موارد زیر مثالهای مناسبی هستند تا توضیحاتی را که در کتابها و مقالههای منتشر شده درباره این اختلال شرح میدهند بخوبی نشان دهند: نخستین مرتبه زمانی که "س" را دیدم پسر بچه ۴ سالهای بود. او از دو برادر دیگرش که هیچ پیشینه مشکل زبان نداشتند کوچکتر بود. تولد وی بموقع و طبیعی صورت گرفته بود، اما پس از آن ۵ دقیقه طول کشیده بود تا تنفس وی برقرار شود. اطلاعات به دست آمده از درمانگران و آسیب شناسان زبان هیچ مشکل تغذیه و بلع را در وی نشان نمی داد. گفتار با تاخیر آغاز شده بود و سوابق نشان می داد او تا پس از ۲ سالگی هیچ صدای معنی داری تولید نکرده است. درست پیش از شروع ۳ سالگی او صداهای عجیبی تولید کرده بود. تا رسیدن به ۴ سالگی، جهشی ناگهانی در طی چند ماه در او رخ داده و یک باره تولید جملههای پیچیده، از قبیل جملههای پرسشی را آغاز کرده بود. هنگامی که به مرکز سنجش مراجعه کرد برخی واژه ها را بصورت معکوس به کار میبرد. زبان او روان و از نظر ساختار پیشرفته بود، اما دارای محتوی نبود. چند ویژگی واجی رشد نیافته در او وجود داشت. در ارتباط دو نفره، زبان او بشدت حالت تقلیدی و پژواکی مییافت. اما زمانی که تصورات و خیالهای خود را به زبان می آورد، گفتار او طبیعی مینمود.
گزارش روانشناسان از وضعیت او حاکی است که در مقیاس رشدی گریفیث در بخش کارهای اجرایی امتیازی در حد کودک ۵ ساله کسب کرده است. اما در بخش شنیداری و گفتاری به سطح کودکان ۳ و ۴ ساله تنزل یافته و تنها از عهده پاسخ گویی چند مورد برآمده است. برخی شواهد دیگر نشان میدهد او از نظر هوشی در آزمونهایی که نیازی به توانایی درک پیچیده ندارند طبیعی عمل میکند. اما در سطحی بالاتر از پرسش های ساده، زبان او دچار اشکال میشود و به حالتی تقلیدی و پژواکی در می آید. پیداست که نظام درک مفاهیم در "س" رشدی ضعیف و ناکافی داشته است. او زبان را درک میکند و قادر است تا اندازهای اطلاعات زبانی را نگهداری کند. با این حال، به نظر میآید آنچه فرد از زبان او میفهمد پژواکهای ماهرانهای است که به سطوح معنایی توجهی ندارد.
بی تردید ویژگیهای کاربردی او نیز دچار کاستی است، اما روشن است که این مساله نیز از ناتوانی او در بعد معنایی ناشی میشود. برداشت کلی فرد این خواهد بود که فشار و تقاضای زیاد برای صحبت و مکالمه روی کودک مبتلا، کار را بر او دشوار ساخته است. گفتگو و تبادل سخن از چندین مساله کاربردی تاثیر میپذیرد. برای مثال آنچه را کودک گفته کامل و آگاهی دهندهای میپندارد چون نکته تازهای در خود دارد، پژوهشگر بگونهای متفاوت در مییابد و چنین برداشت میکند که در بسته نشده است. چنین برداشتی، وی را به برداشتهای نادرست بعدی می رساند. افزون بر این، ماهیت آشکارا نامتوالی رویدادها، آن گونه که کودک بیان میکند برای شنونده سردرگم کننده است. دیگر آن که مشکل بارز کودک در تسلط بر نحو و نیافتن صورت بندی صحیح معنایی و نحوی برای انتقال مطالب و نظرات، به مشکلات پژوهشگر در تحلیل و درک صحیح زمان وقوع رویداد می افزاید. ممکن است در آینده تحلیلهای کامل و با جزئیات بیشتر، در محدوده این مقوله در حال حاضر ناهمگون، به دست میآید و زیر گروههای بیشتر و مشخصتری از آن شناخته شود. با این فرض، میتوان گفت این زیرگروهها احتمالا به یکدیگر می پیوندند؛ شاید بدین صورت که در یک انتها آسیبهای معنایی (از جمله دشواری یافتن کلمه) و از سوی دیگر آسیبهای کاربردی که با نیمرخ ویژگیهای زبانی و اجتماعی فرد مبتلا به درخودماندگی اما مسلط بر زبان در هم میآمیزد. بی تردید لازم است تا رسیدن به توافقی کلی درباره ویژگیهای اختلال معنایی - کاربردی مطالعه در این زمینه ادامه یابد.
کنش پریشی کلامی رشدی
کودکان مبتلا به کنش پریشی کلامی را راپین و آلن، با ویژگی ناروانی شدید زبان، همراه با تلاش فراوان برای تولید گفتار و مشکلات شدید واج شناختی میشناسند. زبان بیان در این افراد محدودیت دارد، اما درک آنان در حد عادی مشکلی ندارد. ممکن است آنان نشانههای آشکار مشکلات عصب شناختی داشته باشند. برای مثال کنش پریشی همراه با دشواری های حرکتی دهانی. با جای دادن این سندروم، در ردیف بعد از پردازش زبان، ما بی تردید خود را درگیر مشکلات بحث انگیز با دیگر صاحب نظران کردهایم. محدوده های این گفتگوها بطور عمده به مسایل زیر مربوط میشود. خطاهای واجی در برابر انواع آوایی، مسایل دروانی تحو در برابر مشکلات ناشی از محدودیت های تولید زبان، مسایل درونی هموندی آهنگ و نوای گفتار در برابر دشواری های برآمده از مشکلات تولید زبان شاید بهتر باشد ما حدود آنچه را در شرح ماهیت کنش پریشی رشدی قائل شدهایم مشخص کنیم. ما آن را آسیب دیدگی در گزینش، طراحی و برنامه ریزی زبانی و طرحوارههای حرکتی برای تولید زبان میدانیم.در این اختلال، نشانهای در آسیب دیدگی حرکتی جانبی وجود ندارد. با بهره گیری از روشهای جاری سنجش درک کلامی، هیچ نوع کاستی در این زمینه دیده نمیشود. افزودن مساله "گزینش" به منزله یکی از ویژگیهای این اختلال از امکان وجود آسیب دیدگی، که احتمالا در عملکرد قشری بالاتر ناشی میشود، خبر میدهد. با رجوع به مدل پردازش مبتنی بر تحقیق گرت Garret در خواهیم یافت که بازیابی نمودهای واجی واژههای قاموسی تقریبا در مراحل اولیه روی میدهد. این بازیابیها در محدوده زبانی صورت می گیرد. با فاصله اندکی از این عملیات، چارچوب تولید واژههای دستوری ایجاد خواهد شد. نشانههای به دست آمده از دادههای مربوط به لغزشهای زبانی سخنگویان عادی نشان میدهد که گزینش نادرست واژهها ممکن است در مراحل اولیه رشد زبان و بصورت زود هنگام در طراحی برنامه زبانی وجود داشته باشد. بومر Boomer و لاور Laver میان لغزشی که نشانگر نبود تطابق معنایی است با لغزشهایی که به عناصر واجی مربوط است تمایز قائل می شوند. در مورد اول میان دو کلمه که از نظر معنایی با یکدیگر مرتبطند رقابت وجود دارد.برای مثال او هیچ روزنه / روزانه امیدی ندارد.در حالی که مورد دوم خطای توالی است این کار نیاز به رایانه / یارانه دارد. مثال اخیر نشانگر جا به جایی صدا در کلمه است. نمونه های مشابهی نیز در گفتارهای کودکان مبتلا به اختلالهای رشد زبان دیده شده است.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص166-162، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385