یادداشتی دربارهی انیمیشن «لاک پشت قرمز»
هر کسی توی زندگیاش حدّاقل یک بار به این فکر کرده که اگر در جزیرهای متروکه گیر افتاد، چه میشود؟ چه اتّفاقاتی ممکن است برایش بیفتد؟ حتّی احتمال دارد از خودش بپرسد: آیا جزیره را ترک میکند یا نه؟ دروغ چرا، من هم بارها به این موضوع فکر کردهام و هر بار نتیجه گرفتهام که توی جزیره میمانم و زندگی میکنم.تصوّر کنید یک جزیرهی خیلی دور، که پای هیچ آدمی به آن نمیرسد تا تو را آزار دهد یا آسیبی به تو برساند. یک عالمه میوه و خوردنیهای مختلف که توی جزیره وجود دارد و جزیرهای که تو پادشاه آن هستی؛ چون تو اوّلین نفری هستی که آنجا را کشف کردهای، پس میتوانی برای خودت خانه یا قلعهای درست کنی؛ مهم نیست چقدر طول میکشد؛ چون تنهایی و حالاحالاها قرار نیست کسی به قلمرو تو تجاوز کند. شاید مدّتها طول بکشد تا چشمت به جمال آدمیزادی روشن شود؛ ولی به احتمال زیاد بالاخره کسی روزی جزیرهی تو را پیدا میکند و آن وقت است که باید تصمیم بگیری سرزمینت را ترک کنی یا همانجا تک و تنها به زندگیات ادامه دهی. من که همیشه فکر میکردم بعد از سالها که توی جزیره، شرایط زندگی کردن را فراهم آوردم، مثلاً خانه، تله برای شکار، مزرعه، تنور برای پختن نان، دستگاه تصفیهی آب، حیواناتی که تربیت کردهام و چیزهایی از این قبیل، دیگر دلم نمیآید آنها را بگذارم و بروم.
امّا از شما چه پنهان، حالا که کمی بزرگتر شدهام، کمی هم عاقلتر و ترسوتر شدهام و به نقشههای قدیمیام در جزیره شک کردهام؛ مثلاً با خودم میگویم: «احتمالاً در همان یک هفتهی اوّل، حیوانات وحشی جزیره میتوانند یک آدم بیدفاع و تنها را شام و ناهار خودشان کنند یا از بیآبی و تشنگی ممکن است تلف شوم؛ حتّی ممکن است در یک تلاش نافرجام، از شاخ و برگ درختان کلکی بسازم و در همان نزدیکیهای جزیره غرق شوم.» خلاصه اینکه زنده ماندن و زندگی کردن در یک جزیرهی خالی از انسان، آنقدرها هم آسان و دلپذیر نیست و آدمها برای زنده ماندن به همدیگر نیاز دارند؛ در غیر این صورت، باید خیلی زرنگ و باهوش و البتّه بسیار نیرومند باشی که از پس شرایط سخت تنهایی و خطرات، برآیی.
احتمالاً انیمیشن «رابینسون کروزو» یا «خانوادهی دکتر ارنست» یا حتّی فیلم «دور افتاده» را دیدهاید، فیلمهایی که دربارهی جدال آدم برای زنده ماندن در جزیرهای متروکه است؛ دربارهی قدرت ایستادگی آدم در مقابل مشکلات زندگی، مخصوصاً در شرایط سخت، آن هم در جزیرهای که سالهاست سروکلّهی هیچ آدمی آنجا پیدا نشده و امید برای نجات از آن کمرنگ و کمرنگتر میشود تا اینکه بالاخره مجبور میشوی شرایط سخت آنجا را قبول کنی و بمانی؛ بمانی و همانجا با سختیها بجنگی و زندگی کنی و در نهایت زیباییهای آنجا را کشف کنی و از ماندنت لذّت ببری...
«لاکپشت قرمز» نام انیمیشنی است از «مایکل دودوک دویت» کارگردان هلندی سازندهی انیمیشن کوتاه بسیار زیبای پدر و دختر (برندهی جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه سال2000) که در اوّلین تجربهی ساخت انیمیشن بلند خود به سراغ ژاپنیها رفت و با شرکت انیمیشنسازی جیبلی همکاری کرد تا لاکپشت قرمز را بسازد. انیمیشنی در مورد گیر افتادن در جزیرهای دورافتاده و خالی از آدم، مانند انیمیشنهایی که در ابتدا مثال زدم؛ البتّه با کمی تفاوت؛ چراکه در این انیمیشن با اثری سروکار داریم که مثل آثار ذکرشده نزدیک به واقعیّت نیست و بخشهای خیالی آن، کمی تا قسمتی پررنگ و متفاوت از کارهای دیگر است؛ مثلاً لاکپشت قرمزرنگی در ساحل جان میدهد و به زنی از جنس آدمیزاد تبدیل میشود که نمونهی این خیالپردازیها را در بقیّهی آثاری که نام بردم، نمیبینیم.
خلاصهی داستان
امواج دریا مردی را به جزیرهای دورافتاده میبرد. مرد برای رهایی از شاخ و برگ درختان، کلکی ساخته، دل به دریا میزند. کلک با ضرباتی ناگهانی درهم میشکند و مرد مجبور میشود به جزیره برگردد. بعد از چند بار شکست، مرد متوجّه میشود لاکپشت بزرگی به رنگ قرمز سعی میکند اینگونه او را از رفتن منصرف کند. بالاخره مرد در ساحل جزیره از لاکپشت انتقام میگیرد و او را روی لاکش برمیگرداند. صبح که بیدار میشود، میبیند لاک لاکپشت ترک برداشته و زنی بیهوش به جای لاکپشت در لاک قرار دارد. آنها تشکیل خانواده میدهند و پسری به دنیا میآورند. پسرک بزرگ میشود، تا روزی که پسر جوان تصمیم میگیرد به سفری دور برود تا شاید سرزمین انسانهای دیگر را پیدا کند. مرد، پیر میشود و میمیرد. زن نیز دوباره به همان لاکپشت قرمز تبدیل شده، به دریا بازمیگردد.انیمیشن «لاکپشت قرمز» یکی از جالبترین انیمیشنهایی است که تا حالا دیدهام؛ چراکه در این فیلم 80 دقیقهای حتّی یک کلمه هم گفته نمیشود و تنها صدای دریا و پرندگان و طبیعت است که شنیده میشود.
این انیمیشن از نظر مفهوم و محتوا برای بینندگان بزرگسال هم بسیار عمیق و پرمحتوا است، به شکلی که در تمام جشنوارههای سینمایی دنیا جزو برگزیدهها بوده و اینکه کارگردان از افسانهها و فرهنگهای ژاپنی و اروپایی کنار هم استفاده کرده و دربارهی مفهوم زندگی، دربارهی طبیعت، امید به آینده و خیلی چیزهای دیگر، ما را به فکر کردن دعوت میکند، از نکاتی است که ارزش کار را بالا برده است.
لاکپشت قرمز را ببینید، هنوز هم در دنیای ما دریا هست، جزیرهی متروکه هست. اگر گیر افتادن در جزیره را دوست ندارید، سعی کنید هنگام مسافرت دریایی حواستان را جمع کنید.
منبع: مجله باران