همهی بچّهها با شروع تابستان، کارنامههایشان را که میگیرند، سریع پروندهیشان را زیر بغل میگیرند و به سمت مدرسهی جدید رهسپار میشوند، شاید هم خوشحال و خندان روی ماه ناظم و مدیر و معلّمها را میبوسند و تا اوّل مهر خدانگهدار میگویند؛ اما... دخترک قدبلند میز آخر، که همهی دفترهایش را زرد جلد کرده و کیف و کفش سبز میپوشد... قصّهاش فرق دارد. یک ماه از مدرسهها گذشته و تازه او تقتقتق در زده و تقتقتق از سنگ فرش پنج میز کنار هم گذشته و آخرین ردیف، سمت راست جا خوش کرده است. طوری به تخته نگاه میکند که انگار چندین سال است که با این کلاس و تخته و درسهایش آشناست؛ ولی چنان از کنار ما رد میشود که انگار هیچ وقت همشاگردی نداشته است. سلام صبح و خداحافظی ظهر را بموقع میگوید. ساندویچش را، که اتّفاقاً کاغذ زرد دورش میپیچد، به تعداد زنگ تفریحها تقسیم کرده است و هر زنگ، یک قسمتش را میخورد. چنان استاندارد و به اندازه دانشآموزی میکند که حرص همه را درآورده است. هر کس پشت سرش یک چیز میگوید. گاه بلندبلند هم میگویند که خودش هم بشنود و واکنشش اطّلاعاتی دربارهی زندگی گذشتهاش به ما بدهد. تقصیر خودش است که عضو هیچ گروهی نیست. بچّهها هم که گروهی دور هم جمع میشوند، با نزدیک شدن او سرها را بیشتر کنار هم میآورند و ناگهان... پقِ خنده به هوا میرود. فقط نمیدانیم، چرا، یکی از همین روزهایی که ما چیزی دربارهاش نمیدانستیم و داشتیم بلندبلند حرف میزدیم تا واکنشی ببینیم و خندیدیم تا او هم بداند میشود در مدرسه خندید و دوست بود... پٌق... یکی زد زیر گریه. همان موقع بود که کاغذ زرد مچالهشدهای روی زمین افتاد، درست کنار کفشهای سبز آخرین میز.
مرنج مرنج مرنج
1. آدمهای احساسی، زودتر احساس رنجش و ناراحتی میکنند. حرفها و حسّ آدمها را از نگاه و لحن و کلمهها دریافت میکنند و بعد دربارهی نظر و منظور آنها نتیجهگیری میکنند. این نتیجهگیری چه درست باشد، چه غلط، انرژی زیادی از فکری انسان مصرف میشود. اگر این نتیجهگیری برای زندگی کاربرد آیندهسازی نداشته باشد، بیهوده است.2. بعضی آدمها واقعاً منظور بدی ندارند. دوست دارند به ما کمک کنند بهتر لباس بپوشیم، غذای بهتری بخوریم، مؤثّرتر درس بخوانیم و... . ما این راهنماییها را معمولاً به دخالت و ایرادگیری تعبیر میکنیم و ناراحت میشویم.
3. گاه آدمها تجربههای سخت و غمناکی در زندگیشان دارند. این موضوع آنها را قدری آزرده و افسرده میکند. این طور افراد شاید به علت ناراحتی یا تجربهی غمناکشان صحبت کنند که ما دوست نداشته باشیم. خودتان را جای آنها بگذارید، شاید اگر شما هم این سختی را تجربه میکردید، واکنش نامناسبی نشان میداد. با بخشندگی ببخشیدشان.
4. دنیا میگذرد. خیلی زود هم میگذرد. فکر کردن به حرف و کارهای دیگران انرژی فکرها و کارهای خوب را از شما خواهد گرفت. هر وقت رنجیده خاطر شدید، سعی کنید برای بهتر زندگی کردن و پرانرژی بودن تلاش کنید. موفقیت نباید با رنجش شما از کنارتان برود.
5. اگر نیازی به سوال یا توضیح بیشتر از کسی که شما را رنجیده بود، حتما بپرسید. بپرسید چرا این صحبت را کردید؟ یا دلیل این تذکرتان چه بود؟ با یک سوال خیلی از سوء تفاهمها برطرف میشود.
مرنجان مرنجان مرنجان
1. هر کسی رنگ و بو و حال و احوالی دارد. همه بندهی خدا و آفریدهی او هستیم. پس همه محترمیم. اگر فرد تازهای به میانتان آمد سعی کنید با او دوست شوید. تفاوتهایش را بشناسید و بپذیرید. از خوبیهایش تعریف کنید. به او نشان دهید که از بودنش کنار شما خوشحالید؛ چون انسانی به جمع شما اضافه شده که میتواند چیزهای بسیاری به شما یاد بدهد.2. اگر از کسی ناراحت شدید، بگذارید به این حساب که نمیدانید الان در فکر و بدن و گذشته او چه اتفاقی افتاده است. شاید شما قضاوت اشتباه کردهاید. نگذارید یک ناراحتی، به ناراحتی فرد دیگری تبدیل شود. یک دعای کوچک بین شما و خدا، یک بخشش بزرگ بین شما و آدمی دیگر، میتواند نعمتهای زیادی را به شما هدیه دهد.
3. اگر میدانید فردی کنارتان هست که از موضوعی خاطره تلخی دارد، یا حتی چیزی را دوست ندارد؛ دربارهی آن بحث نکنید و حتی حرف نزنید. آن چیزی را بگویید که اگر خودتان جای آن فرد بودید، ناراحتی برایتان پیش نمیآمد. به دوست داشتنها و دوست نداشتنهای همدیگر احترام بگذارید.
4. لبخند و محبت خیلی مشکلات را رفع میکند. آدمها، حتی آنهایی که تمام مسیر اتوبوس یا مترو سرشان توی گوشی است، را دوستهای خود بدانید. با لبخند از کنار شانههای همدیگر رد شوید و زبان به آنچه زیباست و زیبایی آفرین است باز کنید.
5. تلفنتان را بردارید، فقط به یک نفر که زمانی با هم خاطرهی خوبی داشتهاید و حالا مدتی است از او خبر ندارید، زنگ بزنید. احوالش را بپرسید و برایش آرزوهای خوب بگویید. آدم که همیشه وقتی کار دارد نباید احوال بقیه را بپرسد. بدون بهانه حال و احوال کنید: کوتاه، صمیمی و گرم.
منبع: مجله باران