در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) ایشان خودشان متکفّل نصب و تعیین والیان و قاضیان و حاکمان و فرمانده ها بودند؛ و مردم از ایشان تبعیّت نموده و نیازهای جامعه بشری از یمن وجود ایشان برطرف می شد. امّا سؤالی که در اینجا باقی می ماند، بعد از رسول خدا(ص) چه کسانی متکفّل این مناصب هستند و دایره وسعت قدرتشان تا چه حدّ می باشد؟ برای پاسخ ابتدا باید حیطه اطاعت پذیری مردم از رسول خدا را بدانیم تا متوجّه شویم که خلیفه و جانشین نبی دارای چه حیطه قدرتی می باشد.
دایره اطاعت پذیری از رسول خدا
الف) مطلق اطاعت[1]
خداوند متعال در قرآن کریم 25 مرتبه بصورت مطلق اطاعت از پیامبر اکرم را واجب می دانند و برای کسانی که این امر الهی را تبعیّت می نمایند اجر و پاداشی عظیم در نظر گرفته است و در مقابل برای تارکین این امر مهمّ الهی عواقبی بسیار دردناک در نظر گرفته است.برخی از پاداش های اطاعت از پیامبر بدین قرار است: 1- مشمول لطف و رحمت خداوند قرار می گیرند.[2] 2- رسیدن به بهشت جاویدان که متعلّق به سعادتمندان است.[3] 3- همدم انبیا و صدّیقین و شهدا و و صالحین اند.[4]
برخی از عواقب سرپیچی از دستورات پیامبر بدین قرار است: 1- در نظر الهی آنان کافر هستند و از دایره دوستی الهی خارج می شوند.[5] 2- افتادن به جهنّم ابدی که با ذلّت و خواری در عذاب خواهند بود.[6] 3- محافظی در برابر عواقب الهی نخواهند داشت.[7] 4- موجب بطلان اعمال می شود.[8]
ب) اطاعت در اموری خاصّ
خداوند متعال در قرآن کریم 12 مرتبه فرمانبرداری از پیامبر اکرم را بصورت مقیّد به امر خاصّی مطرح نموده است؛ اطاعت در امر نظامی[9]، اطاعت در امور قضاوت[10]، اطاعت در امور سیاسی[11]، اطاعت در حجّ و مسائل پیرامون آن[12] و اطاعت در حوزه تعلیم و تربیت[13].کسانی که با تمام وجودشان دستورات پیامبر را عمل می نمایند، مؤمنین واقعی هستند[14]، و کسانی که از دستورات پیامبر تمرّد و سرپیچی می نمایند، کوردلان واقعی هستند. کسانی که چشم و گوش دارند ولی حقیقت را نمی بینند. [15]
حال که طبق دستورات الهی تبعیّت از پیامبر بصورت مطلق واجب گردیده است و تمامی مسلمین بدون هیچ اختلافی نصّ ظاهر قرآن را بر خویش واجب می دانند، پیامبر اکرم به صراحت علی(ع) و فرزندان ایشان را بعنوان جانشینان بعد از خود معرّفی نموده و در قرآن نیز بدان اشاره شده است. پس چه امری باعث شد که واقعه غدیر را نادیده بگیرند و به وصیّت پیامبر خاتم جامه عمل نپوشانند.
چه شد که بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) تعداد مؤمنین از انگشت های دست بیشتر نمی شد و بیعت و وعده های خویش به رسول خدا را فراموش نمودند.[16]
عوامل رویگردانی جامعه مسلمین از پذیرش ولایت و امامت
1- حبّ دنیا
علاقه مندی به مال و ثروت دنیایی مسئله ای است که اکثر انسان ها به آن مبتلا هستند و بنابر روایتی از امام صادق(ع) حبّ دینا سرآغاز تمام خطاها و اشتباهات است.[17] و بقول معروف هر شخصی یک قیمتی دارد و می توان او را با یک مبلغی خرید و تفکّرات و تصمیمات او را به سلطه درآورد. مسئله ای که جامعه انسانی بعد از رحلت رسول الله از آن مستثنی نبودند و این مسئله گریبانگیر جامعه علمی و انصار و مجاهدین نیز بوده است. عدّه ای بدنبال سهم خواهی از حکومت بودند. زیرا خود را مؤثّر در رسیدن اسلام به این قدرت و شوکت می دانستند و حقّ خویش می دانستند که به ثروتی برسند و به قول امروزی ها بازنشسته شوند و خود را از امور حکومت کنار بکشند ولی با روی کار آمدن علی(ع) این خواسته شان را ناشدنی می دیدند؛ فلذا با روی کار آمدن علی(ع) مخالفت ورزیدند.2- حبّ جاه و مقام
علاقه مندی به ریاست طلبی امری است که در همه افراد وجود ندارد. این دسته از افراد برای رسیدن به قدرت و ریاست، حتّی حاضرند از زندگی مادّی و لذّات دنیایی بگذرند و زندگی زاهدانه ای را برای مردم به نمایش بگذارند تا مردم آنان را بعنوان انسان های زاهد بشناسند و آنان را بعنوان رؤسای خویش انتخاب نمایند.غالباً اینگونه افراد از زکاوت و هوش خاصّی برخوردار هستند و توانایی جذب اقشار مختلف مردم را دارا می باشند و تئوریسین های اکثر جنگ ها و ایجاد کننده اکثر اختلافات همین افراد می باشند و در جامعه بعد از رحلت رسول الله(ص) این افراد وجود داشتند و با توجّه به مقبولیّتی که در بین مردم داشتند، مردم را از تبعیّت از علی(ع) باز می داشتند و به تبلیغ خویش یا هم کیشانشان برای تصدّی امامت و ولایت می پرداختند و متأسّفانه بر این امر باطل خویش موفّق نیز بودند.
3- اختلاف در انتصاب یا انتخابی بودن امامت و ولایت
نقطه اصلی اختلاف بین شیعه و سنّی در این امر می باشد که شیعه معتقد بر این است که همانگونه که نبوّت با نصب الهی روی می دهد، امامت و ولایت نیز باید با نصب الهی صورت بگیرد. در واقع شیعه امامت را اصول اعتقادی خویش می داند و نه از احکام فرعی فقهی. زیرا که در امامت، علم خدادادی، عصمت و نصب الهی را شرط می دانند. اما اهل سنّت بر این باورند که صلاحیّت این را دارند که جانشین پیامبر را خود مردم انتخاب نمایند و این مطلب را حقّی به نفع خویش می دانند.[18]اهل سنّت بر این باورند که بعد از رحلت نبیّ اکرم(ص) باب امامت و ولایت الهی و نصب الهی بسته شده است و امور به مردم واگذار گشته است. و اینگونه تفکّر منشأ ایجاد توهّم باطل جدا بودن دین از سیاست می باشد. فلذا برخی علی(ع) را بعنوان مرجع دینی و علمی قبول نمودند، امّا بعنوان رهبر و رئیس امّت او را کنار زدند.
4- ترس
خلیفه اول و دوم از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بودند و مردم به آنان به چشم صحابی های اعظم رسول الله نگاه می کردند. ولی در کنار احترامی که به این دو می گذاشتند، ترس عجیبی نیز از این دو داشتند، مخصوصاً از خلیفه دوّم که خشونت و غضبناکی او شهره خاصّ و عام بود و اکثر مردم از تیزی شمشیر او می ترسیدند و می دانستند که او با کسی در این زمینه شوخی ندارد.[19] فلذا آن تعداد نفراتی که به بانو فاطمه کبری(س) قول داده بودند برای حمایت از علی(ع) صبح به میدان شهر بیایند، از ترس دوّمی، عرصه را خالی نگه داشتند.5- تعصّبات قبیله ای
در فرهنگ مردم آن زمان، قبیله ای زیستن، فرهنگ غالب بوده و مردم قبیله بر اساس دستور رئیس قبیله امری را انجام یا ترک می نمودند. البتّه برخی این مطلب را در رویکرد مثبت نسبت به اسلام گزینه ای مثبت تلقّی می نمایند امّا بنظر حقیر دینداری بدون تفکّر و اندیشه مثمر ثمر نیست و بزودی از بین خواهد رفت. به هر حال مخالفین ولایت و امامت علی(ع) با تطمیع و یا تهدید رئیس قبیله را همسو با خویش می گردانیدند و مردم قبیله به تبع از رئیس از ولایت علی(ع) سرباز زدند.6- منطق با وجود پیران نوبت به جوانان نمی رسد
در زمانه بعد رحلت نبی افرادی بودند که می گفتند علی(ع) جوان است و بعداً نوبت به علی می رسد ولی اکنون نوبت پیران می باشد.7- حسادت به علی(ع)
در آن زمان افرادی بودند که با امام علی(ع) کینه دیرینه داشتند، زیرا که پدران و اقوام کافرشان بدست علی(ع) کشته شده بودند و یا نسبت به توجّهاتی که رسول الله(ص) به علی(ع) داشتند حسادت می ورزیدند. باورشان بر این بود که اگر ملاک امامت هاشمی بودن است، ما قریشی هستیم و نسبمان به هاشم نزدیک تر است. مجموعه این حسادت ها و کینه ها منجر شد تا غدیر را نادیده بگیرند و وصیّت پیامبر اکرم(ص) عملی ننمایند.کلام آخر
انسان عاقل از تاریخ درس گرفته و درسی که از این واقعه می توان گرفت همین است که خداوند با مردمانی قسم دوستی نخورده است و اگر انسان ها از دستورات رسول خدا(ص) سرپیچی نمایند و لو در 1400 سال بعد، قهر الهی نصیب آن مردمان خواهد شد و ای کاش مردمان جهان باور داشتند که اگر اهل قُری ایمان می آوردند، برکات آسمان ها و زمین بر روی آنان باز خواهد شد.پینوشت:
[1] سوره آل عمران، آیه 32، 132 و سوره نساء، آیه 13، 69،14، 80 و سوره مائده، آیه92 و سوره انفال، آیات1،20،46 و سوره توبه، آیه71 و سوره نور، آیات51،54،56 و سوره احزاب، آیات66،71 و سوره حجرات، آیه14 و سوره فتح، آیات16،17 و سوره محمّد، آیه33 و سوره مجادله، آیه12 و سوره ممتحنه، آیه12 و سوره تغابن، آیه12 و سوره جن، آیه23.
[2] سوره آل عمران، آیه 132.
[3] سوره نساء، آیه 13.
[4] سوره نساء، آیه69.
[5] سوره آل عمران، آیه 32.
[6] سوره نساء، آیه14.
[7] سوره نساء، آیه80.
[8] سوره محمّد، آیه33.
[9] سوره آل عمران، آیه 152.
[10] سوره نساء، آیه 42،59،65 و سوره احزاب،آیه 36 .
[11] سوره نساء، آیه 105 و سوره مائده، آیه 48 و سوره احزاب، آیات6،36 و سوره مجادله، آیات8،9.
[12] سوره حجّ، آیه67.
[13] سوره حشر، آیه7.
[14] سوره انفال، آیه1.
[15] سوره انفال، آیه20.
[16] إرتَدَّ النّاس بَعدَ رَسولِ اللهِ اِلّا ثَلاثَةٌ. بحارالانوار، ج22، باب10، روایت76.
[17] خصال صدوق، ص20.
[18] الاحکام السلطانیّه نوشته ابویعلی و ترجمه السواد الاعظم نوشته ابوالقاسم سمرقندی، ص40 الی 42.
[19] مراجعه شود به خطبه شقشقیه که آقا امام علی(ع) وضعیت آن زمانه را تبیین می نمایند.