ردیف |
اسم |
معنی |
1 |
فریما |
تیکه ای از ماه به زبان ترکی. زیبا و دوست داشتنی |
2 |
فریماه |
خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند ، یعنی زیبا قشنگ و مثل ماه |
3 |
فربن |
شکوه و جلال، دلبر، ستایش، بخشش |
4 |
فریناز |
دارای ناز و غمزه زیبا و با شکوه. نام اصیل ایرانی به معنی کمال.نهایت ناز |
5 |
فوژان |
فریاد، آه و بانگ بلند - بانگ بزرگ، فریاد عظیم |
6 |
فیروز خاتون |
بانوی پیروز |
7 |
فیروزه |
پیروزه، نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر |
8 |
فریرو |
دارای چهره زیبا و با شکوه |
9 |
فریرخ |
زیبارخ. دارای رخ زیبا |
10 |
فریر |
دارای چهره زیبا و با شکوه، نوعی گیاهی خوشبو |
11 |
فریدخت |
خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند ، دختر باشکوه- دختر زیبا و محبوب |
12 |
فریبا |
افسونگر، افسونکار، طناز، فتان، فریبنده، فریفته، خوشگل، زیبا، وجیه |
13 |
فریانه |
نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی، شادی در خانه |
14 |
فریال |
دارای اندام و هیکل باشکوه. داراى مو و یال فرفرى. زیبا و خوش صدا. پری مانند ؛ خوش چهره |
15 |
فریار |
دارنده شکوه و جلال |
16 |
فروهنده |
نیکوسیرت و خوبروی |
17 |
فرهوش |
شکوهمند. زیبایی نیکو و پسندیده |
18 |
فرهور |
دارنده ی شکوه و جلال، باشکوه چون خورشید |
19 |
فروزان |
تابان، درخشنده، روشن، منور، نورانی، فروزنده، شعله ور، تابناک، مشتعل |
20 |
فروزاتون |
بانوی روشنایی |
21 |
فروغ دخت |
دختر تابان. دختری که زیباییش مانند ماه روشن و درخشان است |
22 |
فروغ بانو |
بانوی زیا و تابان، بانوی روشنایی |
23 |
فروغ |
پرتو، تاب، تابش، تابندگی، درخشش، درخشندگی، روشنایی، روشنی، شعشعه، ضیا، لمعان، نور، |
24 |
فروشنک |
نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی |
25 |
فروزجهان |
روشنایی جهان، جهان افروز |
26 |
فروزش |
اشتعال، پرتو، نور |
27 |
فروزنده |
پرفروغ، درخشان، روشن و تابان، رونق دهنده و زینت بخش |
28 |
فروزینه |
آتش زنه، چخماق، مرو |
29 |
فروزا |
فروز - تابان، درخشانشعله ور، تابناک |
30 |
فروردین |
فروردین=فر + و + ر+ دین.: فر= فرح= فر کاویان= علم کهکشان . و=و . ر=روح روان. دین= آیین |
31 |
فروز |
افروختن، فروزیدن، تابش و روشنی |
32 |
فرنیان |
گونه دیگر واژه ی ' پرنیان '، ابریشم و حریر دختری ظریف و ناز. دختری با ریشه ونجیب |
33 |
فرنیا |
فر + (مایه ی جلال و شکوه) + نیا = پدربزرگ = اصیل، دارنده اصل و نسب |
34 |
فرنی |
بسیار، افزون و فروزان |
35 |
فاتن |
فتنه انگیز، برپا کننده آشوب |
36 |
فارا |
نام کوهی در مغرب فلات ایران |
37 |
فاسیروس |
نام دختر اردشیر پادشاه هخامنشی |
38 |
فام گل |
به رنگ گل |
39 |
فانیذ |
پانیذ، قند، شکر |
40 |
فرنوشا |
شکوه و عظمت ابدی.هم معنی خوبی |
41 |
فرنوش |
بهترین نوشیدنی بهشتی . فر به معنی زیبا نوش به معنی عسل, شیرین فرنوش یعنی: زیبای شیرین. شیرین ترین شراب الهی |
42 |
فرنواز |
فر (شکوه) + نواز (ریشه نواختن) |
43 |
فرنگیس |
نام دختر افراسیاب تورانی و زن سیاوش - آورنده شکوه و بزرگی. به معنی محبوب دلها |
44 |
فرنگیز |
هم معنی فرنگیس |
45 |
فرنگار |
با شکوه و زیبا دارای نقش ونگار |
46 |
فرناز |
شکوه ناز، دارای ناز زیبا، فراوانی ناز - دارای ناز و غمزه زیبا و باشکوه |
47 |
فرمهر |
شکوه و جلال مهربانی و محبت. مهربانی فراوان |
48 |
فرگون |
لقبی که در داستانهای کهن به زنی زیبا یا زیبارویی که همسر پادشاه بوده داده شده _ زن بسیار زیبا _ گیسوی فرگون |
49 |
فرشته |
جبرئیل، سروش، ملک، ایزد، پری پاک . موجودی آسمانی با صورتی درخشان و زیبا.ملک بالاتر از انسان |
50 |
فرگل |
دارای شکوه و زیبایی گل. فراتر از گل |
51 |
فرغانه |
نام شهری در ترکستان قدیم |
52 |
فرشیده |
(فرشید + ه (پسوند نسبت) )، منسوب به فرشید، فرشید - فر+ شیده= نورآفتاب، شکوه آفتاب |
53 |
فرسیما |
دارای چهره و سیمای با فر و شکوه، (به مجاز) شکوهمند و جذاب - فر (فارسی) + سیما (عربی) دارای سیما باشکوه |
54 |
فرزانه |
حکیم، دانا، عاقل، هوشمند. دارای خِرَد و پختگی |
55 |
فرزان دخت |
دختر فرزانه و دانا. دختری که زیرک و باهوش باشد |
56 |
فردیس |
دختر فرزانه و دانا |
57 |
فردوس |
ارم، بهشت، پردیس، جنان، رضوان، مینو، بهشت |
58 |
فردخت |
فر (شکوه) + دخت (دختر) = دختر باشکوه وجلال. |
59 |
فرخنده چهر |
فرخنده (مبارک) + چهر (چهره) = دارای چهره فرخنده و مبارک |
60 |
فرخنده |
باسعادت، باشگون، خجسته، خوش یمن، میمون، همایون |
60 |
فرخ تاج |
فرخ (مبارک) + تاج |
62 |
فرخ چهر |
دارای چهره فرخنده و مبارک |
63 |
فرخ ماه |
ماه خجسته و مبارک |
64 |
فرخ ناز |
فرخ (مبارک) + ناز (غمزه) |
65 |
فایدیم |
نام زن کمبوجیه ی سوم - گل نیلوفر، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی |
66 |
فراچهر |
فرا (بالاتر) + چهر (صورت). کسی که زیبایی چهره اش زبان زد باشد |
67 |
فرآذر |
شکوه آتش |
68 |
فرخ بخش |
بخشنده بزرگوار |
69 |
فرتوک |
به معنای پرستو |
70 |
فرخ بانو |
بانوی بزرگوار و فرخنده |
71 |
فرخ |
خجسته، خوش یوم، سعد، فرخنده، مبارک تابان، درخشان،زیبا |
72 |
فرجهان |
شکوه دنیا |
73 |
فرپرک |
شب پره |
74 |
فرانه |
پروانه، فرانک، معنی فرانه فر و شکوه است. پروانه سیاه چشم |
75 |
فرانک |
به معنی پروانه، دختر برزین و زن بهرام گور |
76 |
فراچهر |
فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = کسی که زیباترین چهره و صورت را دارد |
77 |
فرازنده |
بر پادارنده - بالابرنده و افرازنده |
78 |
فربو |
راست، درست |