اثبات ایمان جناب ابولولوء
دین جناب ابولولوء چه بود ؟
در مورد مذهب ایشان در اهل سنت ، سخن به چند رشته است . برخی می گویند که وی مجوسی یا نصرانی بوده است . برخی وی را مجوسی می خوانند . برخی وی را مسیحی می خوانند . حتی برخی وی را مسلمان می خوانند . ابتدا به بررسی منابع اهل سنت در مورد دین ابولولو می پردازیم .
منابع اهل سنت راجع به مجوس بودن یا نصرانی بودن ابولولو :
شرح السیر الکبیر - السرخسی - ج ۲ - ص ۵۹۲ ( ج ۱ ص ۱۸۶ مکتبه الشامله ( " ألا ترى أنهم حین لم یبالغوا فی مراعاه نهیه ابتلى بمثل ذلک فقتله أبو لؤلؤه وکان نصرانیا وکان مجوسیا " *
الوافی بالوفیات - الصفدی - ج ۲۴ - ص ۷۳ (ج ۷ ص ۱۹۳ مکتبه الشامله ( " وکان أبو لؤلؤه مجوسیا وقیل نصرانیا أزرق "
برخی معتقدند که وی مجوسی بوده است . اهل سنت حال حاضر ، این نقل را بیشتر بیان می کنند . ما به چند منبع اشاره می کنیم .
المجموع - محیى الدین النووی - ج ۱۸ - ص ۳۷۳ (ج ۱۸ ص ۳۷۳ مکتبه الشامله ( " ولهذا لما طعن أبو لؤلؤه المجوسی أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه فی بطنه فجاءه الطبیب وسقاه لبنا فخرج اللبن من بطنه
المصنف - عبد الرزاق الصنعانی - ج ۵ - ص ۴۷۴ (---) " وکان یدعى أبا لؤلؤه ، وکان مجوسیا فی أصله " *
الآحاد والمثانی - الضحاک - ج ۱ - ص ۱۱۲ (ج۱ ص ۱۰۵ مکتبه الشامله ( " ۱۰۵ ) حدثنا أبو نشیط نا عمرو بن الربیع بن طارق نا یحیی بن أیوب عن یونس عن الزهری عن عبید الله بن عبد الله بن عتبه أن بن عباس أخبره أن عمر رضی الله تعالى عنه طعن فی علیه المسجد طعنه أبو لؤلؤه وکان مجوسیا " *
المعجم الکبیر - الطبرانی - ج ۱ - ص ۷۰ - ۷۱ ( ج ۱ ص ۳۰ مکتبه الشامله ) " ( ۷۷ ) حدثنا یحیى بن عثمان بن صالح ثنا عمرو بن الربیع بن طارق أنا یحیى بن أیوب عن یونس عن الزهری عن عبید الله بن عبد الله بن عتبه عن بن عباس رضی الله تعالى عنهما أن عمر رضی الله تعالى عنه طعن فی السحر طعنه أبو لؤلؤه غلام المغیره بن شعبه وکان مجوسیا "
تاریخ مدینه دمشق - ابن عساکر - ج ۴۴ - ص ۴۲۳ ( ج ۴۴ ص ۴۲۳ مکتبه الشامله ) " جاء عمر بن الخطاب حین طعن فی غلس السحر قال فاحتملته أنا و رهط کانوا معی فی المسجد حتى أدخلناه بیته قال وأمر عبد الرحمن بن عوف أن یصلی للناس وقال ابن مهدی بالناس قال فلما أدخلنا عمر بیته غشی علیه فلم یزل فی غشیته حتى أسفر ثم أفاق فقال هل صلى الناس قال قلنا نعم قال لا إسلام لمن ترک الصلاه قال ثم دعا بوضوء فتوضأ وصلى وقال عمر حین أخبر أن أبا لؤلؤه هو الذی طعنه الحمد لله الذی قتلنی من لا یحاجنی عند الله بصلاه صلاها وکان مجوسیا "
تاریخ المدینه - ابن شبه النمیری - ج ۳ - ص ۹۱۳ (ج ۳ ص ۹۱۳ مکتبه الشامله) "حدثنا سعید بن عامر ، عن محمد بن عمرو بن علقمه قال : کان أبو لؤلؤه مجوسیا "
برخی معتقدند که وی نصرانی بوده است :
* المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج ۳ - ص ۹۱ (ج ۱۰ ص ۳۰۸ مکتبه الشامله) " کان أبو لؤلؤه للمغیره بن شعبه وکان یصنع الرحاء وکان المغیره یستعمله کل یوم بأربعه دراهم فلقى أبو لؤلؤه عمر فقال یا أمیر المؤمنین ان المغیره قد أکثر علی فکلمه ان یخفف عنى فقال له عمر اتق الله وأحسن إلى مولاک قال ومن نیه عمر ان یلقى المغیره فیکلمه فی التخفیف عنه قال فغضب أبو لؤلؤه وکان اسمه فیروز وکان نصرانیا " *
الاستیعاب - ابن عبد البر - ج ۳ - ص ۱۱۵۵ (ج ۱ ص ۳۵۷ مکتبه الشامله ) " فحدثنا أبو سنان سعید بن سنان عن أبی إسحاق الهمدانی عن عمرو بن میمون الأودی قال کان أبو لؤلؤه أزرق نصرانیا وجأه بسکین له طرفان
فتوح مصر وأخبارها - القرشی المصری - ص ۱۳۷ " قال غیر ابن وهب قال عمرو بن العاص فلما طعن عمر بن لخطاب قلت هو ما قال القبطی فلما حدثت أنه إنما قتله أبو لؤلؤه رجل نصرانی قلت لم یعن هذا إنما عنی من قتله المسلمون فلما قتل عثمان عرفت أن ما قال الرجل حق " *
الکامل فی التاریخ - ابن الأثیر - ج ۳ - ص ۴۹ (ج ۱ ص ۴۶۹ مکتبه الشامله ) " ذکر الخبر عن مقتل عمر رضی الله عنه قال المسور بن مخرمه : خرج عمر بن الخطاب یطوف یوما فی السوق فلقیه أبو لؤلؤه غلام المغیره بن شعبه وکان نصرانیا " *
تاریخ ابن خلدون - ابن خلدون - ج ۲ ق۲ - ص ۱۲۴ (ج ۲ ص ۱۲۴ مکتبه الشامله ) " کان للمغیره بن شعبه مولى من نصارى العجم اسمه أبو لؤلؤه "
برخی هم می گویند که وی مسلمان بوده است :
عمده القاری - العینی - ج ۸ - ص ۲۲۹ " أنه قتله علج یسمى فیروز وکنیته أبو لؤلؤه ، وکان غلاما للمغیره بن شعبه ، وکان یدعی الإسلام " *
تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل - الباقلانی - ص ۵۳۷ - ۵۳۸ " وقیل إن الهرمزان حمل أبا لؤلؤه على قتل عمر حمیه للفرس والمجوسیه وإن إسلامه لم یکن حسنا وإنه کان یستقل عطاء عمر فإنه کان یفرض له على ما ذکر عشرین درهما ویقول إنه لا أب له فی الإسلام.
در احادیث اهل سنت آمده است :
اخرجوا المشرکین من جزیره العرب " (مشرکین را از عربستان خارج کنید ) منابع : صحیح بخاری ج ۴ ص ۶۶ صحیح مسلم ج ۵ ص ۷۵
و دیگر حدیثی آمده است : "لا یجتمع دینان فی جزیره العرب " ( دو دین در عربستان جمع نمی شود ) منابع : کتاب الموطا - مالک - ج ۲ ص ۸۹۲ الاستذکار - ابن عبدالبر - ج ۷ ص
بر اساس این دو روایت ، بایستی افراد مقیم در عربستان تماما مسلمان می بودند و وجود سایر ادیان قدغن بود علی الخصوص در زمان خلیفه دوم . علمای اهل سنت این چنین روایات را توضیح داده اند :
حاشیه رد المحتار - ابن عابدین - ج ۴ - ص ۳۸۵ " قلت : الکلام فی الاحداث مع أن أرض العرب لا تقر فیها کنیسه ولو قدیمه فضلا عن إحداثها ، لأنهم لا یمکنون من السکنى بها للحدیث المذکور " یعنی حق ساختن کنیسه در عربستان نبود زیرا حق سکنی در آنجا برای مشرکین اهل کتاب وجود نداشت .
سبل السلام - محمد بن اسماعیل الکحلانی - ج ۴ - ص ۶۱ قال مالک : قال ابن شهاب : ففحص عمر عن ذلک حتى أتاه الثلج والیقین عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أنه قال : لا یجتمع دینان فی جزیره العرب فأجلى یهود خیبر قال مالک : وقد أجلى یهود نجران وفدک أیضا . والحدیث دلیل على وجوب اخراج الیهود والنصارى والمجوس من جزیره العرب لعموم (مالک می گوید که روایت فوق شامل یهودیان نجران و فدک هم می شود ... روایت فوق دلیل بر وجوب اخراج یهود و نصارا و مجوس به صورات عموم می باشد ) قوله : لا یجتمع دینان فی جزیره العرب وهو عام لکل دین ، والمجوس بخصوصهم حکمهم حکم أهل الکتاب کما عرفت (مجوس نیز در حکم اهل کتاب می باشد)
نیل الأوطار - الشوکانی - ج ۸ - ص ۲۲۳ وظاهر حدیث ابن عباس أنه یجب إخراج کل مشرک من جزیره العرب سواء کان یهودیا أو نصرانیا أو مجوسیا (ظاهر روایت ابن عباس بر این است که هر مسرکی اعم از یهودی و نصارا و مجوسی باید از عربستان خارج شوند)
بدائع الصنائع - أبو بکر الکاشانی - ج ۷ - ص ۱۱۴ ویمنع المشرکون ان یتخذوا أرض العرب مسکنا ووطنا کذا ذکره محمد تفضیلا لأرض العرب على غیرها (منع شده از اسکان مشرکین در سرزمین عرب و موطن قرار دادن آن حتی علمای اهل سنت برآنند که معیار مشرک بودن یا مسلمان بودن اشخاص را بر اساس اجازه سکنی گزیدن در عربستان می بوده .
ابن حزم آندلسی در " المحلی " ج ۱۱ ص ۲۰۸ می گوید : "قال أبو محمد : وهذا باطل بلا شک لان الله تعالى أمر بقبض ذکوات أموال المسلمین وأمر علیه السلام عند موته أن لا یبقى فی جزیره العرب دینان فلا یخلو ثعلبه من أن یکون مسلما ففرض على أبی بکر . وعمر قبض ذکاته (این سخن ( امتناع پیامبر و ابی بکر و عمر از گرفتن زکات ثعلبه ) غلط است زیرا خداوند امر به گرفتن زکات مومنان کرده است و پیامبر اکرم نیز در هنگام رحلت خود امر کردند که دو دین در عربستان نباشد و لذا قطعا ثعلبه مسلمان بوده است و بر ابی بکر و عمر واجب بوده که زکات وی را بگیرند)
ولا بد ولا فسحه فی ذلک وإن کان کافرا ففرض ان لا یقر فی جزیره العرب فسقط هذا الأثر بلا شک (این امر حتمی است و اگر ثعلبه کافر بود ، قعطا نمی بایست در عربستان می ماند ؛ پس این امر نگرفتن زکات از وی مردود است
کارهای ابی بکر و عمر که برای اخراج یهودیان خیبر و .... اجرا شد ، خود موید این مطلب است که آنان نیز این روایت را مورد اجرا گذاشتند . تواریخی مانند " الکامل فی التاریخ " ( ابن اثیر ) ، " السیره النبویه " ( ابن کثیر ) و " تاریخ مدینه دمشق "( ابن عساکر ) و دیگرمنابع اهل سنت ، به این اقدام اشاره کرده اند . ممکن است کسی بپرسد : شاید از اهل کتاب ، کسی برای تجارت می آمد ! تکلیف وی چگونه بود ؟ می گوییم :
به وی ۳ روز یا ۴ روز وقت می دادند تا کارش تمام شود و از شهر خارج شود . المغنی - عبد الله بن قدامه - ج ۱۰ - ص ۶۱۵ ( فصل) ویجوز لهم دخول الحاجز للتجاره لأن النصارى کانوا یتجرون إلى المدینه فی زمن عمر رضی الله عنه وأتاه شیخ بالمدینه فقال أنا الشیخ النصرانی وإن عاملک عشرنی مرتین فقال عمر وأنا الشیخ الحنیف وکتب له عمر أن لا یعشروا فی السنه إلا مره ولا یأذن لهم فی الإقامه أکثر من ثلاثه أیام على ما روی عن عمر رضی الله عنه ثم ینتقل عنه. پس اثبات نمودیم که بنا بر روایات صحیح اهل سنت ، مشرکین و کفار ( اعم از یهود ؛ نصارا و مجوس ) می بایستی در سرزمین عرب من جمله مکه و مدینه نمی ماندند و حداکثر ۳ یا ۴ روز ؛ آنهم برای تجارت ، حق ماندن داشتند . حال این سوال مطرح می شود که : ۱ - چرا جناب عمر اجازه دادند که ابولولو ء در مدینه بماند ؟؟؟؟
عبدالرزاق صنعانی ( استاد بخاری ) در " المصنف " ج ۵ ص ۴۷۴ به سند صحیح می گوید : " کان عمر بن الخطاب لا یترک أحدا من العجم یدخل المدینه ، فکتب المغیره بن شعبه إلى عمر : أن عندی غلاما نجارا ، نقاشا ، حدادا ، فیه منافع لاهل المدینه ، فإن رأیت أن تأذن لی أن أرسل به فعلت ، فأذن له ، وکان قد جعل علیه کل یوم درهمین ، وکان یدعى أبا لؤلؤه ، وکان مجوسیا فی أصله...
(عمر بن خطاب اجازه باقی ماندن عجم (فارس) را در مدینه نمی داد . مغیره بن شعبه به وی نوشت : نزد من غلامی است که نجاری و نقاشی و آهنگری بلد است و در وی سود و کمی است برای اهل مدینه . اگر می خواهی ، اجازه بده تا وی را بفرستم ! عمر اجازه داد . و برای وی روزی ۲ درهم حقوق قرار داد . نام این غلام ابولولوء بود و مذهب وی مجوسی بود...) پس می بینیم که جناب عمر ، بر خلاف سخن رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) عمل کردند و ابولولوء مجوسی را به مدینه راه دادند . نکته ای در اینجا نهفته است که اهل سنت و وهابیت باید پاسخ دهند : * یا جناب عمر بن خطاب ، بر خلاف سخن پیامبر عمل کردند و همچنین بر خلاف رویه خودشان در اخراج یهودیان خیبر و ...... (( که قطعا خلیفه پیامبر ؛ که دستورات پیامبر را عمل نکند ، منصب خلافت برای وی مناسب نیست )) * یا روایات مبنی بر مجوسی بودن یا نصارا بودن ابولولوء جعلی است و وی مسلمان بوده و یا در مدینه مسلمان شده است ( زیرا جناب عمر بن خطاب ، اجازه سکونت در مدینه را داده است ) البته قبلا هم عرض کردیم که بنا به اقوال برخی علمای اهل سنت ، ابولولوء مسلمان بوده است .
عمده القاری - العینی - ج ۸ - ص ۲۲۹ " أنه قتله علج یسمى فیروز وکنیته أبو لؤلؤه ، وکان غلاما للمغیره بن شعبه ، وکان یدعی الإسلام " نووی می گوید که وی ادعای اسلام می کرد . پس مسلمان بوده است.
تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل - الباقلانی - ص ۵۳۷ - ۵۳۸ " وقیل إن الهرمزان حمل أبا لؤلؤه على قتل عمر حمیه للفرس والمجوسیه وإن إسلامه لم یکن حسنا وإنه کان یستقل عطاء عمر فإنه کان یفرض له على ما ذکر عشرین درهما ویقول إنه لا أب له فی الإسلام " باقلانی مغلطه می کند و تلویحا می گوید که ابولولوء مسلمان بوده است . زیرا اظهار می کند که : " اسلام وی درست نبوده است!!! " از او می پرسیم که آیا شما باید صحت اسلام کسی را بیان کنید یا خداوند متعال ؟؟؟!!!!! مگر بخاری در " صحیح بخاری " ج ۴ ص ۶ از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمی گوید : " أمرت ان أقاتل الناس حتى یقولوا لا له الا الله فمن قال لا إله الا الله فقد عصم منى نفسه وماله الا بحقه وحسابه على الله " (امر شده ام که مردم را بکشم (!) تا بگویند " لا اله الا الله " ... پس هر گوید " لا اله الا الله " ، جان و مالش از من در امان است و حق و حسابش با خداست) حال که پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می فرماید که هر کس شهادت به یگانگی خدا دهد ، منِ پیامبر از وی می گذرم ، پس باقلانی و امثالهم چگونه بر اسلام کسی اشکال می کنند ؟؟؟
نکته بعدی : در روایات اهل سنت آمده است که ابولولوء ، عمر بن خطاب را در مسجد مدینه در حین انجام فریضه نماز صبح ، به قتل رساند . عینی در " عمده القاری " ج ۸ ص ۲۲۹ می گوید : "فلما خرج عمر إلى الناس لصلاه الصبح جاء عدو الله فطعنه بسکین مسمومه ذات طرفین فقتله " (وقتی عمر برای نماز صبح به نزد مردم آمد ، دشمن خدا (!) یعنی ابولولوء وی را با چاقویی دو طرفه ( از دو طرف می بُرید ) و مسموم ؛ مورد حمله قرار داد و وی را به قتل رساند) باز در اینجا نکته ای نهفته است :
۲ - چرا به ابولولوء غیر مسلمان ( مجوسی - نصرانی ) اجازه داده اند که وارد مسجد مسلمانان گردد ؟ زیرا قطعا مردم و صحابه ای که در مسجد بودند ، اجازه دخول یک نامسلمان را به مسجد مدینه نمی دادند . * شاید هم ابولولوء مسلمان شده بود که مردم اجازه ورود وی را به مسجد مدینه دادند !
قیاسی نا موزون : در تاریخ آمده است : زمانی که ابن ملجم مرادی ( لعنت الله علیه ) با شمشیر بر فَرق مبارک امام علی علیه السلام زد ، ایشان فرمودند : " فزت و رب الکعبه " (قسم به خدای کعبه که رستگارشدم)
منابع : الاستیعاب - ابن عبدالبر - ج ۳ ص ۱۱۲۵ شرح نهج البلاغه - ابن ابی الحدید شافعی - ج ۹ ص ۲۰۷ تاریخ مدینه دمشق - ابن عساکر - ج ۴۲ ص ۵۶۱
و این در حالی است که وقتی جناب عمر بن خطاب ، بوسیله جناب ابولولوء مورد هجوم قرار گرفت و مضروب شد گفت : "ادرکوا الکلب ، فقد قتلنی " یا " دونکم الکلب ، فقد قتلنی " (سگ را بگیرید ؛ مرا کشت !)
منابع : نیل الاوطار - شوکانی - ج ۶ ص ۱۶۰ السنن الکبری - بیهقی - ج ۳ ص ۱۱۳ فتح الباری - ابن حجر عسقلانی - ج ۷ ص ۵۰
تفاوت را ببینید : "به خدا کعبه که رستگار شدم ! " امام علی علیه السلام "سگ را بگیرید ، مرا کشت ! " عمر بن خطاب
باز هم سوالی مطرح است : در اهل سنت ، قاتلین امام حسین علیه السلام مانند عمر بن سعد یا عمرن بن حطان (مادح ابن ملجم) مورد وثوق قرار گرفته اند .... مسلم بن حجاج در صحیح خود ، ج ۵ ص ۷۴ و ج ۷ ص ۹۶ از عمر بن سعد نقل روایت کرده است . محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود ج ۷ ص ۴۵ و ۶۵ از عمران بن حطان نقل روایت کرده است . (عمران بن حطان در مدح ابن ملجم شعر گفته است) از آنجایی که اهل سنت و وهابیت به این امر اعتقاد دارند که تمامی روایات صحیحین بخاری و مسلم ؛ ۱۰۰% صحیح میباشند ؛ پس در سند روایاتشان نمی توان خدشه کرد (بر اساس قواعد اهل سنت) آیا امام علی علیه السلام ، خلیفه چهارم شما نیست ؟
چرا از مادح قاتلش روایت نقل می کنید ؟
ابن حزم اندلسی در " المُحَلّی " ج ۱۰ ص ۴۸۴ می گوید : " ولا خلاف بین أحد من الأمه فی أن عبد الرحمن ابن ملجم لم یقتل علیا رضی الله عنه الا متأولا مجتهدا مقدرا انه على صواب " وی می گوید که همه امت (!) بر این امر عقیده دارند که ابن ملجم اجتهاد کرد و امام علی علیه السلام را به شهادت رساند . ما هم می گوییم : علت اعتراض شما اهل سنت بر ابولولوء چیست ؟؟؟؟ وی هم اجتهاد کرده است ! اگر اشتباه کرده است ، ۱ ثواب و اگر اشتباه نکرده است ، ۲ ثواب می برد !!!!!
حال این مساله ( اثبات مسلمان بودن جناب ابولولوء ) را از دیدگاه شیعه بیان می کنیم :
حسین بن حمدان الخصیبی ( متوفی سنه ۳۳۴ ه.ق ) در " الهدایه الکبری " ص ۱۶۲ می گوید : "سمعت أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) یقول لعمر ..... غیر انی أراک فی الدنیا قبلا بجراحه ابن عبد أم معمر تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل والله الجنان على رغم منک "
شیخ ابوالحسن مرندی در " مجمع النورین " ص ۲۲۱ – ۲۲۲ و ۳۱۶ چنین نقل می کند : "ما رواه محمد بن السنان قال سمعت أمیر المؤمنین یقول لعمر یا مغرور انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحه من عبد ام معمر تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل بذلک الجنه على رغم منک "
در اینجا امام علی علیه السلام به صراحت بیان می کنند که قاتل عمر بن خطاب ، به بهشت می رود . این روایت در منابع زیر موجود است : ارشاد القلوب ( حسین بن ابی الحسن دیلمی ) ج ۲ ص ۲۸۵ مدینه المعاجز ( سید هاشم بحرانی ) ج ۲ ص ۴۴ و ۲۴۴ بحار الانوار ( مجلسی دوم ) ج ۳۰ ص ۲۷۶ مستدرک سفینه البحار ( نمازی شاهرودی ) ج ۹ ص ۲۱۳ مشارق انوار الیقین ( رجب البرسی ) ص ۱۲۰ بد نیست به روایتی در کتاب " المحتضر " ص ۹۸ - ۱۰۱ تالیف حسن بن سلیمان حلی متوفی قرن ۸ اشاره ای کنیم . وی طی روایتی طولانی از قول حذیفه بن یمان می گوید :
"قال حذیفه : فاستجاب الله دعاء مولاتی على ذلک المنافق (یعنی عمر) وأجرى قتله على ید قاتله (رحمه الله) " سپس در ادامه ، نامهای روز به قتل رسیدن عمر بن خطاب را از قول امام علی علیه السلام بیان می کند : " قال حذیفه : فقلت : یا أمیر المؤمنین ! أحب أن تسمعنی أسماء هذا الیوم . فقال (علیه السلام) : هذا یوم الاستراحه . ویوم تنفیس الکربه . ویوم العید الثانی . ویوم حط الأوزار . ویوم الخیره . ویوم رفع القلم . ویوم الهدو . ویوم العافیه . ویوم البرکه . ویوم الثار . ویوم عید الله الأکبر . ویوم إجابه الدعاء . ویوم الموقف الأعظم . ویوم التوافی . ویوم الشرط . ویوم نزع السواد . ویوم ندامه الظالم . ویوم انکسار الشوکه . ویوم نفی الهموم . ویوم القنوع . ویوم عرض القدره . ویوم التصفح . ویوم فرح الشیعه . ویوم التوبه . ویوم الإنابه . ویوم الزکاه العظمى . ویوم الفطر الثانی . ویوم سیل الشعاب . ویوم تجرع الدقیق . ویوم الرضا . ویوم عید أهل البیت . ویوم ظفر بنی إسرائیل . ویوم قبول الأعمال . ویوم تقدیم الصدقه . ویوم الزیاره . ویوم قتل النفاق . ویوم الوقت المعلوم . ویوم سرور أهل البیت . ویوم الشهود . ویوم القهر للعدو . ویوم هدم الضلاله . ویوم التنبیه . ویوم التصرید . ویوم الشهاده . ویوم التجاوز عن المؤمنین . ویوم الزهره . ویوم التعریف . ویوم الإستطابه . ویوم الذهاب . ویوم التشدید . ویوم إبتهاج المؤمن . ویوم المباهله . ویوم المفاخره . ویوم قبول الأعمال . ویوم التبجیل . ویوم إذاعه السر . ویوم النصره . ویوم زیاده الفتح . ویوم التود . ویوم المفاکهه . ویوم الوصول . ویوم التذکیه . ویوم کشف البدع . ویوم الزهد . ویوم الورع . ویوم الموعظه . ویوم العباده . ویوم الاستسلام . ویوم السلم . ویوم النحر . ویوم البقر . "
مشابه روایت فوق در بحار الانوار ج ۳۱ ص ۱۲۰ تا ۱۲۹ بیان شده است . در بحار الانوار ج ۹۵ ص ۳۵۱ تا ۳۵۶ در مورد فضیلت این روز مطالبی بیان شده است . غور در منابع شیعی ، ما را از مغبون شبهات شدن ، باز می دارد .
شیخ علی نمازی شاهرودی در " مستدرک سفینه البحار " ج ۹ ص ۲۱۴ از قول میرزا عبدالله افندی (صاحب ریاض) چنین نقل می کند :
" ثم اعلم أن فیروز هذا قد کان من أکابر المسلمین والمجاهدین بل من خلص أتباع أمیرالمؤمنین ( علیه السلام) " پس بدان که فیروز ( ابولولوء ) از بزرگان مسلمین و مجاهدین بلکه از یاران خاص امیر المومنین علیه السلام بوده است . رساله فوق ، تحقیقی کوچک است در نشان دادن حقایق مخفی تاریخ در کتب شیعه و اهل سنت . امید است که این قلیل ، قلب نازنین امام زمان عج را شاد کند .
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سبطین
/خ