تغییر شکل در هنر یونان باستان

دموکریتوس که در میان فیلسوفان باستان از عمیق‌ترین ذهنیت علمی برخوردار بود، و در زمینه پژوهش تاریخی نیز فعالیت می‌کرد، می‌گوید، موسیقی تاریخی نو دارد.
شنبه، 30 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تغییر شکل در هنر یونان باستان
مفهومی وجود دارد که دموکریتوس در هنر به کار برده است. این مسئله با مکاتب نقاشی آن دوره به ویژه نقاشی صحنه مرتبط بود. از آنجائی که در تئاتر یونانی تماشاگران دکورهای صحنه را از فاصله دور نگاه می‌کردند، به نظرشان پرسپکتیو این دکورها دفرمه میشد و تغییر شکل می‌داد، بنابراین دموکریتوس در این فکر بود که چگونه می‌توان این تغییر شکل‌ها را اصلاح و بدون ایجاد خلل آن‌ها را رسم کرد. ویتروویوس ما را از این امر مطلع می‌سازد که دموکریتوس سعی می‌کرد بداند که چگونه براساس قوانین طبیعت، اشعه‌ها منتشر شده و بر قوه بینایی تاثیر می‌گذارند و چگونه می‌توان دکورهای نقاشی شده معماری را که تار و مبهم هستند به دکورهای واضح و روشن تبدیل کرد و اشکال دو بعدی را به اشکال برجسته.
 
علت اینکه فلسفه دموکریتوس به این مسئله توجه ویژه‌ای نشان می‌داد، این بود که کیفیت های حسی را به عنوان واکنش‌های ذهنی حواس می‌دانست و به ویژه رنگ‌ها را به عنوان واکنش‌های چشم می‌شناخت. بر خلاف سنت گرایان، او تغییر شکل‌های صحنه پردازان و نقاشان را موجه می‌دانست زیرا آن‌ها تلاش می‌کردند که تماشاگران را وادار کنند تا اشیاء را آنگونه که در واقعیت هستند، ببینند. در هر صورت، در دفاع از کل نگرش فلسفی او باید بگوئیم که دموکریتوس هنرمندان را به اهدافی که بایستی دنبال کنند رهنمون نمی‌سازد، بلکه تنها به ابزاری که در جهت رسیدن به اهداف ضروری است، توصیه می‌کند. او نمونه واقعی زیباشناسانی است که میخواهند بیشتر به جای وضع قانون، هنر را تحلیل کنند؛ این در حالی است که افلاطون در نقطه مقابل قرار داشت و نمونه اصلی مکتب مخالف دموکریتوس بود.
 
برخی دیگر از ایده‌های دموکریتوس که به دست ما رسیده مربوط به نقاشی است: او مطالعاتش را به کشف رنگ‌های اولیه‌ای اختصاص داد که رنگ های دیگر از آن‌ها ناشی شده‌اند. این مسئله، که خودش آن را مطرح کرده بود، با گرایش کلی فلسفه او که کثرت و گوناگونی اشیاء را به چندین نمونه از انواع اتم فروکاست، سازگار بود.
 
اما دموکریتوس تنها فیلسوف این دوره نبود که به این مسئله علاقه داشت: این مسئله را فیثاغورثیان و امپدوکلس (Empedocles) نیز مورد بحث قرار داده بودند، مسئله مذکور عمدتأ مربوط به نورشناسی (optics) بود اما بر نظریه هنر نیز تاثیر گذاشت. دموکریتوس به مانند امپدوکلس، چهار رنگ اولیه را تشخیص داد: سفید، سیاه، قرمز، زرد. این فهرست با رنگ گزینی نقاشان معاصر همخوانی دارد.
 

موسیقی مقوله‌ای تجملاتی

 دموکریتوس دیدگاه‌هایی را نیز درباره موسیقی بیان کرد که گرچه واکنشی در برابر گرایش باطنی اکثر یونانیان به شمار می‌آمد، اما این دیدگاه‌ها منفی بودند. فیلودموس (Philodemus) در این باره نوشت «دموکریتوس که در میان فیلسوفان باستان از عمیق‌ترین ذهنیت علمی برخوردار بود، و در زمینه پژوهش تاریخی نیز فعالیت می‌کرد، می‌گوید، موسیقی تاریخی نو دارد. و این ادعای او با این گفته که موسیقی محصول ضرورت نیست بلکه محصول تجمل است، مورد تائید قرار می‌گیرد». این بدان معناست که اولا به عقیده دموکریتوس موسیقی از فعالیت‌های آغازین و ابتدائی انسان به شمار نمی‌آید، ثانیا ناشی از ضرورت نیست بلکه برآمده از تجمل است. به زبان امروزین، می‌توانیم بگوئیم که آن برآمده از طبیعت نیست بلکه محصول ابتکار انسان است. هم پیروان بی واسطه و هم پیروان با واسطه و دورتر دموکریتوس به طور قاطع از این دیدگاه عاقلانه درباره موسیقی که در نقطه مقابل سنت یونانی بود، دفاع و حمایت کردند.
 

اندازه، قلب و روشنی

نظریه «اندازه درست» که مدت‌های طولانی در خط مقدم اندیشه یونانی قرار داشته است، در آراء دموکریتوس نیز ظاهر شد. از این لحاظ، حتی میان شاعران و دموکریتوس توافق وجود داشت، زیرا نظریه‌ای بود که در میان یونانیان رایج بود. دموکریتوس مثل تمام یونانیان، به اعتدال در تمام فعالیت‌های انسان و دست آوردهایش نظیر هنر و زیبایی اهمیت می‌داد. اما در این مورد نیز او به ایده‌هایش رنگی لذت باورانه داد که ویژگی فلسفه‌اش بود: اگر کسی اندازه را رعایت نکند، لذت بخش ترین اشیاء تبدیل به ناخوشایندترین اشیاء می‌شوند.
 
قطعات و بخش‌های بازمانده از نوشته‌های دموکریتوس شاهدی بر تنوع و گونه گونی گرایش اوست. او هم زیبایی روحانی و هم زیبایی تنانی را تصدیق و تائید می‌کرد و در این باره نوشت که بدون عنصر هوش و ذکاوت، زیبایی تنانی صرف زیبایی حیوانی است. او در زیبایی، به وجود عنصری حسی و عاطفی در کنار عنصری عقلانی قائل بود و اعتقاد داشت که اگر زیبایی تنها برای حواس یا ذهن جذاب باشد و نه برای عواطف، ناقص است، و حتی به عقیده او، «خالی از محتوا و پوچ» است. قطعات بازمانده از آثار او اشاره‌ای ضمنی به ذوق و سلیقه او دارند. در یکی از این قطعات آمده است: «در دکورها سادگی زیباست». البته این نه تنها ذوق و سلیقه دموکریتوس، بلکه ذوق و سلیقه آن دوره بود، و این قطعه از دموکریتوس می‌تواند به عنوان شعار هنر یونان در دوره کلاسیک دانسته شود.
 
با وجود اینکه نوشته‌های دموکریتوس از بین رفته و تنها قطعاتی مجزا باقی مانده است، می‌توانیم به واسطه نقل قول ها و خلاصه‌هایی که نویسندگان دوره‌های بعد نوشته‌اند، ایده کلی دیدگاه‌های دموکریتوس را به دست آوریم. او از موضع یک تجربه گرا و ماتریالیست به مسائل نگاه می‌کرد و در درجه نخست نشان داد که بیشتر به نظریه هنر پرداخته است تا به زیبایی. تا جایی که به هنر مربوط می‌شد، او به توصیف و تشریح هنر و پژوهش درباره آن بیشتر از توصیه و مفهوم سازی هنری علاقه‌مند بود. او هنرها را دستاورد قابلیت‌های طبیعی انسان می‌دانست و اعتقاد راسخ داشت که به طور مستقل از الهام الوهی ناشی می‌شوند و طبیعت الگوی آن‌ها و لذت غایتشان می‌باشد و به علاوه، این مسائل در مورد تمام هنرها صادق است، حتی موسیقی که یونانیان با آن به مثابه هنری منحصر به فرد رفتار می‌کنند.
 
در کل، می‌توان موضعی را که دموکریتوس در رابطه با زیباشناسی اتخاذ کرده بود، موضعی جدید دانست که با موضع شاعران و مردمان دوره باستان متفاوت بود، حتی از موضع فیثاغورثیان، زیرا نه ویژگی ریاضی داشت و نه باطنی. موضع او ترجمانی از روشنگری بود و البته اولین ترجمان در تاریخ زیباشناسی. اما تقریبا همزمان با او جنبه دیگری از روشنگری را سوفسطائیان بروز دادند. زیباشناسی دقیق و متعادل دموکریتوس به سمت نظریه‌های کلی متمایل شد، اما سوفسطائیان با نظریه‌های مینیمالیستی هنر پا به عرصه گذاشتند.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص174-171، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.