تقسیم کار در اقتصاد مدرن

بزرگترین بهبود در نیروهای مولد کار، و بخش اعظم مهارت، چیره دستی و داوری دربارهی این که به کدام سمت جهت میگیرد یا به کار بسته می ‌شود، اثرات تقسیم کار باشد.
پنجشنبه، 8 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تقسیم کار در اقتصاد مدرن
از یک تولید پیش پا افتاده ‌یعنی سوزن سازی مثالی میزنیم که، با این همه، در آن تقسیم کار اغلب مورد توجه قرار گرفته است؛ کارگری که در این حرفه (که تقسیم کار آن را به حرف های متمایز تبدیل کرده) سررشته نداشته باشد، یا با کار با ماشین هایی که در آنها مورد استفاده قرار میگیرند (و بی گمان تقسیم کار سبب ساز اختراع آنها بوده است) آشنا نباشد، به زحمت شاید بتواند با نهایت سعی و تلاش خود یک سوزن در روز بسازد و مسلما نمی تواند بیست سوزن تولید کند. اما به شیوه ای که اکنون این کسب و کار انجام می ‌شود، نه تنها کل این کار یک حرفهی خاص به شمار می ‌رود بلکه به شماری از شاخه ها تقسیم می ‌شود که بخش های بزرگ تر آن به همین سان حرفه های ویژهای شمرده می ‌شوند. یک نفر سیم را مفتول میکند، دیگری آن را راست میکند، سومی آن را میبرد، چهارمی آن را تیز میکند، پنجمی بالای آن را صیقل میکند تا سر سوزن در آن گذاشته شود. برای این که سر سوزن ساخته شود، دو یا سه عملیات ویژه لازم است؛ کار گذاشتن آن یک عملیات خاص است، سفیدکاری آن عملیاتی دیگر؛ حتی جا دادن آنها در کاغذ خود حرفه دیگری است؛ به این ترتیب، حرفهی مهم ساختن سوزن به حدود هجده عملیات مجزا تقسیم میشود که در برخی کارخانه ها همگی توسط کارگران مجزایی انجام می ‌شوند، گرچه در کارخانه های دیگر کارگرانی واحد گاهی دو یا سه عملیات را انجام میدهند. من کارگاه های کوچکی از این دست دیده ام که فقط ده کارگر را استخدام کرده اند، و در نتیجه برخی از آنها دو یا سه عملیات جداگانه را انجام می دهند. اما با این که آنها بسیار فقیر هستند، و بنابراین فاقد ماشین های لازم هستند، چنانچه سعی و تلاش کنند می ‌توانند دوازده پوند سوزن در روز درست کنند.
 
 در هر پوند بیش از چهار سوزن با اندازه‌ی متوسط وجود دارد. بنابراین، این ده نفر می ‌توانند روزانه بیش از چهل و هشت هزار سوزن درست کنند. بنابراین، هر فرد یک دهم از این چهل و هشت هزار سوزن را درست میکند یعنی چهارهزار و هشت صد سوزن در روز می سازد. اما اگر جدا و مستقل از هم کار می ‌کردند، و هیچکدام از آنها تخصصی در این حرفه خاص نداشتند، یقینا هیچ کدام از آنها نمی توانست بیست سوزن هم بسازد، و شاید حتی یک سوزن هم ساخته نمی شد. به بیان دیگر، به این معنا که یقینا نمی توانستند یک دویست و چهلم، و شاید یک چهارهزار و هشتصدم کاری را که اکنون، در نتیجه تقسیم درست کار و ترکیب عملیات های متفاوت آن، قادر به انجام آن هس تند انجام دهند.
 
در هر حرفه و صنعت دیگر، اثرات تقسیم کار مشابه با اثرات آن در این حرفه پیش پا افتاده است؛ گرچه در بسیاری از آنها، می ‌توان کار را تا این حد به بخش های فرعی تقسیم نکرد و به این درجه از سادگی عملیات نرساند. با این همه، تقسیم کار تا جایی که بتواند انجام شود، در هر حرفه ای سبب می ‌شود تا افزایش متناسبی در نیروهای مولد کار رخ دهد. به نظر می ‌رسد در نتیجه‌ی این مزیت، جدایی حرفه ها و مشاغل متفاوت از یکدیگر رخ داده است. این جدایی در کشورهایی بیش از همه رخ داده که از بالاترین درجه‌ی صنعت و پیشرفت برخوردار هستند. کاری که در شرایط ابتدایی کار یک نفر است، در شرایطی بهبودیافته عموما کار چندین نفر می باشد. در هر جامعه‌ی تکامل یافته ای، کشاورز عموما چیزی بیش از کشاورز نیست؛ کارخانه دار چیزی بیش از کارخانه دار نیست. کاری که در یک کارخانه‌ی کامل باید انجام شود نیز تقریبا همیشه بین شماری از کارگران تقسیم می ‌شود. چه تعداد بیشماری از حرفه های متفاوت در هر شاخه از کارخانه های کتانبافی و پشم ریسی وجود دارد، از پرورش دهنده‌ی کتان و پشم تا سفیدکننده و یکدست کننده‌ی الیاف کتان یا رنگرزها و پرداخت کننده های پارچه..
 

[نتیجه تقسیم کار]

 این افزایش عظیم کمیت کار، که در نتیجه تقسیم کار، همان تعداد افراد قادر به انجام کار هستند، ناشی از سه شرایط متفاوت است: یکم، افزایش چیره دستی هر کارگر خاص؛ دوم صرفه جویی در زمانی که معمولا هنگام گذار از یک نوع کار به نوع دیگری هدر می ‌رود؛ و سرانجام اختراع شمار زیادی از ماشین آلات که کار را ساده میکنند و کاهش میدهند و یک نفر را قادر می سازند تا کار زیادی انجام دهد. تکثیر عظیم محصولات تمامی فنون متفاوت، در نتیجهی تقسیم کار، سبب می ‌شود تا در یک جامعه بسامان، توانگری عمومی در صفوف پایین مردم گسترده شود. هر کارگر مقدار زیادی از کار خویش را فراتر از آن چیزی که نیاز دارد، در دسترس قرار می دهد؛ و هر کارگر دیگری که دقیقا در این موقعیت باشد، قادر است مقدار زیادی از کالاهای خود را به ازای مقدار زیادی کالاهای دیگر، یا به بیان دیگر، به بهای مقدار زیادی کالاهای دیگر معاوضه کند. او این کالاها را برای آنها که نیازمندند فراهم میکند و آنها نیز آن چه را که او نیاز دارد به نحو تامین میکنند و وفور عام کالاها به این طریق در صفوف متفاوت جامعه پخش میشود.

امکانات عادی ترین صنعتگر یا کارگر روزمرد را در کشوری متمدن و شکوفا در نظر بگیرید، آنگاه پی خواهید برد که شمار مردمی که در بخشی از صنعت آن کشور، هر چند بخش کوچکی از آن، استخدام شده اند و آن صنعت این امکانات را برای آنها به وجود آورده است، تا چه حد غیرقابل محاسبه است. مثلا پالتوی پشمی که پیکر کارگری روزمزد را می پوشاند، و سفت و زمخت به نظر می ‌رسد، محصول کار مشترک شمار زیادی از کارگران است. چوپان، پشم چین، پشم شانه  زن، رنگرز، ریسنده، بافنده، و الکزن، پرداخت کننده و بسیاری افراد دیگر باید فنون متفاوت خود را به هم پیوند بزنند تا حتی این کار خانگی تکمیل شود. علاوه براین، چند تاجر و باربر باید استخدام شود تا این مواد و مصالح را از آن کارگران به کارگران دیگری انتقال دهند که اغلب در بخش دوردستی از کشور زندگی میکنند! چه مقدار کار تجاری و دریانوردی باید انجام شده باشد، چه تعداد سازنده‌ی کشتی، ملوان، سازنده‌ی قایق، سازنده‌ی طناب باید استخدام شده باشد تا مواد متفاوتی که مورد استفادهی رنگرز است و اغلب از دورترین نقاط جهان می آید، در دسترس او قرار دهند! چه تنوعی از کار نیز لازم است تا ابزارهای مفلوک ترین کارگران تولید شود!
 
من می گویم، اگر تمامی این چیزها را بررسی کنیم و به این بیندیشیم که در هر مورد چه تنوع کاری مورد استفاده قرار میگیرد، آنگاه عاقلانه خواهیم دانست که بدون کمک و همکاری هزاران نفر، حتی نمی ‌توان زندگی پست ترین فرد را در کشوری متمدن تأمین کرد، یعنی کسی که گرچه تصور بسیار نادرستی داریم، عموما به شیوهای آسان و ساده زندگی میکند. در حقیقت، در قیاس با تجمل مفرط بزرگان، مسکن و غذایش بی شک باید بی نهایت ساده و حقیرانه تر باشد، و با این همه شاید حقیقت داشته باشد که جا و مکان و زندگی یک شاهزاده‌ی اروپایی همیشه به آن اندازه فراخ تر از صنعتگر زحمتکش و دهقان مقتصد نیست که زندگی این آخری فراخ تر از بسیاری شاهان آفریقایی، که ارباب مطلق زندگی و آزادی های ده هزار وحشی برهنه هستند... از آن جا که آنچه سبب تقسیم کار می ‌شود قدرت مبادله است، این تقسیم کار باید همیشه با حدود آن قدرت، یا به بیان دیگر، با حدود بازار، محدود شود.

هنگامی که بازار بسیار کوچک است، هیچ فردی آن انگیزه را ندارد که خود را به تمامی وقف یک شغل کند زیرا قدرت مبادلهی بخش مازاد تولید کارش را، که بیشتر و بالاتر از مصرفش است، با چنین بخشی از محصولات کار انسان دیگری که به آنها نیاز دارد، در اختیار ندارد. انواعی از صنعت وجود دارند، حتی پست ترین نوع شان، که فقط در شهرهای بزرگ عملی هستند. مثلا یک باربر در هیچ جای دیگری نمی تواند شغل و وسیله معاش خود را بیابد، ډه کوچک تر از آن است که قلمروکار او باشد: حتی بازار عادی شهرستان نیز آن قدر بزرگ نیست که به او پیش های ثابت بدهد. در خانه های دورافتاده و دهکده های بسیار کوچکی که در منطقه ای خالی از سکنه مانند هایلندر اسکاتلند پراکنده اند، هر کشاورزی باید قصاب، نانوا و آبجوساز خانواده اش باشد. در چنین موقعیت هایی به دشواری می ‌توانیم انتظار داشته باشیم که آهنگر، نجار یا بنا را در فاصله ای کمتر از بیست مایلی افرادی که چنین حرفه هایی دارند بیابیم.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص246-242، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.