داستانهاي تحول آفرين قرآن (7)

موفق يکي از وزراي عراق بود. روزي در نماز جماعت به عالمي اقتدا کرد. امام جماعت در هنگام حمد و سوره، به اين آيه ي شريفه رسيد: و لا ترکنوا الي الذين ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من أولياء ثم لا تنصرون و بر ظالمان تکيه نکنيد؛ زيرا سبب مي شود که آتش دوزخ شما را فراگيرد و در آن حال، براي شما غير از خدا دوستي نيست و در آن هنگام ياري نخواهيد شد. (1)
سه‌شنبه، 6 بهمن 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستانهاي تحول آفرين قرآن (7)
داستانهاي تحول آفرين قرآن (7)
داستانهاي تحول آفرين قرآن (7)




بر ستم کاران تکيه نکنيد

موفق يکي از وزراي عراق بود. روزي در نماز جماعت به عالمي اقتدا کرد. امام جماعت در هنگام حمد و سوره، به اين آيه ي شريفه رسيد:
و لا ترکنوا الي الذين ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من أولياء ثم لا تنصرون
و بر ظالمان تکيه نکنيد؛ زيرا سبب مي شود که آتش دوزخ شما را فراگيرد و در آن حال، براي شما غير از خدا دوستي نيست و در آن هنگام ياري نخواهيد شد. (1)
وزير، از شنيدن اين آيه آن چنان تحت تأثير قرار گرفت که فريادي کشيد و بيهوش شد. وقتي به هوش آمد، علت را از او پرسيدند. در جواب گفت: «کسي که به ستم گران رغبت پيدا کند، کيفرش چنين است. پس کيفر خود ظالم و ستم گر چگونه خواهد بود؟ » (2)

تفسير آيه

اين آيه يکي از اساسي ترين برنامه هاي اجتماعي و سياسي و نظامي و عقيدتي را بيان مي کند. بدين گونه که همه ي مسلمانان را مخاطب قرار مي دهند و به عنوان يک وظيفه ي قطعي مي گويد: «به کساني که ستم کرده اند، تکيه نکنيد و اعتماد و اتکاي کار شما بر اين ها نباشد؛ زيرا اين امر سبب مي شود که عذاب آتش، دامان شما را بگيرد و هيچ ولي و سرپرست و ياوري غير از خدا نخواهيد داشت. با اين حال واضح است که هيچ کس شما را ياري نخواهد کرد» .

فرجام نيک ثعلبه

نقل است که حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله هر وقت عازم جنگ مي شد، ميان هر دو نفر از اصحاب خود عقد برادري مي بست تا يکي به ميدان جنگ برود و ديگري در شهر بماند و زندگي خود و برادرش را که به جنگ رفته است، اداره کند.
از جمله افرادي که در جنگ تبوک، پيامبر بين آنان عقد برادري بست، سعد بن عبدالرحمان و ثعلبه انصاري بودند. سعيد در رکاب آن حضرت عازم ميدان جنگ شد و ثعلبه در مدينه ماند تا زندگي خانواده خود و سعيد را اداره کند.
ثعلبه هر روز نيازهاي خانواده ي سعيد را فراهم مي کرد و به در خانه ي او مي آمد و از پشت پرده، به زنش تحويل مي داد و با او صحبت مي کرد. از آن جا که شيطان سوگند خورده است که اولاد آدم را فريب دهد، روزي ثعلبه را وسوسه کرد و گفت: «اي ثعلبه! مدتي است که تو مخارج خانواده ي سعيد را به عهده گرفته اي و از پشت پرده به زن او تحويل مي دهي و با او سخن مي گويي. آيا تا حال قيافه او را ديده اي؟ آيا مي داني در پس پرده کيست و چيست؟ امروز پرده را عقب بزن و نگاهي کن! »
آن روز ثعلبه وسايل خانه ي سعيد را آماده کرد و به در خانه آمد. زن سعيد پشت پرده آمد، ولي ناگهان ثعلبه پرده را عقب زد. چشمش به جمال زن افتاد و او را در نهايت حسن و جمال ديد. بي طاقت شد و حاجت نامشروع خود را درخواست کرد و مي خواست بر دامن زن سعيد چنگ زند. در اين هنگام زن سعيد با کمال حيا و عفت و عصمت گفت: «اي ثعلبه! آيا روا باشد که برادر تو سعيد در ميدان جنگ مقابل دشمن و تير و نيزه باشد و تو به ناموس او قصد خيانت داشته باشي! »
حرف آن زن چون تيري بر قلب ثعلبه نشست. فريادي زد و بدون آن که گناهي مرتکب شود، از خانه بيرون آمد و سر به بيابان نهاد. در کنار کوهي رفت، خود را به خاک انداخت و ناله و گريه آغاز کرد. شب و روز فرياد مي زد و مي گفت:« الهي انا انا و انت انت» خدايا تو معروفي به آمرزش گناهان و من موصوفم به گناه کاري. تو بخشنده اي و من مرتکب شونده ي خطاها» . اين گونه به سر مي برد تا هنگامي که حضرت رسول صلي الله عليه و آله از جنگ فارغ شد و به سوي مدينه برگشت. وقتي خبر بازگشت آن حضرت به مدينه رسيد، همه ي کساني که در مدينه مانده بودند به استقبال لشکر اسلام بيرون آمدند و هر کسي برادر رزمنده ي خود را در آغوش مي گرفت و احوال سفر و حضر را از همديگر مي پرسيدند. اما سعيد هر چه منتظر برادر خود ثعلبه ماند، از او خبري نشد. نگران شد که بر سر ثعلبه چه آمده است؟
هنگامي که به خانه آمد، اول از زن خود، سراغ ثعلبه را گرفت. زن قضيه را براي شوهر خود بيان کرد و گفت: «از آن روز تا حال ثعلبه در کوه هاي اطراف مدينه با گريه و ناله به سر مي برد و با غم و اندوه قرين گشته است. » وقتي سعيد قضيه را شنيد، گريان شد و به جست و جوي او بيرون رفت. در بيابان ها مي گشت تا اين که او را در پشت سنگي پيدا کرد در حالي که نشسته بود و با ناله و فرياد مي گفت: «واي از شرمساري و ندامت، فرياد از حرمت و رسوايي روز قيامت. » سعيد پيش رفت او را بغل کرد، دلداري داد و گفت: «اي برادر! برخيز تا روي به دارالشفاي نبوت آريم. شايد اين درد را دوايي و اين رنج را شفايي پديد آيد. »
ثعلبه گفت: «اي سعيد! اگر ناچار از آمدن به شهر هستم، دست هاي مرا ببند و طنابي در گردن من انداز و مانند بندگان فراري، کشان کشان پيش حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله ببر. »
سعيد دست هاي او را بست، طنابي بر گردنش انداخت و او را مي کشيد تا به مدينه آورد. خبر آمدن ثعلبه به شهر منتشر شد. وقتي دختر او «حمصانه» خبر آمدن پدر را شنيد، دوان دوان آمد. چون پدر را بدين حالت ديد، گريان شد و گفت: «اي پدر! اين چه حالت است که تو را در آن مشاهده مي کنم. »
ثعلبه گفت: «اي نور ديده! اين حالت گناه کاران در دنيا است تا حالت ايشان در آخرت چگونه باشد؟ »
پس گذار ايشان به خانه ي يکي از صحابه افتاد که از منزل بيرون آمده بود. چون از ماجرا آگاهي يافت، او را از پيش خود راند و گفت: «به خاطر انديشه ي خيانتي که کرده اي، ترس آن است که عذابي آيد و تو را گرفتار کند. از اين جا دور شو تا عاقبت بد تو مرا فرانگيرد» . بر هر يک از صحابه که مي گذشت، او را مي ترساندند و از خود دور مي کردند تا به خدمت حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام آمدند. آن حضرت فرمود: «اي ثعلبه! مگر نمي دانستي که غيرت خداوند بر جنگجويان و مجاهدان از همه کس بيشتر است. اگر اين خيانت قابل عفو و گذشت باشد، فقط به دست پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است. »
ثعلبه وقتي به در خانه ي پيامبر رسيد، ايستاد و به آواز بلند فرياد کرد: «گناهکارم، گناهکارم. »
حضرت رسول صلي الله عليه و آله اجازه ي ورود داد. وقتي او را با اين حالت مشاهده کرد، فرمود: «اين چه حالت است؟ ! »
ثعلبه داستان خود را بيان کرد. حضرت فرمود: «گناه بزرگي مرتکب شده اي. از پيش من برو تا ببينم از جانب خدا چه حکمي صادر مي شود. » او باز سر به بيابان نهاد. دخترش سر راه را گرفت و گفت: «اي پدر! دلم به حالت مي سوزد، مي خواستم در کنارت باشم و در پناه تو به سر برم، اما چون حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را از پيش خود راند، ديگر محال است من به تو بپيوندم! » وقتي ثعلبه اين کلمات را از دخترش شنيد، بيشتر ناراحت شد و به سوي کوه هاي مدينه رو نهاد. خود را در خاک انداخت و گفت: « خدايا! همه ي مردم، مرا از پيش خود راندند و دست رد به سينه ي من زدند. اي مونس بي کسان! اگر تو دست مرا نگيري، چه کسي مي گيرد؟ اگر تو عذر مرا نپذيري، چه کسي مي پذيرد؟ چند روز بدين حالت بود تا آن که خداوند عذر او را پذيرفت. بعد از نماز عصر بود که جبرييل اين آيه را براي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آورد:
و الذين اذا فعلوا فاحشه او ظلموا أنفسهم ذکروا الله واستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله و لم يصروا علي ما فعلوا و هم يعلمون
نيکوکاران کساني هستند که هر گاه کار ناشايسته اي از ايشان سر زد يا به نفس خويش ستم کردند، خدا را به ياد مي آورند و از گناه خود به درگاه خداوند توبه و استغفار مي کنند (و مي دانند) جز خدا هيچ کس نمي تواند گناه آنان را بيامرزد و آنان کساني هستند که بر کار زشتشان اصرار نمي ورزند؛ زيرا به زشتي معصيت آگاهند. (3)
پس از آن جبرييل گفت: «يا رسول الله: خداوند سلام مي رساند و مي فرمايد: چرا بندگان ما را مي راني و مأيوس مي کني؟ درخواست کن تا من گناهان ايشان را ببخشم و بيامرزم. » حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله اميرالمؤمنين و سلمان را طلبيد و فرمود: «برويد ثعلبه را پيدا کنيد و بگوييد! خداوند تو را آمرزيده و او را بشارت دهيد و به مدينه بياوريد. » حضرت علي عليه السلام و سلمان به جست و جوي او پرداختند و سراغ او را از چوپاني گرفتند. گفت: «هر شب شخصي به اين وادي مي آيد و در زير اين درخت به مناجات و راز و نياز مي پردازد و گريه مي کند. »
ايشان صبر کردند تا هنگام شام، ثعلبه آمد و در زير آن درخت سجاده ي خود را انداخت و با خالق بي نياز مشغول راز و نياز شد. مي گفت: «الهي! از همه ي درها محرومم و همه ي مردم مرا از خود راندند. اگر تو نيز براني، به چه کس رو کنم و راه چاره ي خود را از کجا به دست آورم؟ » حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گريان شد و با سلمان پيش رفتند و گفتند: «البشاره! البشاره! اي ثعلبه! مژده باد که خداوند رحمان تو را آمرزيد و رسول خدا صلي الله عليه و آله ما را به طلب تو فرستاد و آيه را براي او خواندند. »
وقتي ثعلبه آيه و بشارت را شنيد، با ايشان به سوي مدينه حرکت کرد. وقتي وارد مسجد شدند، حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله مشغول نماز عشا بود و مردم به آن حضرت اقتدا کرده بودند. ايشان هم به آن حضرت اقتدا کردند و به نماز مشغول شدند. آن حضرت بعد از حمد، سوره ي مبارکه ي «تکاثر» را خواند.
چون آيه ي اول را تلاوت فرمود، بدن ثعلبه لرزيد و نعره اي زد، وقتي پيامبر، آيه ي دوم سوره را قرائت کرد، خروشي عظيم سر داد و چون آيه ي «کلا سوف تعلمون» را از پيامبر شنيد، بي هوش شد.
الهکم التکاثر حتي زرتم المقابر کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون
افزون طلبي و تفاخر، شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است. تا آن جا که به ديدار قبرها رفتيد (و قبور مردگان خود را برشمرديد و به آن افتخار کرديد) چنين نيست (که مي پنداريد، آري به زودي خواهيد دانست که پس از مرگ چه سختي هايي در پيش داريد) ، باز هم يقينا خواهيد دانست (که در قيامت با چه عذاب هايي مواجهيد) و آن را خواهيد چشيد. (4)
بعد از پايان نماز، حضرت فرمود: آب به صورت ثعلبه بپاشند و او را به هوش آورند، ولي آيات قرآن در روح و روان او تحولي عظيم به وجود آورده بود؛ آري، روح از بدنش خارج شده و به روضه ي اعلي عليين پرواز کرده بود. حضرت رسول صلي الله عليه و آله و اصحاب گريان شدند. در اين هنگام حمصانه دختر ثعلبه خبردار شد. پايين پاي پدر ايستاد، مشغول گريه شد و گفت: «يا رسول الله صلي الله عليه و آله! مدتي بود که روي پدر را نديده بودم و مي گفتم: هر وقت شما از او راضي شديد، من هم او را ببينم. حال که شما و خدا از او راضي شديد، او را مرده يافتم. »
حضرت گريان شد و او را تسلي داد. وقتي ثعلبه را تشييع مي کردند، حضرت در ميان تشييع کنندگان با انگشتان پا راه مي رفت يکي از اصحاب علت آن را پرسيد. حضرت فرمود: «آن قدر ملايک براي نماز بر جنازه ي او آمده اند که جايي براي قدم گذاردن من نيست» . (5)

پيام ها

1- يکي از برنامه هاي اسلام براي بهبود روابط اجتماعي بين مسلمانان، خواندن عقد اخوت و برادري بوده است. شايسته است امروزه هم اين برنامه رواج پيدا کند، تا قلب ها به هم نزديک تر شود و در سايه ي اين امر، بتوانيم پاره اي از مشکلات اجتماعي را آسان تر حل کنيم.
2- در روابط خانوادگي بين مسلمانان بايد قوانين شرعي اسلام رعايت شود. تا مسلمانان در دام وسوسه هاي شيطان گرفتار نشوند.
3- در اين داستان، شيطان تنها کاري که کرد فقط در ذهن ثعلبه ايجاد سؤال کرد که «آيا مي داني پشت پرده کيست؟ » اين بهترين شاهد است که شيطان جز وسوسه کردن هيچ تسلطي بر انسان ندارد، و انسان مختار است که وسوسه ي شيطان را عملي کند يا نکند.
4- بايد در مقابل کسي که قصد گناه دارد، بهترين روش را براي ارشاد و تنبه او برگزيد، چنان چه زن سعيد به جاي داد و فرياد با يک جمله چنان تحولي در ثعلبه ايجاد کرد که به مقام توبه کنندگان واقعي رسيد.
5- بايد هنگام بازگشت رزمندگان اسلام از جبهه، از آنان تجليل کرد؛ زيرا اين امر آنان را براي فداکاري بيشتر در جنگ هاي ديگر تشويق مي کند و سبب ترغيب مسلمانان ديگر براي ايثار و از خودگذشتگي مي شود.
6- از برخورد سعيد نسبت به ثعلبه، استفاده مي شود که وقتي مسلماني به اشتباه خود پي برد و معذرت خواهي کرد، ديگران بايد بپذيرند و از تقصير او بگذرند و در مقام راهنمايي و حل مشکلات او برآيند.
7- کسي که مرتکب گناه مي شود، در مقام جبران آن و طلب بخشش از خدا، بايد مانند ثعلبه بسيار کوشا باشد. چنان که او کاري کرد که در مورد عفو او آيه ي قرآن نازل شد و فرشتگان الهي در تشيع جنازه ي او شرکت کردند.
8- نبايد کسي را که مرتکب گناه و اشتباه شد و سپس به گناه خود اعتراف کرد و در مقام توبه و جبران است، مأيوس ساخت، بلکه بايد او را به رحمت گسترده ي الهي بشارت داد و راهنمايي کرد تا بتواند با جبران گناه خود، مورد عفو الهي قرار گيرد، هم چنان که در اين قضيه سعيد و امام علي عليه السلام، ثعلبه را به خانه ي نبوت و رسالت راهنمايي کردند.

پي نوشت :

1- هود، 13.
نباشيد با ظالمان يار و دوست
نگرديد هم دست آن کاو عدوست
وگرنه شما را بگيرد فرا
عذابي که باشد بر آن ها سزا
در آن تنگنا غير پروردگار
نه ياور بيابيد هرگز، نه يار
2- تأثير قرآن در جسم و جان، ص 250، به نقل از داستان ها و پندها، ج6، ص 65.
3- آل عمران، 135.
4- تکاثر، 1 تا 4.
تفاخر به فرزند و مال زياد
شما را نمودست غافل زياد
برفتيد بر سوي اهل قبور
«نه پندي گرفتيد از اهل گور»
به زودي بدانيد بعد از هلاک
عذابي بخواهد رسد دردناک
به زودي بدانيد روز جزا
سرانجام تان چيست مزد و سزا
5- تأثير قرآن در جسم و جان، ص 235 به نقل از: روضه الانوار، محقق سبزواري .

منبع: مجله ي نور هدايت




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.