رازهاي وزير نفت!
صبح روز جمعه 9 آبان 1359 وزير نفت، دو معاون و دو محافظ و راننده با خودروي کاديلاک به سوي آبادان حرکت کردند. نزديک پل بهمن شير کاروان مسؤولين نظام با پست ايست و بازرسي نيروهاي عراقي روبه رو شدند. سرنشينان خودرو به جمع ساير اسيران که از مردم بومي منطقه بودند، پيوستند. در لحظه ي توقف کليه افراد به دستور تندگويان کارت شناسايي خود را مخفي کردند.
مدتي گذشت تا افسر فرمانده عراقي تصميم گرفت تعدادي از اسيران را به جوخه اعدام بسپارد؛ چند زن و کودک و مرد ميان سال. آن ها از عشاير منطقه، يا روستاهاي اطراف بودند که براي نجات خود قصد پناه به مناطق امن را داشتند. اسرا به پشت خاکريز منتقل شدند. وزير نفت جمهوري اسلامي تحمل را از دست داد و فرياد زد: «من تندگويان وزير نفت جمهوري اسلامي ايران هستم، کسي را اعدام نکنيد»؛ و افسر عراقي ميخکوب شد!
وزير و دو معاون او را به بغداد منتقل کردند و از آن جا راهي بصره و دوباره به بغداد بازگرداندند. آقايان يحيوي و بوشهري پس از آزادي از عراق در آخرين ديدار با مافوق خود گفته هاي شنيدني دارند، اما آنچه مهم است، دوران اسارت محمدجواد تندگويان وزير نفت جمهوري اسلامي ايران است!
پرونده اسارت تندگويان نکات جالب توجه بسيار دارد که مي توان براي هر کدام يک کتاب نوشت. مقامات رژيم کافر بعثي اصرار بر طرح خودکشي تندگويان را داشتند؛ و حال آن که اين ادعا حتي براي افرادي که او را نديده و فقط درباره اش شنيده اند، کودکانه و خنده دار است. آخرين نامه هاي وزير نفت به خانواده اش نشان از تهديد، شکنجه هاي روحي و جسمي در برابر ايستادگي و مقاومت دارد. او مي نويسد:
«وزير نفت دولت جمهوري اسلامي ايران. اين جانب در کشور عراق اسير جنگ هستم و مايل نيستم با خانواده ام در ايران ارتباط برقرار کنم. 1360/1/26؛ محمدجواد تندگويان».
چرا تندگويان مايل نبود که براي خانواده اش نامه بنويسد؟ چرا رژيم بعث عراق داستان خودکشي تندگويان را مي نويسد؟! چرا بعثي ها هنگام تحويل پيکر وي به نمايندگان ايران و صليب سرخ جهاني، جنازه اش را نشان مي دهند که حتي از نظر اندام هيچ شباهتي با تندگويان ندارد؛ تا آن جا که اين اقدام با اعتراض شديد نمايندگان صليب سرخ جهاني رو به رو مي شود و تبادل چند روزي به عقب مي افتد؟!
آنچه مسلم است اين که رژيم صدام پس از به اسارت گرفتن وزير نفت دولت جمهوري اسلامي فرصت بسيار مناسبي را براي شناسايي موقعيت چاه هاي نفتي و مراکز مهم سوختي و هسته اي ايران به دست آورد، ولي روحيه ي مقاوم و صبور محمدجواد تندگويان خط بطلان بر اين خواسته بود. آنان نيز با او همان کردند که مي خواستند.
درباره ي رد ادعاي رژيم مخلوع بعث عراق که تندگويان در همان سال هاي نخست اسارت اقدام به خودکشي کرد، اسنادي موجود است؛ از جمله آن که وي در جواب کساني که مشتاق خبررساني به خانواده و ذکر نشاني از او هستند، مي گويد:
آدرس من اين است: «صبر، استقامت».
نمايندگان صليب سرخ جهاني حق ديدار با تندگويان را نداشتند. اگر وي همراه ساير اسراي ايراني بود، مي توانست با مرحوم ابوترابي ارتباط برقرار نمايد؛ و آن گاه جريان مقاومت در اسارت شکل بهتري به خود مي گرفت و حتي شيوه ي مبارزه ي اسرا تغيير مي کرد. شايد يکي از دلايل مخفي کردن وزير نفت همين بود.
بدون شک تاريخ راز اسارت و حديث بيش از يک دهه ايستادگي و مقاومت و ايثار و نيز شهادت مظلومانه و غريبانه ي او را آشکار خواهد ساخت.. (1)
/س
مدتي گذشت تا افسر فرمانده عراقي تصميم گرفت تعدادي از اسيران را به جوخه اعدام بسپارد؛ چند زن و کودک و مرد ميان سال. آن ها از عشاير منطقه، يا روستاهاي اطراف بودند که براي نجات خود قصد پناه به مناطق امن را داشتند. اسرا به پشت خاکريز منتقل شدند. وزير نفت جمهوري اسلامي تحمل را از دست داد و فرياد زد: «من تندگويان وزير نفت جمهوري اسلامي ايران هستم، کسي را اعدام نکنيد»؛ و افسر عراقي ميخکوب شد!
وزير و دو معاون او را به بغداد منتقل کردند و از آن جا راهي بصره و دوباره به بغداد بازگرداندند. آقايان يحيوي و بوشهري پس از آزادي از عراق در آخرين ديدار با مافوق خود گفته هاي شنيدني دارند، اما آنچه مهم است، دوران اسارت محمدجواد تندگويان وزير نفت جمهوري اسلامي ايران است!
پرونده اسارت تندگويان نکات جالب توجه بسيار دارد که مي توان براي هر کدام يک کتاب نوشت. مقامات رژيم کافر بعثي اصرار بر طرح خودکشي تندگويان را داشتند؛ و حال آن که اين ادعا حتي براي افرادي که او را نديده و فقط درباره اش شنيده اند، کودکانه و خنده دار است. آخرين نامه هاي وزير نفت به خانواده اش نشان از تهديد، شکنجه هاي روحي و جسمي در برابر ايستادگي و مقاومت دارد. او مي نويسد:
«وزير نفت دولت جمهوري اسلامي ايران. اين جانب در کشور عراق اسير جنگ هستم و مايل نيستم با خانواده ام در ايران ارتباط برقرار کنم. 1360/1/26؛ محمدجواد تندگويان».
چرا تندگويان مايل نبود که براي خانواده اش نامه بنويسد؟ چرا رژيم بعث عراق داستان خودکشي تندگويان را مي نويسد؟! چرا بعثي ها هنگام تحويل پيکر وي به نمايندگان ايران و صليب سرخ جهاني، جنازه اش را نشان مي دهند که حتي از نظر اندام هيچ شباهتي با تندگويان ندارد؛ تا آن جا که اين اقدام با اعتراض شديد نمايندگان صليب سرخ جهاني رو به رو مي شود و تبادل چند روزي به عقب مي افتد؟!
آنچه مسلم است اين که رژيم صدام پس از به اسارت گرفتن وزير نفت دولت جمهوري اسلامي فرصت بسيار مناسبي را براي شناسايي موقعيت چاه هاي نفتي و مراکز مهم سوختي و هسته اي ايران به دست آورد، ولي روحيه ي مقاوم و صبور محمدجواد تندگويان خط بطلان بر اين خواسته بود. آنان نيز با او همان کردند که مي خواستند.
درباره ي رد ادعاي رژيم مخلوع بعث عراق که تندگويان در همان سال هاي نخست اسارت اقدام به خودکشي کرد، اسنادي موجود است؛ از جمله آن که وي در جواب کساني که مشتاق خبررساني به خانواده و ذکر نشاني از او هستند، مي گويد:
آدرس من اين است: «صبر، استقامت».
نمايندگان صليب سرخ جهاني حق ديدار با تندگويان را نداشتند. اگر وي همراه ساير اسراي ايراني بود، مي توانست با مرحوم ابوترابي ارتباط برقرار نمايد؛ و آن گاه جريان مقاومت در اسارت شکل بهتري به خود مي گرفت و حتي شيوه ي مبارزه ي اسرا تغيير مي کرد. شايد يکي از دلايل مخفي کردن وزير نفت همين بود.
بدون شک تاريخ راز اسارت و حديث بيش از يک دهه ايستادگي و مقاومت و ايثار و نيز شهادت مظلومانه و غريبانه ي او را آشکار خواهد ساخت.. (1)
پي نوشت :
1. روزنامه جام جم، 1385/5/26.
/س