اجتماعی، صرفا رشد جسمانی و تسلط بر ضروریات اولیه حیات کافی نیست. فرد باید علاوه بر اینها، مقتضیات اجتماعی را نیز بشناسد و برای این منظور، تن به کوشش اندیشمندانه و تکاپویی معنوی بدهد. عضو جدید گروه که البته نسبت به هدف ها و عادات گروه خود جاهل و بی علاقه است، ناگزیر باید این عوامل را بشناسد و عملا به آنها رغبت یابد - این کار خطیر هم تنها به مدد آموزش و پرورش میسر می شود.
 
بدون زندگی جسمانی و انتقال مواریث اجتماعی، وجود جامعه استمرار پیدا نمی کند. انتقال مواریث اجتماعی از طریق انتقال عادات عملی و فکری و عاطفی نسل سالمند به نسل جوان تحقق می پذیرد. هرگاه آرمان ها و امیدها و انتظارات و موازین و عقاید کسانی که رو به مرگ می روند، به نوباوگان جامعه منتقل نشود، زندگی اجتماعی دوام نمی آورد. مثلا اگر اعضای یک جامعه عمر جاوید می داشتند، آموزش و پرورش نورسیدگان، امر اجتماعی ضروری نبود. اما در دنیای گذران موجود، پرورش نوزادان امری الزامی است.
 
اگر اعضای یک جامعه همه یکباره با طاعونی از میان روند، مسلما عمر آن جامعه به پایان می رسد. اما در شرایط معمولی، اگر چه افراد هر جامعه یکایک در میگذرند، باز جامعه از هم نمی گسلد؛ زیرا همه مردم همسال نیستند و با هم زاده و هلاک نمی شوند، و از این رو می توانند با انتقال افکار و رسوم، نوسازی تار و پود جامعه را میسر سازند. اما نوسازی جامعه کاری خود به خودی نیست. باید جامعه تلاش ورزد تا جریان انتقال مواریث اجتماعی به طرزی صحیح و کامل صورت گیرد، و گرنه حتی متمدن ترین جامعه، به زودی به مراحل بربریت و توحش باز خواهد گشت. به راستی، نوزادان انسانی چنان ناپخته و ناتوانند که اگر آنان را از هدایت و حمایت بزرگ تران محروم سازیم، بی گمان، از عهده فراگرفتن ابتدایی ترین ضروریات زندگی جسمانی هم بر نخواهند آمد. بچه انسان از لحاظ آمادگی و توانایی فطری از بچه سایر جانوران پست تر است، چندان که حتی باید شیوه های زندگی جسمانی خود را نیز از دیگران بیاموزد، تا چه رسد به شیوه های فنی، هنری، علمی و اخلاقی بشر که بسی پهناور و پیچیده است.
 
ضرورت تعلیم و تربیت برای ادامه حیات جامعه به قدری بدیهی است که ما را به بحث نیازی نیست. اما از آن سبب به این مطلب پرداختیم که مفهوم وسیع آموزش و پرورش را برسانیم و خواننده را از مفهوم قدیمی تعلیم و تربیت که محدود به تعالیم رسمی آموزشگاهی است، منصرف سازیم. تردید نمی توان داشت که آموزشگاه یکی از وسایل مهمی است که طبع فرد ناپخته را نظام می بخشد، ولی باید دانست که وسایل تربیتی دیگری نیز وجود دارد، و برخی از این وسایل به مراتب از تعالیم مدرسی عمیق تر و مؤثرترند. به طور کلی، برای تشخیص ارزش تعالیم آموزشگاهی باید زمینه وسیع و عمیق آن را که آموزش و پرورش خود به خودی و غیر رسمی باشد، مطمح نظر سازیم.
 
انتقال و ارتباط نه تنها حیات جامعه را استمرار می بخشد بلکه می توان گفت که وجود جامعه بسته به همین انتقال و ارتباط است. انتقال و ارتباط ذات زندگی مشترک و جمعی است. مردم به سبب وجوه مشترکی که دارند، در جامعه به سر می برند، و به وسیله ارتباط است که صاحب این وجوه مشترک شده اند. وجوه مشترکی که جماعت یا جامعه را تشکیل می دهد، شامل هدفها، عقاید، آرزوها و دانستنی های مشترک یا به قول جامعه شناسان «همانند اندیشی» است. این وجوه مشترک را نمی توان به سادگی مانند خشت و آجر دست به دست داد یا مانند یک قطعه شیرینی تکه تکه کرد و به هر کسی سهمی داد. برای آن که وجوه مشترکی بین افراد پدید آید باید گرایشهای عقلی و عاطفی معینی در جامعه برقرار باشد و افراد را برانگیزد تا برای رفع توقعات و حوایج خود، به واکنش های مشابهی بپردازند.
 
تقرب مکانی یک عده از افراد انسانی موجد جامعه نمی شود، چنان که فاصله گرفتن افراد جامعه از یکدیگر نیز نمی تواند تأثیرات متقابل آنها را خنثی کند. ممکن است کسانی که هزاران فرسنگ از یکدیگر دور هستند، تنها به وسیله یک نامه، سخت نزدیک و همدل گردند، چندان که از لحاظ صمیمیت، از یک عده همخانه نیز درگذرند. اما عده ای از افراد که ندانسته برای هدفی مشترک کار می کنند، موجود یک گروه اجتماعی نیستند، چنان که قطعات یک ماشین گرچه همه، با حد اعلای همکاری برای نتیجه مشترکی کار می کنند، باز یک جامعه به وجود نمی آورند. فقط اگر همه افراد همکار نسبت به هدف مشترک خود آگاه و شایق باشند و در نتیجه آن، هر یک فعالیت خاص خود را موافق آن هدف تنظیم کنند، جامعه تشکیل می گردد. این هم بدون ارتباط دست نمی دهد. هر عضوی باید از وضع دیگری با خبر باشد و برای آگاه ساختن دیگران از وضع و مقصد خود، امکانات و وسایلی داشته باشد. توافق مستلزم ارتباط است.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص265-263، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.