نقش سيره و شخصيت رسول الله (ص) در گسترش اسلام در دوران بعثت (1)
چکيده
ادامه ي نهضت و بنيان يک جامعه ي ديني در اين مسير دشوار و پرخطر، جز با يک برنامه ريزي هدفمند ممکن نبود. لذا رسول گرامي اسلام (ص) براي رسيدن به اهداف عالي خود، وسيله ي ابزارها واقداماتي بر موانع و مشکلات سهمگين و شکنجه هاي طاقت فرساي اين دوران فايق آمد.
اهم اقدامات رسول الله (ص) عبارتند از: 1- سالم سازي و تربيت نيروي راستين مدافع اسلام؛ 2- ارتقاي سطح آگاهي و بصيرت مسلمانان نخستين؛ 3- اخلاق و شخصيت معنوي و ظاهري رسول الله(ص)؛ 4- صبر و پايداري و استقامت در برابر مشکلات و موانع؛ 5- قرآن کريم، معجزه ي رسول خدا (ص)، 6- گفتگوي احسن و گفتار نيکو در برخودر با مخالفان؛ 7- هماهنگي گفتار با کردار و تبليغ با عمل از سوي رسول الله (ص)؛ 8- هدفمندي و برنامه ريزي دقيق؛ 9- کادرسازي از جوانان مکه؛ 10- استعانت و ياري از خداوند در برابر مشکلات و موانع.
واژه هاي کليدي: رسول الله (ص)؛ بعثت، اخلاق، کادرسازي، جوانان، گفتگو، استقامت.
مقدمه
دوران بعثت نبوي سيزده سال به طول انجاميد و رسول الله (ص) طي آن افراد مستعد و آماده ي قبول دعوت را با خلقي عظيم و شيوه اي پسنديده و با مهرباني و سخنان حکمت آميز همراه با خواندن، قلم و تعليم و تعلم به کلمه ي طيبه «لااله اله الله» و دوستي و محبت به خداوند رهنمون مي گشت. اين دوران داراي مشخصات و ويژگي هاي خاصي است که در اين مقاله به اجمال به آنها پرداخته مي شود.
ويژگي هاي دوران بعثت
الف ـ شکل، شيوه و مراحل دعوت
1- مرحله ي دعوت مخفيانه و عضويابي انفرادي براي انسان سازي و تربيت اخلاقي که نتيجه ي آن استحکام بنيادهاي نهضت اسلامي با پنجاه نفر (2) هوادار استوار و مقاوم بود.
2- با نزول آيه ي: «و أنذر عشيرتک الآقربين» (3) مرحله ي دعوت اقوام و خويشان به نام «يوم الدّار» انجام گرفت و نتيجه ي آن تبيين مسأله ي جانشيني و وصايت بود، زيرا رسول خدا (ص) در باره ي علي (ع) فرمود: «إن هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوا»؛ «اين برادر و وصي و خليفه ي من در ميان شماست، از او فرمان بريد و به گفته ي وي گوش فرا دهيد.» (4)
3- مرحله ي دعوت علني و عمومي که از سال چهارم تا سال چهاردهم بعثت ادامه داشت و نتيجه ي آن گسترش اسلام و نفوذ آن به يثرب و خارج از شبه جزيره بود.
ب ـ مقابله ي سران قريش
«و ما أرسلنا في قريه مّن نّذير إلّا قال مترفوها إنّا بما اُرسلتم به کافرون و قالوا نحن أکثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذّبين» (5)؛ «و ما نفرستاديم رسولي را در شهري مگر آن که ثروتمندان عياش آن ديار گفتند ما به رسالت شما کافر هستيم، زيرا ما بيش از شما مال و فرزند داريم و هيچ رنج و غذابي نخواهيم ديد.»
قرآن در جايي ديگر مي فرمايد:
«إنّا وجدنا ءاباء علي أمه و أنّا علي ءاثرهم مقتدون» (6) «ما پدران خويش را بر راهي يافتيم و هر آينه از نشان هاي آنان پيروي مي کنيم.»
مخالف سران قريش با رسول الله (ص)؛ از جمله ابوسفيان، ابولهب، ابوجهل و اميّه بن خلف و وليدبن مغيره، ناشي از آن بود که اينان بت را سمبل فرهنگ حاکم قرار مي دادند و علل مخالفت آنان ناشي از موارد زير بود:
1- شريان حيات فرهنگي اشراف از ناحيه ي بت ها و بتکده ها و قداست کعبه بود.
2- به خطر افتادن مقام هاي اجتماعي و اقتصادي که اشراف براي خود کسب کرده بودند.
3- دعوت به خداي واحد به معناي برابري و وحدت اجتماعي همه ي انسان ها بود وغني و فقير در کنار هم سر بر آستانه ي خداي بي نياز به خاک مي ساييدند و اقرار به توحيد، به معناي پذيرش برابري و مساوات و نداي توحيد بود و اين براي مترفين و شيوخ قريش ممکن نبود، زيرا قبول اسلام به معناي لغو امتيازات اقتصادي، اجتماعي و لغو مالکيت تجاري و برده داري بود که در حد وسيعي عدالت و مساوات را از بين برده بود و شهر مکه را به سوي انحطاط اخلاقي پيش مي برد. لذت جويي، عيش و عشرت، زنان را به عاريت دادن، غرور و خودپسندي، زراندوزي، افزون طلبي و انسان ها را به قربانگاه بردگي بردن و تعصبات جاهلي، از ويژگي هاي برجسته ي اشرافيت مکه بود و اقرار به رسالت توسط اشرافيّت مکه تمام امتيازات و جبروت و پايگاه قدرت سياسي و اجتماعي آنان را نابود مي کرد و به همين سبب با تمام قوا در مبارزه به نداي اسلام و رسول الله (ص) کوشش مي کردند.
ج ـ شيوه ي مبارزاتي سران قريش
1- شکنجه ي ياران رسول الله (ص) و خود وي و سرانجام تصيم بر قتل آن حضرت.
2- تطميع رسول الله (ص) آنگونه که به آن حضرت گفتند: « به تو پادشاهي خواهيم داد».
3- تهمت هاي گوناگوني که به آن حضرت مي زدند؛ همچون کهانت، جنون، شاعري، (7) سحر و ابتر بودن؛ آن گونه که «رُکانه بن عبد» رسول الله (ص) را بزرگ ترين ساحر خطاب کرد (8) و عاص بن وائل وي را ابتر لقب داد و به همين علت، خداوند سوره ي کوثر را نازل فرمود. (9)
4- تشنج آفريني و غوغا سالاري عليه رسول الله (ص)؛ آنگونه که ابولهب و ابوجهل و سران ثقيف به آن دست مي زدند.
5- حرکت هاي ضد تبليغي و مبارزه ي فرهنگي با آن حضرت؛ به طوري که نضربن حارث رسول الله (ص) را به اسطوره گويي متهم مي کرد. (10)
6- ايجاد تنگناهاي اقتصادي و سياسي و نظامي عليه آن حضرت؛ همچون ارسال عمروبن عاص به دربار حبشه براي بازگرداندن مسلمانان و حملاتي که سران مکه به شعب ابوطالب مي کردند.
د ـ اقدامات رسول خدا (ص)
2- تصحيح آداب و رسوم و سنن جاهلي.
3- تهذيب جان ها و روان هاي مسلمانان نخستين با عبادت و تلاوت قرآن.
4- کادرساي و تکوين فکري مسلمانان نخستين.
در آن شرايط سخت و طاقت فرسا، ادامه ي نهضت و بنيان يک جامعه ي ديني بدون يک کادر نيرومند و تربيت شده ممکن بود. به همين سبب، رسول خدا (ص) نيروي توانمندي را از جوانان مکه براي آينده ي نهضت خود آماده ساخت.
5- مبارزه با خرافات شرک آلود قريش.
6- حرکت براي اصلاح و سامان بخشيدن انحطاط جامعه ي مکه؛ آن گونه که قرآن کريم اصلاح طلبي را يک شأن از شئون پيامبري دانسته است. (11)
علل موفقيت رسول خدا (ص)
1- ارتقاي سطح آگاهي و بصيرت مسلمانان
«قل هذه سبيلي أدعوا إلي الله علي بصيره أنا و من اتّبعني و سبحان الله و ما أنا من المشرکين» (12)؛ «بگو راه من و پيروانم خواندن به سوي خد و بر بينايي و بصيرت استوار است و خد را از شرک منزه دانم و هرگز به خدا شرک نورزم.»
رسول الله (ص) در دوران بعثت گام هاي بلندي در مسير رشد و ارتقاي سطح علمي و فرهنگي ياران خود برداشت، زيرا در پرتو نور علم، آنان به درک بالاي فهم مسايل ديني و قدرت تجريه و تحليل مسايل اجتماعي و فرهنگي دست مي يافتند. آن گونه که قرآن کريم مي فرمايد: «بگو آيا کساني که مي دانند با کساني که نمي دانند برابرند؟» (13) بدين سان رسول الله (ص) راه حرکت علمي و رشد و تعالي مسلمانان را از دوران بعثت براي هميشه هموار ساخت.
2- اخلاق و شخصيت معنوي و ظاهري رسول الله (ص)
خوي خوش و مهربان و ظاهر زيبا و آراسته ي آن حضرت، برخلاف اخلاق تند و خشن اشراف، در روح و روان اعراب تشنه ي محبت و اخلاق تأثيرگذار بود و هدايت ها و جذبه هاي اخلاقي و معنوي آن حضرت در برابر خشونت و شکنجه ها و ناسزاهاي اشراف در جذب مردم به اسلام تأثير بسزايي داشت؛ آن گونه که قرآن شخصيت آن حضرت را اسوه معرفي کرده است:
«لقد کان لکم في رسول الله أسوه حسنه لمن کان يرجو الله واليوم الآخر و ذکر الله کثيرا» (15) «البته، در رسول الله اقتدا و الگويي نيکوست براي شما؛ اگر کسي به خدا و روز آخرت اميدوار باشد و خدا را بسيار ياد کند.»
رسول الله (ص) در طول رسالت خود انقلاب اعتقادي عميقي را در شريان حيات فرهنگي مردمي که از مراتب اخلاق پسنديده و فرهنگ و تمدن غني محروم بودند، پديد آورد. پايه هاي شرک و بت پرستي را واژگون کرد و توحيد کامل را نشر داد و با تهذيب جان و روان پيروان خود به وسيله ي نماز، انسان هاي مؤمن، ايثارگر و فدارکار در راه اهداف عالي انساني خود تربيت کرد. وي مظهر کامل اخلاق بود و شخصيت او در ديده ي مسلمانان چنان عظيم بود که آنان را شيفته و مجذوب خود کرده بود و همانند پروانه گرد شمع وجودش مي چرخيدند و عاشقانه به فرمان او در راه خدا جانبازي مي کردند؛ به گونه اي که «عروه بن مسعود»، سفير قريش نزد آن حضرت، گفت: «هرگز پادشاهي را نديده ام که در ميان ياران خود آن قدر محبوبيت داشته باشد که محمد (ص) در ميان اطرافيان خود دارد. صداي خود را در حضور وي بلند نمي کنند و به هر کاري فرمان دهد، فوري انجام مي دهند.» (16)
قرآن وي را چراغ فروزان (17) و تجلي رحمت الهي بر جهانيان دانسته و شفقت، مهرباني و خوي خوش او را از الطاف بي کران خدا دانسته است و خطاب به آن حضرت مي گويد: «اگر تندخو و سخت دل بودي، مردم از اطراف تو پراکنده مي شدند. پس از آنان درگذر و از خدا براي آنها طلب آمرزش کن و براي دلجويي آنان در کارها مشورت نما.» (18)
علي (ع) در وصف رسول الله (ص) مي گويد: «طبيب دوّار بطيّه أحکم مراهمه»؛ «طبيبي است که همواره براي معالجه گردش مي کند و مرهم او بهترين درمان بيماري است». «اين طبيب روحاني با داروي خود دل هايي را جويد که در غفلت و حيرت هستند». (19)
قدرت تحمل، محبت، نوع دوستي و دلسوزي وي چنان بود که وقتي يارانش تقاضا کردند قبيله ثقيف را نفرين کند، فرمود: خدايا، ثقيف را هدايت فرما و آنان را در زمره ي ما درآور.» (20) و در پاسخ تقاضاي «طفل بن عمرو دَوسي» که تقاضا کرد قومش را نفرين کند، فرمود: «خدايا، قوم او را هدايت فرما!»، چون بار ديگر در مدينه به حضور آن حضرت شرفياب شد، با هفتاد خانواده ي مسلمان آمد. (21)
گذشت و مهرباني او چنان بود که صفوان بن اميه، از سران قريش که «عميربن وهب» را براي کشتن آن حضرت به مدينه فرستاده بود، هنگامي که از او دو ماه مهلت خواست تا اسلام آورد، رسول خدا (ص) چهار ماه مهلتش داد. آن حضرت به فرد فرد مبلغان خود چنين دستور مي داد: «در کارها بر مردم آسان بگير و سخت مگير، نويد دهنده باش و مردم را پراکنده مکن» (22) «اسلام ديني متعادل است، در انجام دستورات آن با مدارا رفتار کنيد». (23)
آن حضرت همواره به ياران خود مي فرمود: «محبوب ترين شما نيز من در روز قيامت، نيکو خلق ترين شماست.» (24) و به فرزندان عبدالمطلب گفت: «سلام را آشکار کنيد، با خويشان نيکي نموده، شب زنده داري کنيد، خوراک بدهيد. خوش سخن باشيد تا به سلامت داخل بهشت گرديد.» (25) همچنين فرمود: «أنّ خيرکم أحسنکم أخلاقاً» (26)؛ «بهترين شما خوش خلق ترين شماست.» بيش از همه کس نسبت به کودکان شفقت مي کرد و چون به نزد آنان مي آمد، به آنها سلام مي کرد (27) با آنها انس مي گرفت و با شادابي رفتار مي نمود و حسن و حسين (ع) را به آغوش و بر دوش خود مي گرفت.
رسول گرامي اسلام (ص) تجلي بخشندگي بود؛ به گونه اي که شش هزار اسير پيکار حنين را بخشيد. در فتح مکه، روزي در حال طواف خانه ي کعبه «فضاله بن عمير» تصميم به قتل آن حضرت گرفت. چون رسول خدا (ص) او را مشاهده کرد، فرمود: «تو فضاله هستي؟» گفت: آري. فرمود: «پيش خود چه فکري داشتي؟» پاسخ داد: مشغول ذکر خدا بودم. حضرت تبسمي کرد و به او فرمود: «از خدا آمرزش بخواه.» سپس دست مبارکش را روي قلبش گذاشت تا آرام گرفت. بعدها فضاله مي گفت: به خدا سوگند، هنوز دست مبارکش را برنداشته بود که احساس کردم او محبوب ترين خلق خدا در نزد من است. (28)
همچنين مالک بن عوف نصري، فرمانده ي مشرکان در پيکار حنين، پس از آن که رسول الله (ص) او را بخشيد، چنين سرود: «ميان مردم مثل محمد (ص) نديده و نشنيده ام. اگر از او عطا و بخشش بخواهند، از همه بخشنده تر و وفادارتر است.» (29)
از جابربن عبدالله انصاري روايت شده: «رسول خدا (ص) سخي ترين مردم بود و سخي ترين همه ي اوقات در ماه رمضان بودي.» (30) و از آن حضرت روايت شده: «سخاوتمند نزيک به خدا، نزديک به مردم، نزديک به بهشت و دور از آتش است.» (31) بر خلاف بخشندگي عظيم وي، در زندگي چنان بر خود سخت مي گرفت که شب هايي پياپي گرسنه مي خوابيد و خانواده اش هم غذايي نداشتند و عموماً نان آنه جوين بود. (32) هيچ گونه تجملي در زندگي نداشت و بسيار کم خرج بود و متکاي او از چرم بود که از ليف خرما پر شده بود. (33)
علي (ع) در باره ي سيره ي آن حضرت مي فرمايد:«با شکم گرسنه از دنيا رفت و با سلامت به آخرت وارد شد. وي سنگي بر روي سنگي نگذاشت تا هنگامي که دعوت حق را اجابت کرد.» (34) در هنگام رحلت تنها از زر و سيم دنيا هفت دينار نزد وي بود و دستور داد تا عايشه آنها را به علي (ع) بدهد تا ميان تهيدستان تقسيم کند. (35)
آري، او پيام آور رحمت بود و کينه و عداوت را با مهر و محبت پاسخ مي داد و اين گونه روابط انساني را با شميم عطر آگين صفا و دوستي، زيبايي بخشيده بود و بال مرحمت بر پيروان با ايمان خود گسترده بود. (36) اگر چه از جنس بشر بود، ولي از فرط محبت و نوع پروري سختي هاي مردم بر او گران مي آمد و بر نجات آنان حريص و به مؤمنان رئوف و مهربان بود. (37) او عزيزي شفيق بود و با هدايت و راهنمايي خود اعراب را از کارهاي زشت و تعهدات و سنن تحميلي که همچون غل و زنجير آنان را در بند کرده بود، برحذر مي داشت. (38) وجود او نعمت و احسان بزرگ خداوند به بشريت بود، زيرا او مظهر و تجلي اخلاق نيک بود و خداوند او را به خلقي عظيم آراسته بود؛ (39) همان گونه که خود مي فرمود: «من براي تکامل اخلاق و محاسن آن مبعوث شدم.» و مي فرمود: «حسن الخلق خلق الله الأعظم» (40)؛ «نيک خويي، خلق بزرگ خداوند است.» آري، آن حضرت عزيزي بود که جسم و جان، فکر و ذکر و باطن و ظاهرش، همه، معرفت و محبت و غرب درياي نور بود.
پی نوشت ها :
1- عضو هيأت علمي دانشگاه اصفهان
2-ابن هشام، السيره النبويه؛ القسم الاول، ص 250.
3- شعراء/214. ترجمه: «نخست، خويشان نزديک خودت را بترسان.»
4- طبري، تاريخ، الجزء الثاني، ص 63.
5- سبأ/34-35.
6- زخرف/22-23 و مائده 104.
7- طور/29و30.
8- ابن هاشم، السيره النبويه، القسم الاول، ص 391.
9- بلاذري، انساب الاشراف، الجزءالاول، ص 157.
10- همان، ص 159.
11- هود/88
12- يوسف/108
13- زمر/9.
14- ابن سعد، الطبقات الکبري، المجلدالاول، ص 364 و415؛ فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ص 132.
15. احزاب/21.
16- واقدي، المغازي، الجزءالثاني، ص 598.
17- احزاب/64.
18- آل عمران/ 159.
19- علي (ع)، نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ي 107، ص 321.
20- واقدي، المغازي، الجزءالثالث، ص 937.
21- ابن سعد، الطبقات، المجلد الرابع، ص 238.
22- ابن هشام، السيره النبويه، القسم الثاني، ص 590.
23- ابن الاثير، أسدالغابه، الجزء الاول، ص 148.
24- يعقوبي، تاريخ، المجلدالثاني، ص 94.
25- همان، ص 92.
26- ابن سعد، الطبقات، المجلد الاول، ص 377.
27- همان، ص 382.
28- ابن هشام، السيره النبويه، القسم الثاني، ص 417.
29- واقدي؛ المغازي، الجزءالثالث، ص 954.
30- سعيدالدين محمدبن مسعود کازروني، نهايه المسؤول في راويه الرسول، جلداول، ص 342.
31- يعقوبي، تاريخ، المجلد الثاني، ص 92.
32- ابن سعد، الطبقات، المجلد الاول، ص 400.
33- همان، ص 465.
34- علي (ع)، نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ي 169، ص 512.
35- ابن سعد، الطبقات، المجلد الثاني، ص 237.
36- شعرا/215.
37- توبه/128.
38- اعراف/157.
39- قلم/4.
40- نهج الفصاحه، ص 288، شماره 1372.
/خ