در احکام اسلامی مرد بر همسر خود ولایت دارد و سرپرست خانواده است. ماده 1105 قانون مدنی میگوید: در روابط زوجین، ریاست خانواده از خصایص شوهر است. در ماده دیگر بخشی از محدوده این ریاست و ولایت توضیح دادهشده و قانون مدنی در ماده 1117 میگوید: شوهر میتواند زن خود را از حرفه و صنعتی که منافی مصالح خانواده یا حیثیت خود یا زن باشد، منع کند. همچنین قانون مدنی در ماده 1114 میگوید: زن باید در منزلی که شوهرش تعیین میکند مسکن نماید، مگر آنکه اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد. حقوقدانان این قوانین را مبتنی بر آیه 34 سوره نسا میدانند[1]. خداوند در این آیه میفرمایند:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا.
ترجمه: مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است؛ و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر راهی بر آنها مجویید که همانا خدا بزرگوار و عظیمالشأن است.این ولایت به چه معناست و قلمرو و محدوده این قدرت مرد بر زن را چگونه باید تحلیل کرد؟ آیا اینکه شوهر میتواند به همسرش در مواقعی امر و نهی کند و زن نیز باید بهناچار از آن تبعیت کند، حاکی از نظام مردسالاری در اسلام است؟ یا نمیتوان چنین نتیجهای را از مقدمات و احکام گرفت؟ برای پاسخ به این سؤال و در مرحله بعد ترسیم محدوده ولایت مرد بر زن باید در قدم اول به نظریات درباره خانواده و نگاه اسلام به زن و مرد پرداخت و آنگاه با فهم منطق درونی آن، محدودهها را باز شناخت.
در جامعهشناسی، تعاریف زیادی از مفهوم خانواده شده است. برگر و لاک بر این عقیدهاند که: خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریـق پیونـد زناشـویی، همخونی و یا پذیرش (به عنوان فرزند) با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلاند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحـد خاصـی زنـدگی میکنند[2]. به نظر شهید مطهـری، دین اسلام اصرار فراوانی دارد که محیط خانوادگی، آمادگی کامل را برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد. زن یا مردی که در این امـور کوتـاهی کنند، مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است. به نظر ایشان، خانواده مکانی است که انسان از خودپرستی به خود دوستی و دیگر دوستی قدم برمیدارد[3]. در واقع شهید مطهری، اسـاس و ماهیـت زنـدگی خـانوادگی را شـراکت و مالکیـت نمیداند، بلکه اساس ماهیت خانواده را وحدت معرفی میکند. این نوعی زندگی طبیعی است که قانون خلقت، طرح آن را در سرشـت زن و مـرد ریختـه اسـت، نـه بر اساس شـرکت ساده طرفینـی کـه دو نفر سرمایههای خود را که ماننـد یکـدیگر اسـت بـه میـان بگذارنـد و هـر دو در مجمـوع، شریک شوند. خلقت، طرح این مطلب را به این شکل ریخته که دو موجود در شـکل و وضع مختلف، به صورت دو قطب مثبت و منفـی یکـدیگر را جـذب کننـد[4].
اشارههای شهید مطهری به خلقت و سرشت متفاوت زن و مرد هم از دیگر ریشههایی است که احکام خانواده و به خصوص مفهوم ولایت را واضح تر میکند. اسلام معتقد است که زن و مرد سرشت واحدی دارند اما در برخی از صفات و ویژگیها با یکدیگر متفاوتاند و این تفاوت باعث میشود که وظایف و محدوده قدرت آنها نیز با یکدیگر متفاوت باشد. همه فقها و مفسران قران اصل ولایت مرد بر زن و اصل تفاوت ویژگیهای زن و مرد را قبول دارند اما در تفسیر علت آن با یکدیگر هم قول نیستند. مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر این آیه، سلطه و ولایت مرد بر زن را به واسطه قدرت و قوّت فکر و تعقّل و افزونی نیروی بدنی مرد میداند و معتقد است زنان از لحاظ تعقل با مردان متفاوتاند و چون احساسات قویتری دارند، ریاست برای آنان در نظر گرفته نشده است[5]؛ اما برخی دیگر از مفسران معتقدند که این ولایت به این معنا نیست که عقل مرد از زن بیشتر است و زنان کمبود عقل دارند. آیتالله جوادی آملی میگوید: قوّام بودن مرد مربوط به مدیریت اجرایی است؛ توانایی مرد در مسائل اجتماعی و شمّ اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندیهای منزل و زندگی، بیشتر است؛ و چون مسئول تأمین هزینهْ مرد است، سرپرستی داخل منزل هم با مرد است؛ اما چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزّیتی به دست آورد و بگوید: چون من سرپرست هستم پس افضل هستم، بلکه این یک کار اجرایی است؛ وظیفه است، نه فضیلت[6].
همانطور که بیان شد، ریشههای اصلی ولایت مرد بر زن را میتوان به نگاه اسلام به خانواده و کارکرد آن و ویژگیهای متفاوت زن و مرد دانست. خانواده نهادی است که انسان را از خودخواهی به دیگر دوستی و وحدت انسانی سوق میدهد. سرپرستی مرد نیز به ویژگی کلی مردان بر میگردد و حاکی از مردسالار بودن اسلام نیست به همین دلیل است که محدوده این سرپرستی مطلق نیست و بر فضیلت عقلی مبتنی شده که در مواردی زنان هم میتوانند این نقش را بر عهده بگیرند. در قوانین اسلامی مواردی وجود دارد که قیمومیت اطفال صغار از سوی حاکم شرع به مادر واگذار میشود و او عهدهدار امور فرزندان خود میگردد. اصل ریاست مرد بر خانواده پذیرفته شده است، ولی محدوده این ریاست فقط مسائل مربوط به خانواده است و مرد قیّم و صاحب اختیار تام زن نیست[7]. اگر مرد از ولایت خود سوءاستفاده کند و مدیریت خانواده را به درستی انجام ندهد، حاکم اسلامی میتواند این ولایت را از او سلب کند چرا که مرد هم از لحاظ عقل معیشتی و اقتصادی دور شده و ویژگی خود را از دست داده و هم هدف اصلی نهاد خانواده را که انساندوستی و تربیت صحیح فرزندان بوده، مختل کرده پس دیگر ولایتش را نمیتوان قبول کرد.
پینوشت:
[1] سیدحسین صفایى، حقوق خانواده، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163
[2] شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده: با تأکید بر نقش، سـاختار و کـارکرد خـانواده در دوران معاصر، تهران، روشنگران و مطالعات زنان
[3]زهرا امین مجد، الگوی تقسیم جنسیتی نقش ها در خانواده هسته ای از دیدگاه پارسونز، فصلنامه علمی - ترویجی بانوان شیعه، سال 1389، شماره 23
[4] مرتضی مطهری، یادداشت های استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1377، ص 49
[5] سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 4، ص 547.
[6] عبداللّه جوادى آملى، زن در آئینه جلال و جمال، ص 392
[7] محمّدعلی مروی، سرپرستی خانواده با نگاه به آیه 34 سوره نساء، مجله معرفت، 1386 ، شماره 122