نام های پسرانه با حرف ه
اسامی فارسی
ردیف | اسم | معنی |
1 | هیتاسب | از فرماندهان داریوش اول اسم کاملا فارسی |
2 | هماوند | از نامهای امروزی زرتشتیان |
3 | هژیر | پسندیده، خوب، ستوده، نیک، نیکو، خوبرو، زیبا، جلد، چابک، فرز |
4 | هباسپ | دارنده اسب اصیل |
5 | هامی | حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، متحیر |
6 | هامویه | نامکارگزار یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی |
7 | هومن | نیک اندیش |
8 | هومان | ازسران لشکر افراسیاب. پسر پهلوان واز بزرگان نامدار |
9 | هوم | گیاهی دارای ساقۀ کوتاه و پرگره که شیرۀ سفیدی دارد.نام مردی پرهیزکار و عابدی کوه نشین از نژاد فریدون |
10 | هوفر | هو به معنای خوب بعلاوه فر به معنای شأن و شکوه و شوکت، شأن و شکوه نیک، شان و شوکت خوب |
11 | هوشیار | آگاه، بافراست، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم |
12 | هوشنگ | هوش و آگاهی و عقل و خرد |
13 | هوشمند | دارای هوش و توانیی ذهنی و بسیار با هوش، عاقل، خردمند |
14 | هوریار | یار و دوست خورشید |
15 | هورمزد | به معنی هورمز است که نام فرشته ای است |
16 | هویدا | آشکار، آشکارا، بدیهی، پدید، پدیدار، پیدا، ظاهر، مبرهن، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم |
17 | هونیاک | پهلوی با اصل و نسب |
18 | هونام | خوشنام، نیک نام |
19 | هوتن | نیرومند، خوش اندام، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی |
20 | هوتک | نام روستایی در نزدیکی کرمان |
21 | همنواد | از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان |
22 | همایون | خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه |
23 | هوراد | جوانمرد و با خدا، مرد نیک |
24 | هوداد | نیک آفریده، داده خوب، داده نیک |
25 | هامون | زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچهای در سیستان |
26 | هامن | مخفف هامون است که زمین هموار و دشت سخت باشد |
27 | هارپاک | نگهبانِ پاکی |
28 | هزبر | شیر |
29 | هزاره | هزارمین سال .فواره ای که مانند ابریق است |
30 | هیشوی | از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
31 | هیشنگ | هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران |
32 | هیرود | نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی |
33 | هیرمند | نام رودی بزرگ در سیستان، لقب گشتاسپ پادشاه کیانی |
34 | هیرسا | پارسا و آن شخصی است که در تمام عمر با زنان نزدیکی نکرده است |
35 | هیربد | آموزگار، آموزنده، استاد، معلم، داور، پیشوا، موبد، موبدموبدان |
36 | هیراد | تازه روی و خوشحال وانمودن |
37 | هیراب | نام ملکی است که رب النوع عنصر باد باشد. نام فرشته باد |
38 | هرواک | نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
39 | هرمزد | هرمز، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی |
40 | هرمز | نام یکی از پادشاهان ساسانی |
41 | هخامنش | دوست منش، دوست کردار، کسی که دارای کردار و اندیشه نیک است |
42 | هجیر | خوب و نیک و نیکو و زبده |
اسامی زیبای عربی پسرانه با اول حرف ه
ردیف | اسم | معنی |
1 | هیبت الله | شکوه و جلال خداوند |
2 | هیبت | صلابت، صولت، مهابت، وقار، هیمنه، بیم، ترس، خوف، رعب، هراس، شکوه، عظمت، کبریا |
3 | هود | نام پیامبر قوم عاد، نام سورهای در قرآن کریم |
4 | همت | اراده، انگیزه و پشتکار قوی برای رسیدن به هدف، بلندطبعی، بلندنظری، جوانمردی |
5 | همام الدین | دارای مقام و منزلت در دین |
6 | همام | دارای مقام و منزلت و فضایل، ارجمند، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان |
7 | هدایت الله | هدایت شده توسط خداوند |
8 | هدایت | راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد |
9 | هبیةلله | بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی |
10 | هامر | ابر باران زا |
11 | هاشم | شکننده، خرد کننده، |
12 | هادی | هدایت کننده، راهنما، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام علی نقی (علیه السلام) |
13 | هاتف | نوادهندهای که صدایش شنیده شود، اما خودش دیده نشود، سروش، نام شاعر معروف قرن دوازدهم، هاتف اصفهانی |
اسامی اوستایی - پهلوی پسر با هـ
ردیف | اسم | معنی |
1 | هوبر | دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی |
2 | هورمک | شبان |
3 | هاووش | امت، پیروان یک پیامبر |
4 | هامین | تابستان |
5 | هامرز | نام سردار ساسانی |
اسامی کردی پسرانه با حرفه ه هـ
ردیف | اسم | معنی |
1 | هیرش | فشار، هجوم . جنگجو |
2 | هیرا | فراخ، وسیع |
3 | هیدی | آرام، آهسته، بردبار |
4 | هولان | چوگان بازی |
5 | هوگر | انس گرفتن، عادت کردن |
6 | هیوا | امید |
7 | هیمن | آرام، موقر، شکیبا |
8 | هوراز | دوست صمیمی |
9 | هوتخش | صنعت گر |
10 | هوال | خبر، رفیق |
11 | هلموت | کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است. |
12 | هفال | رفیق |
13 | هستیار | احساس کننده، ادیب |
14 | هایکا | آرام، مرموز، از اسطورههای کردستان |
15 | هاوار | فریاد |
16 | هوار | قشلاق، خیمه سلطان در قشلاق |
17 | هلکو | کوه کوچک، تپه |
18 | هلکوت | فرصت، وقت |
19 | هلمت | حمله، هجوم |
20 | هیژا | گرامی، شایسته، گران بها، بزرگوار |
21 | هیرو | نام گلی به زبان کردی |
22 | هوران | مرغزار کوچک در کوهستان |
23 | هورامان | منطقهایی در کردستان |
اسامی عبری با ه
ردیف | اسم | معنی |
1 | هارون | کوه نشین، نام برادر موسی (علیه السلام) |
2 | هلیوس | خورشید |
3 | هاران | کوه نشین |
4 | هادان | نام پدر ساوه همسر ابراهیم (علیه السلام) |
5 | هابیل | دومین پسر حضرت آدم بوده است |
اسامی پسرانه یونانی با ه
ردیف | اسم | معنی |
1 | هرمان | نام یکی از پادشاهان یونانی |
2 | هامان | معرب از یونانی، مشهور، نام وزیر اخشویروش |
3 | هرمس | از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا |
منبع: سایت دلگرم