کارم داستان نويسي نيست

خانم مريم شانکي را بايد يکي از پيشگامان تاريخ شفاهي زنان در جنگ هشت ساله ايران و عراق دانست. وي در سال هاي 1360 و 1361 ضبط صوت کوچکش را برداشت و به آبادان رفت و شروع به ثبت و ضبط خاطرات شفاهي دختران مانده در آبادان کرد. اين کار او نقطه آغازي بر تدوين تاريخ شفاهي زنان در هشت سال دفاع مقدس بود. از اين منظر جايگاه خاصي در زمينه تاريخ شفاهي زنان در جنگ تحميلي دارد. مريم شانکي ما حصل بخش از تلاش هايش را در زمستان سال 1370 در
يکشنبه، 20 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارم داستان نويسي نيست
کارم داستان نويسي نيست
کارم داستان نويسي نيست






گفت و گو با مريم شانکي ، تدوينگر خاطرات شفاهي دفاع مقدس

خانم مريم شانکي را بايد يکي از پيشگامان تاريخ شفاهي زنان در جنگ هشت ساله ايران و عراق دانست. وي در سال هاي 1360 و 1361 ضبط صوت کوچکش را برداشت و به آبادان رفت و شروع به ثبت و ضبط خاطرات شفاهي دختران مانده در آبادان کرد. اين کار او نقطه آغازي بر تدوين تاريخ شفاهي زنان در هشت سال دفاع مقدس بود. از اين منظر جايگاه خاصي در زمينه تاريخ شفاهي زنان در جنگ تحميلي دارد. مريم شانکي ما حصل بخش از تلاش هايش را در زمستان سال 1370 در کتابي با عنوان « درکوچه هاي خرمشهر» توسط دفتر ادبيات و هنر مقاومت منتشر کرد. اين کتاب مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت و چاپ چهارم آن در خرداد ماه سال جاري منتشر شده است.
مريم شانکي همچنين در زمينه تهيه و تدوين تاريخ شفاهي زنان ايراني اسير در اردوگاه هاي عراق نيز مقام پيشگامي و پيشتازي دارد و از جمله اولين کساني است که به ضبط خاطرات شفاهي چند تن از زنان اسير ايراني پرداخته است. در همين راستا تا کنون دو کتاب از او منتشر شده که يکي « روزنه اي به آسمان» نام دارد و به سال 1372 توسط دفتر ادبيات و هنر مقاومت منتشر شده است. کتاب ديگر خانم شانکي« چشم در چشم آنان» در سال 1375 توسط دفتر ادبيات و هنر مقاومت به زيور طبع آراسته شده است.
مريم شانکي در سال 1340 در شهر تبريز متولد شده و ديپلم حسابداري دارد. وي هم اکنون خانه دار مي باشد. همسر ايشان آقاي حسن احمدي است که از نويسندگان خوب سال هاي دفاع مقدس هستندو حاصل ازدواج آن ها دو پسر ( صابر و احسان) و يک دختر ( اسما) است. متني که مي خوانيد مصاحبه کتبي با خانم شانکي است.
شما در سال هاي آغازين جنگ از وقوع درگيري بين ايران و عراق چه خاطره اي داريد؟
در آن روزها من در تهران زندگي مي کردم و شنيده هايم همان حدي بود که ديگران از وقايع جنگ و درگيري ها در تهران مي شنيدند و اصلا هم در اين فکر نبودم که روزي به خرمشهر بروم ، اما بعدها موقعيت هايي پيش آمد که چند مرتبه به اين شهر رفتم.
آيا در آن زمان شما با مطالعات تاريخ شفاهي آشنا بوديد؟
در آن سال ها من تازه دبيرستان را تمام کرده بودم . خيلي با اين قضايا و تاريخ و مطالعات دمخور نبودم ؛ اما احساس کردم همان طور که خيلي از قصه ها و افسانه هاي ما به شکل زبان به زبان براي نسل ها تعريف شده و باقي مانده ، ما هم بايد چنين کاري را آغاز کنيم. آن روزها چاپ کتابهايي از اين دست آسان نبود و هنوز براي خيلي ها ، به خصوص ناشران جا نيفتاده بود.
چگونه به اين نتيجه رسيديد که ضبط صوت را بر داريد و به سراغ رزمندگان برويد. آيا خودتان چنين تصميمي گرفتند؟
سال 60 بود و ايام جشن هاي دهه فجر ، قرار بود بچه هاي سپاه خرمشهر مراسمي را براي خانواده هاي شهدا برگزار کنند. ما هم به اتفاق گروهي از هنرمندان به آبادان رفته بوديم. جمع زيادي از بچه هاي خرمشهر در آن حضور داشتند. يک دفعه و بي مقدمه کليد ضبط کوچکي را که داشتيم ، فشرديم و نشستيم پاي حرف هاي پر سوز و گداز زنان خرمشهري.
خاطره اولين ضبط تاريخ شفاهي که انجام داديد را شرح دهيد.
اولين مصاحبه به طور جدي ، در واقع همين گفت و گوهاي مربوط به کتاب "در کوچه هاي خرمشهر" است که در جواب سؤال قبل هم به آن اشاره کردم. اين گفت و گوها در آبادان انجام شده است.
با توجه به اين که شما زن بوديد آيا به مشکل خاصي هم در اين کار بر مي خورديد؟
بايد بگويم بخش اعظم مصاحبه هاي اين کتاب ، يعني مربوط به رزمندگان مرد را همسرم آقاي احمدي انجام داده است. ايشان با زحمت بسيار اين کارها را انجام مي دادند، مطمئن هستم اگر من قدم پيش مي گذاشتم سختي کار خيلي بيش تر مي شد و کار به سرانجام نمي رسيد.
سوژه هاي خود را در سال 60 و 61 چگونه انتخاب مي کرديد؟
آن زمان بنده قصد تدوين کتاب خاصي را نداشتم . اين کار پيشنهاد همسرم بود و اگر من قدمي در اين راه برداشتم با پيشنهاد و پي گيري ايشان بود ، به اين کار اعتقاد داشتندو دلشان مي خواست وقايع جنگي که به ما تحميل شده بود ، به دست نسل هاي آينده برسد.
لطفا اگر خاطراتي از بهروز مرادي داريد بيان کنيد.
همسرم خاطرات زيادي از بهروز مرادي دارد بارها آن ها را تعريف کرده است. بهروز مرادي انسان عجيبي بود. او بسيجي ، رزمنده ، معلم ، عکاس، دانشجو و نقاش بود و نوشته هايش ، راحت و صميمي و دلنشيني بودند. مرادي در خيلي از کتاب هاي همسرم نقش دارد و از جمله کتاب "آيينه سرخ" ايشان و کتاب "کسي در آيينه" و .. چون گفت و گو با بهروز مرادي را همسرم انجام داده است بگذاريد خاطراتي از ايشان را برايتان بگويم. با بهروز رابطه خيلي خوب و صميمانه اي داشت. هر وقت به مناطق جنگي مي رفت بايد او را مي ديد. گاهي در جاهايي بهروز را ملاقات مي کرد که اصلا انتظار حضور او را نداشت ، مثلا در ماشهر ، حسن مي گفت يک بار تنها بودم و خيلي دلم گرفته بود. دنبال آشنايي مي گشتم ، مي گفت توي همين انديشه ها بودم که وقتي چشمم به ساختماني در سمت راستمان افتاد ، ديدم يک نفر به رکوع رفته است. او بهروز بود ! بهروز کارهاي عجيب و غريبي در ايام درگيري هاي خرمشهر انجام مي داد. رفتن بهروز به اتفاق مرتضي قرباني براي شناسايي ها ، تهيه همه اين خاطرات در روزها به مکان هاي مختلف توسط همسرم انجام گرفته بود ، که خيلي از اين گفت و گو متأسفانه گم شدند. يا به دلايلي شانس چاپ شدن را پيدا نکردند. شايد يکي از اين دلايل بر مي گردد به اين که بهروز مرادي اصلا دوست نداشت مطرح شود. مي خواست هميشه رزمنده بماند و گمنام. حتي جنازه اش را گمنام به خاک بسپارند. بهروز آدم دردمندي بود. دل بزرگي داشت. بعد از آزاد سازي خرمشهر هم هر وقت فرصت پيدا مي کرد به جاي اين که به مرخصي برود در کوچه ها و خيابان هاي زيرو رو شده خرمشهر به جست و جوي مفقود الجسد ها مي پرداخت ، شايد خانواده اي را از يک عمر نگراني برهاند. او عکاس خوبي بود. عکس هاي زيبايي مي گرفت. به جرأت مي توانم بگويم بهروز مرادي يک اسطوره بود خاطراتي از اين شهيد بزرگ داريم که از جزيره مينو يک اسطوره بود. خاطراتي از اين شهيد بزرگ داريم که از جزيره مينو بعد از آزادسازي خرمشهر تعريف کرده است ؛ نظير درست کردن سنگرها و مقرهايشان و نگهداري مرغ در سنگر.
مرادي کسي است که فرزندان اين مرز و بوم سال ها بعد او را کشف خواهند کرد. ببخشيد فراموش کردم بگويم اين بخش از گفت و گوها که در کتاب « در کوچه هاي خرمشهر» چاپ شده ، مربوط به زماني است که خرمشهر در دست عراقي ها بود و در آبادان توسط همسرم انجام گرفته است.
آيا به جز شما در سال هاي 61-60 زن و ياد مرد ديگري دست اندر کار ضبط خاطرات شفاهي بودند؟
من به ياد ندارم کسي اين کار را انجام داده باشد. البته ناگفته نماند همراهي خانم فريد زريو همسر آقاي ناصر پلنگي - نقاش معاصر- در اين گفت و گو ها کمک بزرگي برايم بود. هر چند به دليل برخورد سرد آدم ها با چنين کارهايي اوايل اطمينان و اعتماد زيادي به چاپ گفت و گوها نداشتم. اما پي گيرهاي همسرم به قدري زياد بود که هرگز از برخورد و بي تفاوتي هاي آدم ها خسته و نااميد نمي شد، و همان پي گيري ها موجب شد تا اين گفت و گو ها بعد ها بشود کتاب « در کوچه هاي خرمشهر» قبل از ارائه کتاب به برادر بزرگوارم جناب آقاي مرتضي سرهنگي ، اين نوشته ها ماه ها در واحد فرهنگي بنياد شهيد آبادان ماندند و شايد بيش از يک سال طول کشيد تا براي چاپ آن تصميم بگيرند و سرانجام آقاي احمدي به آبادان رفت و آن ها را پس گرفت. گفته بودند در صورت موافقت براي چاپ اين گفت گو ها بايد اسامي را حذف کنيم ، و آقاي احمدي به هيچ عنوان زير بار اين حرف ها نرفت.
براي همين نوشته ها سال ها در کنج خانه ماند تا اين که يک روز به پيشنهاد همسرم آن ها را به بخش هنر مقاومت حوزه هنري به آقاي سرهنگي ارائه داديم. آقاي احمدي اصرار داشتند کتاب به نام من چاپ شود. به اعتقاد ايشان در تهيه اين کتاب من سهم زيادي داشته ام . من به اين اعتقاد پايبند نبودم و دلم مي خواست کاري را که خود او شروع کرده بود ، به سرانجام برساند که متأسفانه نشد و نپذيرفت و من از اين بابت بسيار پشيمانم. اگر هم اين مصاحبه را پذيرفتم بيش تر به خاطر همين بوده که حرف دلم را بعد از سال ها بزنم. و اما اين که حضور زنان در خرمشهر و آبادان را چگونه مي توان ارزيابي کرد ، فکر مي کنم براي اين ارزيابي نتوان ميزاني را تعيين کرد. حضور اين خانم ها در ايام جنگ در صحنه هاي جنگ در کمک به رزمنده ها واقعا بيان کردني نيست. از خود گذشتگي هاي زنان و دختران خرمشهر واقعا بي مثال است. بچه هاي خرمشهر حاضر نبودند شهرشان به دست صدام بيفتد و مردانه مقاومت مي کردند.
کتاب چگونه تدوين شد؟
تدوين کتاب کار سختي نبود. براي کسي که کار داستان انجام مي داد شيرين و لذت بخش هم بود. چرا که اعتقاد در پشت چاپ و حفظ اين کتاب براي آيندگان بود که همان منجر به يازده - دوازده سال حفظ اين نوشته ها شده بود. گفتم بيش تر کار تهيه و تدوين کتاب را آقاي احمدي انجام دادند. مثلا گفت و گو با آقاي محمد نوراني زماني انجام شد که ايشان در بيمارستان بستري بودند و آن اوايل آقاي نوراني به راحتي حاضر به گفت و گو نمي شدند اما وقتي پا فشاري ها را ديدند دريافتند نبايد وقايع و اتفاق هايي که در جنگ سخت خرمشهر در روزهاي مقاومت پيش آمده بود به فراموشي سپرده شود. گفت و گو با صالح موسوي در آبادان انجام شده بود ، در زماني که آبادان مرتب زير توپ ها و گلوله هاي عراقي ها بود همان ارتباط برقرار کردن با رزمنده ها در آن دوران خيلي ساده نبود به همين دليل برخي از اين گفت و گو ها تقريبا به صورت نا تمام انجام شده است. مانند گفت و گو با فرهاد دشتي.
اگر با حال و هواي امروز مي خواستيد در کوچه هاي خرمشهر را بنويسيد اين اثر به چه صورتي در مي آمد؟
حال و هواي آن روزها با اين ايام اصلا قابل مقايسه نيست. اگر قرار باشد اين کتاب را امروز دوباره بنويسم فکر نمي کنم لطف گذشته را داشته باشد. بچه هاي خرمشهر آن روزها حال ديگري داشتند. از اين کتاب خيلي ها براي نوشتن رمان و داستان و حتي ساخت فيلم الهام گرفته اند. سپاه ، کتاب قطوري را درباره خرمشهر منتشر کرده است که حتي يک بار هم به نام نويسنده اثر من اشاره نکرده اند.
سخن پاياني؟
بگذاريد سؤال آخرتان را هم ادامه همين حرف ها جواب بدهم . هدف از تهيه اين کتاب حفظ تاريخ روزهاي مقاومت بچه هاي خرمشهر براي نسل هاي بعد مي بود. البته خيلي هاي ديگر هم در آن زمان در درگيرهاي خرمشهر نقش و سهم داشتند که نامشان در اين کتاب نيامده است. من خيلي دلم مي خواست اين کار را ادامه مي داديم، اما اکنون براي اين کار دير است. اگر قرار باشد باز به گذشته ها بر گرديم ، صداقت و صميمتي که در بيان آن گفت و گوها وجود داشت ، به نظرم تکرار شدني نيست. يکي از دلايلي که به نظرم اين کتاب را قابل ارائه کرده است . اين است که آدم ها در بيان حرف ها ، خودشان بودند - بدون هيچ کم و کاستي- و احساسات واقعي شان را به صورت دقيق بيان کرده اند. کتاب اخير به چاپ چهارم رسيده اما عکس هايي که ما در چاپ اول کتاب ارائه داده بوديم ، و مربوط به بعضي از مکان هاي درگيري ها بودند ، در اين چاپ جايشان را به عکس هاي ديگري داده اند که باز عکس ها را هم آقاي احمدي گرفته بودند.
از من دو کتاب ديگر هم در همان بخش هنر مقاومت چاپ شده است. « روزنه اي به آسمان» که براساس گفت و گوهايم با خانم معصومه آبادي که سال ها در زندان هاي عراق اسير بودند ، چاپ شد. البته اين کتاب خاطره نيست، حالت قصه اي دارد چرا که براساس گفت و گو هايي که داشتيم تقريبا با برداشت آزاد کتاب به شکل قصه تنظيم شده بود و خودم را راضي نکرد. کتاب سوم هم خاطرات خانم دکتر فاطمه ناهيدي بود که ايشان نيز در عراق اسير بودند. اين کتاب به نام « چشم در چشم آنان » چاپ شده است.
و من معتقدم قطعا اگر اين مصاحبه ها در همان سال هاي اول که اين عزيزان آزاد شده بودند انجام مي شد نتيجه بهتري در برداشت.
و باز معتقدم الان زمان کار کردن به شکل داستانو رمان است و چاپ هر کاري به شکل خاطره لطف چنداني ندارد. اگر قرار باشد کاري ماندگار شود بايد به شکل هنري به آن پرداخت و من هم کارم داستان نويسي نبود و نيست.
منبع: ماهنامه فرهنگي ، تحليلي سوره شماره ي 36




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط