[مفهوم پدرسالاری]
مفهوم پدرسالاری بارها به کار رفته است، ولی به نحوی بسیار کلی برای مشخص کردن کل نظام سلطه مرد در جامعه، جامعه شناسان فمینیست اغلب از این اصطلاح به این طریق استفاده می کنند و اظهار می دارند که پدرسالاری نه تنها در مناسبات اقتدار خانواده بلکه در کل مجموعهی ترتیبات اجتماعی نیز بروز میکند که ضامن این است که مسئولیت در دست مردان باقی می ماند و زنان زیر دست آنها هستند. برای این رویکرد نقل قول زیر را از کتاب کیت میلت به نام سیاست جنسی Sexual Politics مثال می آوریم:جامعهی ما، مثل سایر جوامع، پدرسالاری است. ارتش، صنعت، تکنولوژی، دانشگاه ها، علم، منصب های سیاسی، سرمایه - خلاصه هر امکان قدرت در جامعه، از جمله نیروی قهری پلیس، کاملا در دست مردان است. جوامع پیشاصنعتی را به این معنا پدرسالار توصیف کردن بدین معنی است که باید فراتر از خانواده رفت - مثلا، در مستثنی کردن زنان از نقش های مهم در زندگی اجتماعی، به خصوص از فعالیت سیاسی و نظامی، و تخصیص مشاغل پست تر در ساختار شغلی.
یک ایراد به تعریف میلت این است که خیلی عام است و فاقد دقت رویکرد وبری. منتقدان حجت آورده اند که اگر ما از این اصطلاح این چنین گل وگشاد استفاده کنیم، آخرالامر به این نتیجه می رسیم که تمام جوامع پدرسالاراند و به ما هیچ امکان نمی دهد میان آنها تمایز ایجاد کنیم. با وجود این، روشن است که روابط میان مردان و زنان در بریتانیای عصر تودور بسیار با این روابط در دههی ۱۹۸۰ متفاوت است، همان طور که این روابط در حال حاضر در بریتانیا، در هندوستان و در عربستان سعودی تفاوت دارند.
بنابراین، تحلیلگران اخیر فمینیست کوشیده اند این مفهوم را به دو طریق دقیق تر کنند، در حالی که مفهوم ضمنی ملیت را حفظ کرده اند که به طور اخص به روابط جنسیتی مربوط می شود. نخست، آنان کوشیده اند توضیح دهند که ساختارهای پدرسالاری چگونه در زمان ها و مکان های مختلف تغییر کرده اند. ما بعد بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت. دوم، آنان کوشیده اند تا شالودهی پدرسالاری را مشخص کنند؛ یعنی کوشیده اند تا مجموعهی خاصی از مناسبات اجتماعی را مشخص کنند که پدرسالاری در آنها پا گرفته است. آنان استدلال میکنند که تا این منظور حاصل نشود، این مفهوم توصیفی باقی می ماند، نه تبیینی. درست همانطور که مناسبات طبقاتی، چنانکه خواهیم دید، در اثر شکل های متغیر مناسب اقتصادی ایجاد می شوند، بنابراین، چنانچه بخواهیم به تبیینی علی از پدرسالاری دست پیدا کنیم، باید آن ترتیبات اجتماعی را که پدرسالاری از آنها ناشی می شود درک کنیم.
با وجود این، فمینیست ها نتوانستند بر سر چیستی اساس پدرسالاری به توافق برسند. بعضی ها، مثل شولامیت فایرستون ، آن را برآمده از خانواده می دانند، و ریشهی آن را در نظارتی تلقی می کنند که مردان بر نیروی مولد زنان اعمال می کنند. دیگران، نظیر هایدی هارتمن، استدلال می کنند که پدرسالاری بر کنترل مردان بر نیروی کار زنان استوار است، یعنی بر توانایی ای که مردان دارند تا زنان را وادار کنند تا در کار آزاد خانگی در منزل سهیم شوند، و استفاده از اقتدار مردان برای استثمار زنان به عنوان نیروی کار ارزان خارج از منزل. در حال حاضر، دغدغهی ما بررسی الگوهای قدرت میان مردان و زنان در یک موقعیت تاریخی خاص است و اینک به این موضوع خواهیم پرداخت.
برحسب ظاهر، شواهد تاریخی حاکی از این است که بریتانیای پیشاصنعتی به هر دو مفهومی که در بالا اشاره شد پدرسالار بود. با وجود این، جر و بحث های چشمگیری در میان تاریخ دان ها راجع به قدرت در خانواده وجود دارد. یک نوشتهی مهم مربوط به این بحث اثر کلاسیک فمینیسم اولیه، الیس کلارک، به نام زندگی کاری زنان در قرن هفدهم؟ بود که نخستین بار در ۱۹۱۹ منتشر شد. کلارک حجت قوی می آورد که ازدواج در انگلستان پیشاصنعتی به مراتب مساوات طلبانه تر بود تا پس از صنعتی شدن. وی با استوار کردن نظریهی خود بر این واقعیت مسلم که زنان متأهل از لحاظ اقتصادی فعال بودند، ازدواج را شراکتی می داند که اهمیت مشارکت اقتصادی زنان به آنان شأنی قابل مقایسه با شأن مردان و میزان مناسبی از استقلال می داد. وی معتقد است که هم کار تولیدی و هم کار خانگی در بین دو جنس تقسیم شده بود، به نحوی که زن متأهل خود به خود با نقش خانه دار شناسایی نمی شد.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص258-255، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397