آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (2)
پيامدهاي ناگوار لاقيدي و بدحجابي بر فرايند رشد و تكامل
قسمت دوم : آسيب بر فطرت و تعقل و حقيقت جويي
انسان و استعدادهاي كمال طلبانه
همه ي انسان ها با فطرت خداطلبي و يكتا پرستي آفريده شده اند و خداي خود را از عمق جان دوست داشته وهمواره رو به سوي او دارند. بر اين اساس هدف از آفرينش انسان رسيدن به آن كمال بي نهايت و آن معشوق جميل بي همتاست و هدف از اشتياق و گرايش دروني به كمال همانا نايل شدن به لقاي پروردگار و وصال اوست.
اما راه رسيدن به آن هدف و مقصد اعلا تنها در سايه ي معرفت و شناخت او و سنخيّت يافتن و هم رنگ شدن با آن ذات مقدس ممكن است، چرا كه او جميل و محبوب و يگانه اي است كه كمالات و زيبايي هاي نامتناهي دارد و تا آن معشوق باهمه كمالاتش شناخته نشود، عشق به او حاصل نمي شود و تا انسان در پرتو حركت به سمت او و آراسته شدن به زيبايي ها و كمالاتش، سنخيّت و شباهت به او نيابد، نمي تواند به وصالش نايل آيد.
بنابراين شناخت خداوند متعال، پايه و اساس عشق به آن حقيقت والاست و تخلق به اخلاق الهي مبناي وصال اوست. به همين جهت خالق بزرگ، انسان را بر اساس فطرت حقيقت جويي و معرفت خواهي، فضيلت طلبي و زيبا دوستي آفريد، تا به وسيله ي اين استعدادها و سرمايه هاي والاي دروني، خداي محبوب خويش را از طريق خودشناسي و جهان شناسي و صفات الهي بشناسد و قلبش از محبت او سرشار گردد، آنگاه خود را به آن صفات مزين نموده، و شايستگي رسيدن به جمال روح افزا و آرامش آفرين آن معشوق يگانه را پيدا كند.
اين گنج هاي فطري، ارزش هاي اصيل انسان و معيارهاي انسانيت اند. ميزان انسانيت آدمي به مقدار پرورش ارزش هاي فطري و ملاك فضيلت و برتري، وجود اين ارزش ها در انسان است، همانگونه كه لذت هاي اصيل و برتر همانا لذايذ معنويِ دروني ناشي از آنها مي باشد كه هميشگي و ابدي است و فلسفه ي آنها تشويق و ايجاد اشتياق براي وصول به كمال انسانيت است.
رمز خوشبختي و سعادت انسان در نيا و آخرت آن است كه زندگي خود را بر پايه ي اين فطريات و استعدادهاي عالي انساني و پرورش آنها در سايه ي هدايت هاي الهي و ديني تنظيم نمايد، در غير اين صورت بر خود و انسانيت خويشتن ضربه وارد كرده كه نتيجه ي آن جز هلاكت و بدبختي در دنيا و آخرت نخواهد بود.
پس نبايد فريب خوشي ها و لذت هاي زودگذر دنيا و رفاه و آسايش ظاهري اين جهان را خورده و ازبلنداي مقام ذاتي خويشتن و به دست آوردن تجارتي بزرگ در اين تجارت خانه دنيا غافل ماند، زيرا ضرر و زيان آخرت به هيچ وجه قابل مقايسه با اين دنيا نيست. لذا روش عاقلانه آن است كه در انديشه ي رستگاري در آخرت و درجات عالي بهشتي باشيم، هر چند نيازمند تحمل سختي ها در اين دنيا باشد.
به عنوان مثل از ساختار وجودي يك هواپيما و اجزاي بيروني و دروني آن مي توان هدف از ساخت آن و ميزان قدرت علمي و فكري و خلاقيت سازنده ي آن درك نمود و نيز استفاده درست از آن بر اساس طبيعت و ساختار وجوديش و بهره مند شدن از جهت دهي ها و هدايت هاي بيروني، علاوه بر آن كه انسان را به هدف و مقصد مي رساند، از عمر و بركت بيشتر نيز برخوردار مي گردد. اما بهره برداريِ نادرست و بر خلاف اقتضاي آن، نه تنها انسان را به مقصد نمي رساند، بلكه باعث سرنگوني و نابوديش مي شود.
هواپيماي وجود انسان نيز چنين است؛ جسم آدمي به مثابه ي بدنه ي هواپيما و روح و فطرت او همچون موتور آن است و بهره برداري درست و بجا از سرمايه هاي عظيم روحي و جسمي و حركت بر طبق فطرت و قوانين روح و جسم، با كمك وحي و دين از بيرون، آدمي را رو به بالا برده و در آسمان حقيقت به پرواز درمي آورد و قله هاي معرفت و كمال را يكي پس از ديگري فتح مي كند تا به سر منزل مقصود كه همانا مشاهده قبلي خداوند جميل و وارد شدن به بهشت برين در جوار پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت او عليهم السلام و ساير پيامبران و فرشتگان و به طور كلي سعادت و لذت جاودانه است، مي رساند.
اما حركت برخلاف مسير روح تكاملي، مانع صعود و پيشرفت آدمي است و او را از نعمت هاي ابدي و سعادت جاوداني محروم مي سازد و حتي آرامش و آسايش در اين دنيا را از انسان سلب كرده و روزگارش را تيره و تار مي كند.
بر اين اساس زندگي، دانشگاهي است براي تعالي انسان در زمينه ي علم و معرفت، و پرورشگاهي است براي تكامل روح در زمينه ي اخلاق و معنويت. در پايان عمر به هنگام مرگ، كارنامه ي قبولي و فارغ التحصيلي يا مردودي و اخراجي را به دست انسان مي دهند، لذا بعضي با دلي آرام و چهره اي شاد و عده اي با قلبي مضطرب و صورتي غمگين، اين دار فاني را وداع مي كنند، پس بايد به فكر خود بود و آينده و آخرت درخشاني را براي خود رقم زد.
از آن جا كه دين مقدس اسلام دين فطرت و كرامت و تكامل است، تمام اوامر و نواهي آن در حيات معنوي و مادي انسان برمحور همين اصل تنظيم شده است، نهايت تلاش آن آيين بزرگ الهي حفظ فطرت، پرورش و كرامت و وصول انسان به تكامل و سعادت است، لذا در مرحله مانع زدايي، با تمام موانع، مبارزه ي جدي نموده كه يكي از مهم ترين آنها لاقيدي و خود نمايي و بدحجابي زنان در اجتماع و اماكن و مجالس عمومي است كه نه تنها مانع رشد و كمال است، بلكه عاملي براي نابودي استعددهاي عظيم انساني و سقوط انسانيت و فرو رفتن در تاريكي و گمراهي ها و بدبختي هاست.
اينك پي آمدهاي ناگوار بي بندوباري و بدحجابي را بر فرآيند تكامل انسان، شرح مي دهيم.
آسيب بر فطرت تعقل و حقيقت جويي
فطرت حقيقت طلبي
لازمه ي حيات طيب و گوارا آن است كه همه ي انديشه ها، عقايد، اخلاق و اعمال آدمي از روي آگاهي، بينش و دليل درست و منطقي باشد و از هر گونه تقليد كوركورانه ي غير معقول ـ كه مانع تعالي و پيشرفت و نشانه ي ضعف شخصيت است ـ مبرا و پاك باشد.
كسب دانش و معرفت ديني و توحيدي و خود شناسي، عامل تشخيص حق و باطل، نيك و بد، كليد بيداري و حركت، پايه ي رشد و تكامل و تمدن، اساس طهارت و پاكي روح از رذايل اخلاقي، عامل رسيدن به فضايل الهي و انساني و رمز محبت و عشق به خداوند است و اين توانايي را به انسان مي دهد كه روابط چهارگانه ي خود را با خود، خدا جل جلاله، مردم و جهان به شكل درست تنظيم نمايد و به يك زندگي سالم و توأم با صفا و آرامش دست يابد و از تيررس تهاجم فرهنگي دشمنان اسلام و انسانيت و ابزار دست بودن براي دشمنان در امان باشد و دسيسه هاي آنان در مرزهاي فكري و روحي او رخنه و نفوذ نكند.
سوءاستفاه از نقطه ضعف هاي انسانها
آنها با شيوه هاي گوناگون ضد انساني به ويژه القاي شبهات ديني، رواج فساد و بي بندو باري، از يك سو افراد مخصوصاً جوانان را از دين مقدس اسلام كه همان دين فطرت و آيين الهي است، دور نگاه مي دارند و از سوي ديگر اخلاق و صفات آنها را فاسد و روح شجاعت و شهامت و جوانمردي و بلند همتي را از آنها مي گيرند و در مقابل، علاقه به عياشي و شهوت راني را جايگزين حق طلبي و ظلم ستيزي مي كنند.
حتي امروزه به تبع از ابليس و سوءاستفاده از حسّ كمال جويي انسان، (1) امور انحرافي هم چون بي حجابي و بدحجابي را سرپوشي ازمفاهيم انساني، مقدس و شيك گذاشته و به نام تمدن، آزادي، پيشرفت و تكامل، و... به افكار و انديشه هاي جامعه تزريق مي كنند و مسائل ديني، انساني و ارزشي و پاي بندي به آنها را ارتجاع، كهنه پرستي و امثال آن جلوه داده و بدين ترتيب چهره زيباي آيين الهي را زشت نشان مي دهند.
اما اينها سخناني است كه از دهان برمي خيزد نه از قلب و انديشه: «ذلك قولهم بافواهم».(2)
چنين سخناني نه با فطرت سازگار است و نه با عقل و دليل همراه. آنان هدفي جز خاموش كردن نور خداوند در دلها ندارند، ولي خدا نورش را كامل خواهد كرد هر چند كافران ناخشنود باشند: «يُريدونَ أن يُطفؤوا نورَالله بأفواههم و يَأبَي الله إلا أن يُتمّ نورهُ و لَو كَره الكافرون».(3)
لذا قرآن كريم كه روشنگر سيماي گريه اين بدخواهان گمراه و گفتار و كردار گمراه گرانه آنهاست، اين موضوع را به مردان و زنان با ايمان هشدار داده و مي فرمايد: «يا أيّها الّذين آمنوا إن تُطيعوا الّذين كَفروا يَرُدّكم علي أعقابِكم فتنقَلبُوا خاسِرين»؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر از كساني كه كافر شده اند اطاعت و پيروي كنيد، شما را به ارتجاع و گذشته هايتان باز مي گردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد.(4)
بنابراين پشت پا زدن به ارزش هاي والاي الهي و انساني همانند عفاف و حجاب و پوشش صحيح و كامل و غيرت و رو آوردن به فرهنگ مبتذل غرب كه لاقيدي و بدحجابي و خودنمايي، دوستي هاي كاذب دختر و پسر و روابط آزاد از مظاهر آن است، به فرموه ي پروردگار عالم چيزي جز ارتجاع و عقب گرد به دوران جاهليت قبل از اسلام و كهنه پرستي نمي باشد و ضرر و خسارت عظيمي در پي خواهد داشت.
از اين رو بر اهل ايمان خصوصاً دختران و پسران تحصيل كرده لازم است مواظب القائات شيطاني خدعه گران و فريب خوردگان زمان باشند، تا مبادا حقايق را در نظر آنها وارونه نشان داده و ارزش هاي راستين را ارتجاع و كهنه پرستي جلوه دهند.
زنان و مردان مسلماني كه از آگاهي ديني و رشد فكري و شخصيتي برخوردار بودند، از اين نوع خطرها و تهديدها در امان گشتند، زيرا آنان با كمال فراست و درايت دريافتند كه علاوه بر قرآن كريم و سيره ي بزرگان دين كه مهم ترين ملاك و معيار شناخت حق از باطل اند، يك ملاك كلي براي شناخت آن است كه همواره ترقي، پيشرفت، تكامل و داشتن شخصيت والا از جلوه ها و نشانه هاي عقل و علم، بي بندوباري و انحراف از مظاهر جهل و هوس است. پديده هاي نو و تازه اي كه از تمايلات والاي انساني سرچشمه گرفته اند، خوب و قابل پيروي هستند و پديده هايي كه از خواهش هاي پست غرايز شهواني و نفساني و خودخواهي باشند، باطل و انحرافي اند؛ از اين رو آنان طعمه ي شياطين نگشته و دست خيانت حتي در عمل به آنان نمي دهند.
در مقابل، افراد رشد نيافته، ناآگاه و سست ايمان، عقل حق بين خود را اسير نفس سركش كرده و فطرت كمال جوي خويش را دفن كردند و روي قبر آن سفره ي خودخواهي، شهوت و هوس پهن نمودند و سرمايه ي استعدادهاي عظيم و عمر گران مايه خويش را باختند، آيا اين دو گروه يكسان و همانند يكديگرند: «هَل يَستوي الأعمي و البَصيرُ أفلا يَتفكَّرون»؛ آيا نابينا و بينا مساويند؟ پس چرا نمي انديشيد؟! (5)
نظر اسلام در باره تفكر و علم و دانش
ترس و خشيت از پروردگار نيز از ويژگي هاي عالمان است: «إنّما يَخشي الله مِن عِباده العُلماءُ»؛ تنها علماي رباني از [عظمت] خداوند مي ترسند.(9)
و سرانجام اين كه درجات تقرب و نزديكي به خداوند متعال به فراخور درجات معرفت و شناخت مطرح شده است: «يَرفعِ الله الّذين آمنوا مِنكم والّْذين أُتوا العِم درجاتٍ والله بِما تَعملون خَبير»؛ خداوند كساني را كه ايمان آورده اند و كساني را كه به آنان علم و معرفت داده شده، درجات عظيمي مي بخشد و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.(10)
علاوه بر آيات فراوان، روايات بسياري نيز دعوت به عقل و تفكر و فراگيري علم و دانش، بويژه علوم و معارف اسلامي و شناخت حقايق به صورت مستقيم و ارتباط با اسرار عالم آفرينش نموده اند. در مجموع آيات مربوط به علوم و زمينه ها و نتايج معرفت و امثال آن به بيش از هفتصد مورد مي رسد.(11)
اين، به سبب آن است كه هرچه انسانها اهل معرفت و تعقل باشند، به عظمت خداي خويش و قرآن و اسلام و وجود خويشتن بيشتر و بهتر پي مي برند و از عمق جان به خداي محبوب و آيين كامل او ايمان مي آورند و يا به شرم و حيا و ايمانشان افزوده مي شود و از گناه و رذيلت كه ضد عقل، فطرت و انسانيت است دوري مي كنند و در مسير تكامل و هدف آفرينش قرار مي گيرند. به قول مولوي:
اقتضاي جان چو اي دل آگهيست
هر كه آگه تر بود جانش قويست
روح را تأثير آگاهي بود
هر كه را اين بيش، اللهي بود
اما ناداني، غفلت، هوس، تقليدهاي غير منطقي، ترك تفكر و عاقبت انديشي، دوري از مراكز ديني و تربيتي، نداشتن گوش حق شنوا، در برابر مواعظ و نصايح طبيبان روح و مربيان الهي و اظهار نظرهاي متخصصانه در دين با فقدان معرفت و تخصص، آدمي را از اين امور حياتي و سرنوشت ساز بي بهره مي سازد؛ از اين رو قرآن كريم زبان اهل جهنم را در ريشه و علت اصلي شقاوت و بدبختي شان چنين بيان مي فرمايد: «وقالوا لَو كُنّا نَسمعُ أو نَعقِلُ ما كُنّا في أصحاب السّعير»؛ مي گويند اگر ما گوش شنوا داشتيم يا اهل فكر و انديشه بوديم، در زمره ي اهل دوزخ نبوديم.(12)
از امير مؤمنان علي (ع) نيز نقل شده كه فرمودند:
جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت من مأمور هستم كه تو را ميان يكي از سه موهبت مخيّر كنم تا يكي را برگزيني و بقيه را رها كني، آدم فرمود: آنها چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: عقل، حيا و دين.
آدم گفت: عقل را برگزيدم، جبرئيل به حيا و دين گفت او را رها كنيد و برويد، گفتند ما مأموريم همه جا با عقل باشيم و از او جدا نشويم! جبرئيل فرمود: حال كه چنين است به مأموريت خود عمل كنيد،آنگاه به آسمان صعود كرد.(13)
بنابراين خرد و معرفت، انسان را مشتاق مي كند كه در برابر دين حق سرتسليم فرود آورده و در حضور معبود يكتا حيا كند از اين كه نافرماني او را مرتكب شود و حتي از روح شريف خويش شرم كنيد كه او را آلوده به گناه نمايد.
كودكي آغاز ميل به حقيقت طلبي
از هفت سالگي به تدريج تفكر منطقي در آنها شكوفا مي گردد، چرا كه سؤال هاي آنها عميق تر و ريشه دارتر مي شود؛ از همين رو خواستار آن هستند كه پاسخ ها هم عميق و مستدل باشد؛ مثلاً مي پرسند: خدا چيست؟ چرا او را نمي بينم؟ چرا با ما سخن نمي گويد؟ آيا او ما را دوست دارد؟ آيا مي توان با او حرف زد؟ براي چه نماز مي خوانيم؟ آدم ها در قبر چطور مي شوند؟ قيامت كي برپا مي شود؟ بهشت كجاست؟ و... اين پرسش ها از يك سو اثبات كننده ي وجود فطرت حقيقت جويي در هر انساني است و از سوي ديگر بيانگر اهميت معرفت و نياز شديد آدمي به شناخت حقيقت و وصول به آنهاست و از سوي سوم تعيين كننده ي هدف از خلقت اين سرمايه ي شگرف حقيقت خواهي ـ شناخت خداوند متعال ـ است و از سوي چهارم معرّفِ ميزان رشد فكري و حس حقيقت طلبي كودك مي باشد؛ همچنان كه احترام به كودكان در سايه ي توجه به سؤال هاي آنها و بيان واقعيت ها به ميزان فهم آنان، باعث پرورش استعداد و مايه ي شكوفايي فطرت توحيدي و اخلاقي آنها مي گردد.
كودكان بزرگ نما
به راستي اينان همان كودكان بزرگ نمايي هستند كه هيكل عنصري و سن شناسنامه اي شان افزايش يافته اما اندام روحي و سن معنوي، علمي و اخلاقيشان از رشد و نمو باز مانده است. در همين باره امام علي (ع) چنين فرموده است:
الجاهِلُ صَغيرٌ و إن كان شَيخاً والعالمُ كبيرٌ و إن كان حَدثاً»؛ انسان نادان كودك است، هر چند سالخورده باشد و فرد عالم و دانا بزرگ است، هر چند نوجوان و كم سن باشد.(14)
آيا كسي كه نمي داند از كجا آمده و به كجا و براي چه آمده و به كجا خواهد رفت و در نتيجه از خود غافل گشته و رابطه ي صحيح و منطقي با خويشتن ندارد، مي توان او را عالم و رشد يافته دانست؟! به فرموده آن حضرت:
عالم و دانا كسي است كه اندازه و ارزش خود را بشناسد و براي ناداني انسان كافي است كه قدر و ارزش خود را نشناسد.(15)
نقش لاقيدي و بدحجابي در تخريب حقيقت جويي
الف ـ عدم رشد و تكامل استعداد علمي
بنابراين، خودآرايي و بدحجابي مانع رشد و كمال استعداد حقيقت خواهي جوانان و حتي خود زناني مي شود كه عفاف و حجاب را رعايت نمي كنند و اشتياق آنان را در تحصيل علوم و پيشرفت ها و خلاقيت هاي فكري براي رسيدن به جامعه اي رشد يافته، خودشناسي و كسب معارف اسلامي و ديني و آثار و بركات آنها براي وصول به كمالات و مقام والاي انسانيت، زايل مي گرداند و ميزان تعهد و دين داري آنان را تا مرتبه ي ناچيز فرو مي كاهد؛ همان گونه كه اميرمؤمنان علي (ع) نيز مي فرمايند:
لاتَجتمِع الشّهوةُ والحكمةُ؛ تبعيت از شهوت نفساني با علم و حكمت جمع نمي شوند. (16)
الجاهلُ عَبدُ شَهوته؛ نادان بنده شهوت است ـ نه بنده خداـ. (17)
بزرگي اين خسارت جبران ناپذير به فرد و جامعه در صورتي معلوم مي گردد كه انسان باور كند علوم ديني و معارف توحيدي در اين عالم، يگانه مبناي انسانيت و در عوالم بعد از آن، تنها معرفت مورد نياز است كه نجات دهنده از عذاب و تعالي بخش درجات بهشتي است.
ب ـ تمايل به گناه و انحراف هاي جنسي
مَن كَثُر فِكره في المعاصي دَعَتهُ إليها؛ هر كس در باره ي گناهان زياد بينديشد به سوي آنها كشيده مي شود.(18)
بديهي است عامل انحراف در منطق عقل و وحي مسئول و شريك جرم مي باشد كه إنشاءالله تعالي بحث آن خواهد شد.
ج ـ انحراف استعداد حقيقت جويي
وقتي استعداد عقلاني آدمي با آشنايي به حقايق اشباع نشود، اين خلأ فكري او با پندارهاي بي اساس افكار باطل و خرافات پر مي شود و به تبع آن خلأهاي روحي و رواني او نيز با اخلاق و كردار ناشايست اشغال و اشباع خواهد شد.
دـ گرايش به تقليدهاي كوركورانه و نگرش هاي سطحي
تقليد و چشم و هم چشمي كه نشانه ي خودباختگي، عامل عقب افتادگي و از علائم شخصيت بيمار است، باعث مي گردد كه فرد مقلد گرفتار وسوسه ها و دسيسه ها و سياست بازي هاي شياطين و ابزار دست ديگران قرار گرفته و در زندگي بر اساس خودخواهي ها و خودكامگي هاي خود و ديگران، رفتار كند؛ هم چنان كه خودآرايي و بدحجابي نيز از جلوه هاي بارز رفتارهاي تقليدي كوركورانه است.
با اين كه هر انساني براساس فطرت حقيقت جويي و كمال طلبي، خواهان شناخت مستقيم و ارتباط با واقعيت هاي مبتني بر حس و دليل منطقي و در نتيجه رفتار از روي معرفت و آگاهي است و تقليد برخلاف ميل دروني و نوعي مبارزه با خويشتن مي باشد، مگر در موارد معقول و مشروع، همانند تقليد و پيروي از مجتهد جامع الشرايط در فروع دين و يا پيروي بيمار از طبيب و در يك كلمه، پيروي جاهل از عالم در جايي كه كسب معرفت و دانش به آساني ممكن نباشد، كه به عنوان ضرورت لازم و خود از مصاديق عمل براساس علم و منطق است.
لذا نظام مقدس اسلام كه با عقل و حقايق فطري هماهنگ مي باشد، مبناي اصلي معرفت و آگاهي را تحقيق و پژوهش مي داند نه تقليد و نگرش هاي سطحي. اين آيين به پيروان خود دستور فرموده كه تصديق و تكذيب، رفتار و گفتار آنان بايد محققانه و عاقلانه باشد نه از روي ناداني و تقليد؛ نه ساده انديش و زودباور بوده و ادعايي را بدون دليل و برهان بپذيرند و بر طبق آن عمل كنند و نه مطلب مستدل و حقي را انكار نمايند و از عمل بدان اجتناب ورزند. مطالبه دليل و پذيرش مدعاي مستدل و منطقي، دو مورد از اصول مهم مكتب تربيتي اسلام براي شناخت حق و باطل و تمييز آن دو از يكديگر و وصول به حقيقت است. (20) بي توجهي به اين دو اصل موجب تخريب شخصيت و انسانيت مي گردد؛ چنان كه منسوب است به متفكر بزرگ اسلام، شيخ ابوعلي سينا، كه ـ با الهام از قرآن كريم ـ فرموده:
مَن قال أو سَمِع بِغير دليلٍ فَليخرُج عن رَبقَة الأنسانيّة؛ كسي كه بدون دليل و برهان سخني را بگويد يا گوش فرا دهد (و بدان معتقد و يا عامل باشد) بايد از دايره ي انسانيت خارج شود. (21)
به علاوه از شگفتي هاي دادگاه بزرگ رستاخيز آن است كه از ابزارهاي تحصيل واقعيات و تشخيص حق و باطل كه همانا چشم و گوش و دل و عقل است، سؤال مي شود و هر كدام از اينها به قدرت الهي به سخن درآمده و به ضرر انسان شهادت مي دهند:
«و لا تَقفُ ما لَيس لَك بِه عِلم إنّ اسَّمع و البَصرَ والفُؤاد كُلّ اُولئك عَنهُ مَسئولاً»؛ از آنچه به آن علم نداري پيروي مكن، چرا كه گوش و چشم و دل و عقل همگي مورد سؤال و بازخواست خواهند شد.(22)
بنابراين لازمه ي انسانيت آن است كه تمام رفتار و گفتار و پذيرش يا انكار آدمي مستدل و منطقي، يعني مستند به دليل شرعي يا عقلي و يا هر دو باشد.
اگر ملت هاي مسلمان دست كم به اين چند اصل اسلامي و قرآني عمل مي كردند از مشكلات، ظلم ها و عقب افتادگي هايي كه دامن گيرشان شده مصون مي ماندند. اساساً فرومايگي و كمبودهاي حياتي كه در زندگي بشري و جوامع اسلامي وجود دارد به خاطر دور بودن از فرهنگ غني اسلام و عمل نكردن به دستورهاي كرامت پرور قرآن كريم است.
هم چنان كه اگر زنان مسلمان، به ويژه جوانان، پيرامون انديشه والاي اسلام در باره ي شخصيت زن و مسائل مربوط به آن مخصوصاً حجاب و فلسفه و فوايد آن تحقيق مي كردند و با نظرات تربيتي اسلام آشنا مي شدند و يا دست كم در برابر مدعيان آزادي بي بندوباري و مبلغان بي حجابي و خودنمايي، خواستار دليل درست و منطقي مي شدند، آنگونه كه قرآن دستور داده است، (23) هيچ گاه مرزهاي فكري و روحي خويش را به روي دسيسه هاي بيگانان باز نكره و سخنان شيطاني آنها و پيروي از هوس را بر حكم مستدل و حكيمانه خداوند، مبني بر وجوب پوشش كامل و حجاب عفيفانه ي زن مسلمان، ترجيح نمي دادند و با رفتارهاي خلاف عفت و حيا، در جامعه فساد نكرده و به دين و انسانيت خود و ديگران ضربه نمي زدند واز اين طريق از دشمنان واقعي خود و اسلام جانبداري نمي كردند و به توصيه هاي قرآن و سنت، مبني بر پرهيز از دوستي هاي قلبي يا عملي با كساني كه دين الهي را به استهزا و بازي گرفتند جامه ي عمل مي پوشاندند. (24)
به راستي كساني كه در جست و جوي حقيقت هستند كافي است در اين سخن معبود خويش اندكي تأمل و تفكر كنند كه مي فرمايد:
تنها خداوند به حق و حقيقت وسعادت هدايت مي كند، آيا كسي كه هدايت به سوي حق مي كند براي پيروي شايسته تر است يا آن كسي كه خود، هدايت نمي يابدـ و همچنين رهنمون به حق نمي كندـ مگر آنكه هدايتش كنند؟(25)
بانوان مسلمان بايد بدانند كه چه بسيار زنان بي حجاب و بدحجاب در دنيا فساد به بار آورده اند، اما عاقبت مُردند و در عالم برزخ و قبر دچار مكافات اعمال ناهنجار خود شدند و در دادگاه قيامت نيز بايد جوابگوي هتك حرمت و زير پا نهادن حكم حجاب اسلامي و انساني و گمراه ساختن ديگران در منجلاب فساد و انحراف باشند. آنان در دنيا سرمايه ي وجودي خود را باختند و به ناچار در سراي آخرت از زيان كاران خواهند بود، سرانجام بقيه نيز مرگ به سراغشان خواهد آمد و سپس به سوي خدايي كه داناي نهان و آشكار است بازمي گردند و او آنان را به آن چه عمل مي كردند آگاه مي سازد.
ه ـ تزلزل اساس مقام معشوق بودن زن
ضمن اين كه چنين زن و شوهري از اساسي ترين نياز زندگي مشترك، كه همانا درك و شناخت همديگر و نيازهاي اصيل همسر است، محروم مي باشند، زيرا كسي كه ارزش و عظمت خود را نشناخته باشد، نمي تواند ديگران از جمله همسر خويش را بشناسد. بديهي است خويشتن شناسي و همسرشناسي زير بناي محبت و عشق در نظام خانواده است، كه جز در سايه ي دين و ايمان تحقق نمي يابد.
نكته بسيار مهم و درخور توجه آن است كه اين آسيب ها و خطرهاي مزبور نه تنها جامعه را تهديد مي كند، بلكه به طور مستقيم يا غيرمستقيم گريبان خود اين بانوان و زنان هم صنف ديگر را مي گيرد و زندگي را در كام آنها تلخ مي سازد، چرا كه پدر، برادر، همسر و فرزندن آنها نيز در چنين جامعه اي زندگي مي كنند و روزي در دام اين بلاها و دام هاي تنيده شده گرفتار مي شوند.
بنابراين چنين زناني بايد مشكلات و ناملايمات زيادي را به تن و جان خود بخرند و چه بسا يك عمر بسوزند و بسازند. ضمن اين كه گناه هر كدام از اين خطرها نزد خداوند متعال بزرگ است و عذاب دردناكي را به دنبال خواهد داشت، مگر اين كه حجت الهي بر فردي تمام نشده باشد.
پی نوشت ها :
1- اعراف (7) آيه 20.
2- توبه (9) آيه 30.
3- همان، آيه32.
4- آل عمران (3) آيه 149.
5- انعام (6) آيه 50.
6- طلاق (65) آيه 12.
7- بقره (2) آيه 151.
8- آل عمران (3) آيه 18.
9- فاطر (35) آيه 28.
10- مجادله (58) آيه 11.
11- پيام قرآن، ج1، ص100.
12- ملك (67) آيه 10.
13- كافي، به نقل از نورالثقلين، ج5، ص382.
14- بحارالنوار، ج1، ص183.
15- نهج البلاغه، خطبه 103.
16- غررالحكم، ج2، ص348.
17- همان، ج1، ص 28.
18- همان، ص199.
19- ر.ك: يونس (10) آيه 36.
20- ر.ك: سوره هاي مائده (5) آيه 104؛ انعام (6) آيه104و143و148؛ احزاب (33) آيه 70؛ انبياء (21) آيه 24؛ مؤمنون (23) آيه 117؛ احقاف (46) آيه 4؛ و...
21- ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج7، ص39.
22- اسراء (17) آيه 36.
23- بقره (2) آيه 111.
24- ر.ك: سوره هاي انعام (6) آيه 150؛ اعراف (7) آيه 56و74؛ نساء (4) آيه 15؛ مائده (5) آيه 105،58،57،51.
25- يونس (10) آيه 35.