نسبی بودن ارزش‌های تعلیم و تربیت

مطلق یا نسبی بودن ارزش‌ها که با ثبات یا تغییرپذیری ارزش‌ها نیز در ارتباط است. مطلق بودن ارزش‌ها، ثبات کامل آنها را در موقعیت‌های مختلف در پی دارد
شنبه، 9 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نسبی بودن ارزش‌های تعلیم و تربیت
کسی که می گوید خداوند به دروغگویی امر نمی کند، زیرا راستگویی از مستقلات عقلیه است، او نیز سخنش همان قدر سست است که کسی در نظام توزین کیلویی بگوید: «پردازنده این نظام، نیم کیلو را یک کیلو در نظر نمی گیرد زیرا به طور مسلم، روشن و آشکار است که نیم کیلو از یک کیلو کمتر است». سستی این سخن در آن است که دریافت و حکم روشن ما بر کمتر بودن نیم کیلو از یک کیلو، خود، بار دیگر تابع مفروض گرفتن نظام توزین کیلویی است و با مفروض گرفتن آن، قابل تصور خواهد بود. تنها در حیطه نظام توزین کیلویی است که به طور روشن و مسلم می توان چنان حکم کرد، اما قبل از آنکه این نظام توزین ملحوظ شود، نه تنها حکم مذکور به هیچ وجه روشن و مسلم نیست بلکه در اصل، اظهار چنان حکمی ممکن هم نیست.
 
اشعری و معتزلی، هیچ یک به سطحی فراتر از داوری‌های عقل نرفته و پردازش اصل نظام عقل توسط خدا را مورد توجه قرار نداده اند بلکه تنها پس از مفروض گرفتن نظام عقل، به طرح مسئله پرداخته اند. اما مسئله را باید در لایه عمیق تری، یعنی بدون و قبل از مفروض گرفتن نظام عقل و احکام آن دنبال کرد. به تعبیر دیگر، مسئله نه در سطح داوریهای عقل بلکه در سطح عقلانیت عقل مطرح است. بد و خوب افعال با ترازوی عقل سنجیده می شود، اما اعتبار خود این سنجه - یعنی عقل - به چیست؟ آیا ترازویی هم وجود دارد که بتوان خود عقل را در آن نهاد و اعتبارش را مشخص کرد؟
 
هنگامی که مسئله در این سطح مطرح شود، پاسخ این است که عقلانیت عقل و میزانیت این میزان، چیزی است که توسط خدا معین شده است. بر این اساس، سخن اشعری مردود است زیرا حکم نمودن خدا برحسب عقل، به معنای محکومیت وی نسبت به عقل نیست، چه او خود، عقلانیت عقل را وضع کرده است.
 
 به عکس، این به معنای هماهنگ عمل کردن خدا با چیزی است که خود وضع کرده است. اگر عقلانیت عقل یا اصل نظام عقل توسط خدا پردازش شده، در این صورت غیر ممکن است که خدا بر خلاف آن حکم کند، چنان که غیرممکن است که واضع نظام توزین کیلویی، حکم کند که نیم کیلو یک کیلوست. از این رو در قرآن به این نکته اشاره شده است که هرگز خدا به کار بد فرمان نمی دهد: «و چون کار زشتی کنند، می گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو: قطعا خدا به کار زشت فرمان نمی دهد، آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟»
 
بر همین اساس، سخن معتزلی نیز مردود است. اگر فراتر از سطح داوری‌های عقل، به اصل نظام عقل توجه کنیم، با نظر به اینکه خدا عقلانیت عقل را وضع نموده است، در این مقام دیگر نمی توان فعل او را با چیزی مطابقت داد. هنگامی که خداوند منشأ معیار و درستی باشد، معیاری بر او حاکم نخواهد بود. حداکثر شاید بتوان گفت که فعل او عین معیار است، اما نباید گفت که مطابق با معیار یا محکوم معیار است. به این جهت و در این سطح است که خداوند در ورای سؤال قرار دارد و هر که جز او، در اصل، در معرض سؤال واقع است: «در آنچه [خدا] انجام می دهد، چون و چرا راه ندارد، ولی از آنان «[=انسانها]، سؤال خواهد شد» در ورای سؤال قرارداشتن خداوند برای آن است.
 
که او معیارآفرین است و او را نمی توان با معیاری ورای خودش سنجید، اما با غیر او می توان چنین کرد. حاصل کلام آن است که معیارهای ارزشی را خداوند مشخص می کند. فعل او معیار و خود، معیارآفرین است. هر چند در این مرحله نمی توان خدا را مورد چند و چون قرار دارد، اما این به معنای هوسناک بودن تعیین معیارها نیست بلکه از آن روست که آدمی قبل از در اختیار داشتن معیارها امکان چند و چون را ندارد. هنگامی که معیارها مشخص شد، حکیمانه بودن آنها را می توان نشان داد. به عبارت دیگر، ارزش ها، با نظر به واقعیت ها مطرح می گردند و یا بهتر است بگوییم جنبه ای تکوینی در ارزش ها مطرح است. اما در عین حال، ارزش ها جنبه اعتباری نیز دارند و این هنگامی آشکار می گردد که انسان با توجه به نیازهایش چیزی را «خوب» می نامد و انجام آن را «لازم می داند یا خداوند با نظر به تناسب یا عدم تناسب آن با نیازهای انسان، آن را «واجب» یا «حرام» اعلام می کند و به این ترتیب جنبه تشریعی ارزشها نیز آشکار می شود.
 
از این رو همواره می توان در احکام دینی یا اوامر و نواهی الهی، حکمتی را جست. حضرت امیر (علیه السلام) در بیانی جامع، حکمت احکام دینی را چنین تبیین می کند: «خداوند ایمان را واجب نمود، برای پاکی دل‌ها از شرک و نماز را برای منزه ساختن مردم از خودخواهی و زکات را برای رسیدن روزی و روزه را برای آزمودن اخلاص مردم و حج را برای نیرو گرفتن دین و جهاد را برای عزت و ارجمندی اسلام و امر به معروف را برای اصلاح مردمان و نهی از منکر را برای بازداشتن سفیهان از زشتی ها و صله رحم را برای افزون شدن شمار خویشاوندان و قصاص را برای ممانعت از خونریزی و اجرای حدود را برای بزرگ نشان دادن زشتی اعمال حرام و منع از شرابخواری را برای حفاظت از عقل‌ها و اجتناب از دزدی را برای رعایت عفت مردم و ترک زنا را برای سلامت نسبها و ترک لواط را برای افزونی نسل ها و شهادت ها را برای گرفتن حقوق انکارشده و ترک دروغگویی را برای حرمت یافتن راستگویی و سلام کردن را برای ایمنی بخشیدن از هر چه مایه هراس است و امامت را برای نظام امت و اطاعت را برای بزرگداشت امام»
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص209-207،، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.