این امر بر این نکتهی عام تر تأکید میکند که دانش درباره سدهی هجدهم، به شکل ناب یا مطلق وجود ندارد که تنها منتظر مورخان است که بیایند و آن را ثبت کنند. دانش دربارهی این دوره، و هر دوره ای (از جملهی دورهی خود ما باید «تولید شود» و این فرایند تولید تحقیقات، ناگزیر در بستر زندگی دانشگاهی مدرن رخ می دهد. این به معنای آن است که تحقیق تولیدشده نشانه های قواعد دانشگاهی مدرن را در ارتباط با ملاک های دانش پژوهی، مسائل واجد ارزش تحقیقاتی و پایه های نهادی برای تأمین بودجهی پروژه های تحقیقاتی، بر خود دارد.
علاوه بر این، چنانکه دیدیم، هر کدام از این مورخان سدهی هجدهم بینش های خاص خود را در مورد فرایندهای اجتماعی و اقتصادی آن زمان مطرح می کنند: شرح مصرف گرایی سدهی هجدهم بینش هایی را دربارهی مال اندوزی و رقابت اجتماعی در نتیجهی تجاری کردن مد در اختیار ما قرار می دهد؛ شرح عملکرد اقتصاد ملی شناخت هایی را در مورد رشد اقتصادی که به عنوان فرایندی کلی یا فرایندی در پهنهی اقتصاد درک می شود، در اختیار ما می گذارد. با انتخاب هر کدام از این رهیافت ها شناخت ما، به واسطهی ویژگی های آن رهیافت، قبض و بسط پیدا میکند.
به این گونه، می توانیم بگوییم که دانش ما دربارهی اقتصاد یا جامعه با مجموعه ای از گفتمآنها» دربارهی این عناوین ساخته می شود، گفتمان هایی که اندیشه ورزی ما را می سازند و ما را به سمت فرضیه هایی خاص و شکل هایی ویژه از پژوهش سوق می دهند. هم چنین توجه کنید که این مفهوم از «گفتمان» نسبتا جدید است، اما مفهومی است که بیش از پیش در شماری از عرصه های متفاوت تحلیل اجتماعی اختیار می شود.
تغییر ساختاری در سده هجدهم
بسیاری از اقتصاددان ها و مورخان اقتصادی برای ارزیابی گسترهی «مدرنیزه شدن» اقتصاد، به تغییرات ساختار تولید نیز توجه می کنند؛ در این مورد، آنان می کوشند تا اهمیت نسبی کشاورزی و صنعت را به عنوان منابع اشتغال و تولید نهایی ارزیابی کنند. عموما گمان می رود که اقتصاد «پیشامدرن» اقتصادی است که کشاورزی در آن مهم تر از صنعت است، در حالی که اقتصاد «مدرن» اقتصادی است که در آن صنعت از کشاورزی مهم تر شمرده می شود. این یک قاعدهی سردستی و تجربی است که نظام های اقتصادی بنا به مشخصه های ویژهی خود تکامل می یابند، اما همین قاعده می تواند نقطه آغاز سودمندی باشد.یکی از ویژگی های چشمگیر فعالیت فزایندهی اقتصادی، درست تا پایان سدهی هجدهم، این است که نه بر تغییرات عمده در فن آوری متکی بود و نه بر بازسازماندهی نیروی کار در کارخانه ها، یعنی ویژگی های تغییری که سرشت نشانی انقلاب صنعتی سدهی نوزدهم است. همانطور که پورتر در این جا توصیف میکند، تغییر به طور کلی خرد و تدریجی بود: صنعت کاربر و مهارت بر بود و عمدتا بر واحدهای کاری خانواده تکیه داشت. این نظام با عملکرد خود بر پایهی سرمایه - تولید اندک، در سرمایه صرفه جویی می کرد و در مقابل تغییرات پیش بینی ناپذیر تقاضا انعطاف پذیر بود. با گشایش بازار داخلی و بازار بین المللی، و به واسطهی افزایش تولید، قیمت ها به تدریج کاهش یافت و انبوهی از بهبودهای ناچیز امکان پذیر شد؛ به طور خاص، تکامل آبراهه ها و نظام بزرگراه های عوارضی بیانگر سرمایه گذاری چشمگیری در حمل و نقل بود که هزینه های حمل و نقل را کاهش داد و تخصصی شدن منطقه ای را تسهیل کرد. اما وجود غول های صنعتی بیشتر استثنا بود تا قاعده، و اغلب آنها به واسطهی قراردادهای دفاعی بزرگ دولتی با هم پیوند داشتند (چنانکه امروز هم چنین است).
بعدها، به ویژه طی دههی ۱۷۸۰ و پس از آن که صنعت پنبهی لانکشایر در نتیجهی تکامل فنی ریسندگی و بافندگی گسترش یافت و صنایع پنبه به مهم ترین صنعت در انگلستان تبدیل شد، این وضعیت تغییر کرد. بعدها، در سدهی نوزدهم، تولید کارخانه ای و نیروی کار کارخانه ای به عنوان ویژگی های تولید صنعتی اهمیت بیشتری یافت، اما، حتی در این مرحله نیز، تغییرات تدریجی بود و بسیاری از کارگران هنوز پیشه ور بودند تا کاربران کارخانه ای که ماشین آلات فن آوری جدید را هدایت می کنند. بی گمان، در جریان سدهی هجدهم، تولید همچنان کاربر بود و عمدتا بر کار خانگی و کارگاه های کوچک تکیه داشت. صنایع عمده در سدهی هجدهم، صنایع سنتی مانند پشم ریسی، چرم و ساختمان بود، گرچه در اواخر قرن صنعت پنبه عقب افتادگی خود را جبران کرد. محصولات تولیدشده عمدتا برای مصرف شخصی تولید می شدند؛ محصولاتی مانند منسوجات و پارچه، پارچه های چرمی و ظروف سفالی، دیگ و قابلمه، و محصولات صنف «خرده ریزه فروش بیرمنگام مانند دکمه، سگک، جواهرات و طیف وسیعی از خرت و پرت و وسایل کوچک.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص200-204، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397