آداب جنگ يا تقواي جنگي در اسلام (2)
نویسنده : سید محسن حکیم
ج - اعلان جنگ:
اعلام جنگ و دعوت دشمنان پيش از آغاز پيكار، چندان مهم است كه چنانچه عدم آن موجب قتلي شود، مرتكب قتل، بايد ديه بپردازد (ماوردي، 38؛ باناجه، 103؛ علي منصور، 297).
در مورد اين اصل مهم اسلامي، پروفسور ميشل ديتوپ3 اظهار ميدارد: «ما تاريخ تشريع اصل اعلام جنگ را عصر حاضر ميدانيم كه به عنوان قاعده بين المللي در سال 1907 در كنفرانس دوم لاهه به تصويب رسيد. اين اصل از اصول جوانمردي و مردانگي است كه در قرون وسطي هيچ اثري از آن يافت نمي شود، ريشههاي اين اصل را بايد در شرق اسلامي جستجو نمود»(علي منصور، 298). با اين وصف، در زمان تدوين مواد مربوط به لزوم اعلام جنگ پيش از مبادرت به آن، در كنفرانس 1907 لاهه، بحث ميان كشورها وجود داشت كه پس از چه مدتي بعد از اعلام جنگ، دولتها حق آغاز تهاجم مسلحانه را خواهند داشت؟ پيشنهاد هلند مبني براينكه حداقل 24 ساعت بعد از اعلام جنگ، ميتوان اقدام به حمله مسلحانه نمود رد، و مقرر شد كه بلافاصله پس از اعلام جنگ، امكان هجوم مسلحانه و نظامي وجود داشته باشد و اين در حالي است كه در اسلام اين مدت تا 3 روز پيشبيني شدهاست (نواوي، 115). البته حقوق بينالملل معاصر اعلام جنگ را به دو قسمت:
1 - داراي اثر فوري،
2 - داراي اثر مقيد و مشروط، تقسيم كردهاست.
در اعلام جنگي داراي اثر فوري، به محض اعلان، حمله مسلحانه آغاز ميگردد. اين اعلان عليالاصول بايد مستند باشد، حتي اگر دليل و توجيه، آشكارا نادرست باشد. اما قسمت دوم كه به اولتيماتوم نيز معروف است، عبارت است از اخطاري كه به طور قاطع به دولت متقابل كتبا ابلاغ ميشود و منظور از آن، اجابت بعضي امور (عمل مثبت يا خوداري از عمل) در مدتي (معمولاً) كوتاه است كه در صورت اجابت نشدن خواستهها خود به خود با انقضاي مهلت، حالت جنگ پديد ميآيد. اولتيماتوم ممكن است به شكل يك اعلام جنگ مشروط يا توأم با تهديد و همراه با اخطار مؤجل باشد. البته با وجود اين مقررات، متأسفانه جنگهاي جديد مانند جنگ اسرائيل و اعراب در 1967، جنگ عراق و ايران (حمله عراق در سپتامبر 1980) و جنگ بين انگلستان و آرژانتين در 1982 بدون اعلام قبلي پيش آمد(روسو،1/40 - 44). تمام اعلانهاي جنگي اسلام مدتدار و مشروط است (البته نه الزاما كتبي)، بويژه اگر دعوت به اسلام براي دشمن بازگو نشده باشد كه در اين صورت آغاز جنگ حتما بايد مشروط و مقيد به دعوت باشد. اين اصل مبناي قرآني نيز دارد. در آيه 58 از سوره انفال ميخوانيم: «و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم علي سواء ان الله لا يحب الخائنين»؛ يعني «و هر گاه (با ظهور نشانههايي) از خيانت گروهي بيم داشته باشي، به طور عادلانه بر آنها اعلام كن (كه پيمانشان لغو شده)، زيرا خداوند خائنان را دوست ندارد».
د - عدم رنج و درد زايد
بر مبناي اين آيه، فقط با كساني بايد جنگ كنيم كه با ما در جنگ هستند (نظاميان دشمن) و در صورتي كه آثار جنگ به غير نظاميان بدون مجوز عقلي و قانوني سرايت كند، تجاوز محسوب ميگردد كه مورد پسند خداوند نيست. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، نيروهاي بعثي بارها از سلاح شيميايي و كشتار دسته جمعي عليه نيروهاي اسلامي استفاده كردند و بديهيترين اصول انسان دوستانه بينالمللي را خدشهدار ساختند؛ در حالي كه در حقوق بينالملل معاصر، از مدتها پيش، هرگونه استفاده از سلاحهاي مخرب و كشتار جمعي ممنوع شده بوده است.
در اولين كنفرانس بينالمللي ناظر بر حقوق جنگ كه در سال 1868 و به اهتمام سزار الكساندر دوم در سن پطرزبورگ، به منظور «كاهش تا حد ممكن فجايع جنگ» برگزار شد، ممنوعيت الزامي استفاده از گلولههاي انفجاري به تصويب رسيد. اين اولين كنفرانس بينالمللي جهت نهادينه سازي قاعده عدم رنج و درد زايد به شمار ميرود. پس از آن، در كنفرانس اول لاهه (1899)، نمايندگان دولتها پس از مذاكرات طولاني موفق شدند تنها استفاده از سه نوع اسلحه را ممنوع كنند: گازهاي خفه كننده، گلولههاي انفجاري دام دام 4 و مهماتي كه بر آب روان ميشوند، مثل مينها(جاكينگ و نورماند، 63-41). البته كنفرانس دوم لاهه (1907) تكميل كننده مقررات سابق بود و از نظر تئوريك، مجموعهاي پرارزش از حقوق بشردوستانه را به وجود آورد. پس از آن نيز، معاهدات چهارگانه ژنو در 1949 و سپس دو پروتكل 1977 و معاهده ناظر بر ممنوعيتها يا محدوديتها در استفاده از برخي سلاحهاي متعارف كه ممكن است بينهايت زيانآور باشد يا داراي اشيايي غيرقابل تشخيص باشد، در 1980 (حقوق بشر، 138) مقررات نسبتا جامعي را در مورد اين اصل مقرر نمود. البته معاهدات پروتكلهاي مصداقي نيز وجود دارد كه خاستگاه آنها همين اصل است، همانند پروتكل 1925 در ممنوعيت به كارگيري سلاحهاي بيولوژيك شيميايي و ميكروبي كه در واقع، بخش اعظمي از سلاحهاي بيولوژيكي را تشكيل ميدهد يا عهدنامه 1972 كه ممنوعيت هر گونه ساخت، توليد، انباشت، به دست آوردن يا نگهداري عناصر بيولوژيكي يا سمي (ميكروبي) براي كليه كشورهاي عضو مقرر شده است(ضيائي بيگدلي، 178).
به هر ترتيب، مجموعه مقرراتي كه در قرن اخير بويژه پس از پايان جنگ جهاني دوم تدوين شدهاست، نگرش و رويكرد فونكسيوناليستي از توسعه كيفي و كمي سلاحهاي كلاسيك و غير كلاسيك را متبلور ميسازد. مع الوصف عدم وجود نهاد بينالمللي كاراكه بتواند حداقلهاي حقوق بينالمللي را اجرا و بر آن نظارت كند، بسياري از اين مقررات را از اهداف ارزشي، اخلاقي و مهم آن تهي ساخته است. اگرچه تحولات اخير بينالمللي، بويژه تشكيل ديوان جزاي بينالمللي و محاكمه برخي از سران جنايتكار يوگسلاوي سابق و رواندا و تقويت جايگاه مهم حقوقبشر در نظام نوين بينالمللي، اميدوار كنندهاست.
ه - اسيران جنگي
بيترديد، حقوق اسيران جنگي در اسلام، بحث مفصلي ميطلبد؛ چنانكه گروهي از نويسندگان كتابهايي قطور در اين مورد به رشته تحرير درآوردهاند. پرواضح است كه امكان بيان تمام مقررات اسلامي در اين زمينه وجود ندارد و ناگزير فقط به برخي از اصول ارزشي اسلام در چگونگي برخورد با اسيران جنگي اشاره ميشود.
در اسلام، اسير جنگي داراي حقوق و احكامي است كه مسلمانان به هر شكل، موظف به رعايت آن ميباشند. از جمله اين حقوق، احترام به اسير و رفتار محبت آميز با او ميباشد. پيامبراكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانان را به خوشرفتاري با اسيران سفارش ميكردند :«استوصوا بالاساري خيرا»(ابواتله، 198؛ الناصري، 105؛ علي منصور، 334؛ زحيلي، آثارالحرب، 404؛ شفائي، 181؛ ابن هشام، 2/256) و رزمندگان اسلام نيز اين مسايل را رعايت ميكردند، تا جايي كه براي آنهايي كه لباس نداشتند، لباس تهيه مينمودند و غذاي خود را به آنها ميدادند و اگر دو نوع غذا ميداشتند، غذاي خوبتر و لذيذتر را به آنها ميبخشيدند (شفائي، 182). در اسلام، غذا دادن به اسير، بركسي كه او را به اسارت ميگيرد تا آنگاه كه وي را به فرمانده سپاه برساند، واجب است و اگر شخص اسيركننده اين كار را نكند، اطعام اسير بر امام (حاكم) واجب ميشود (احمدي، 214). ابن هشام از ابوعزيز بن عمير كه در جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمده بود، نقل ميكند كه چون مسلمانان ميخواستند نهار يا شام بخورند، ابتدا به من تعارف ميكردند و به من نان ميدادند و خود فقط خرما ميخوردند. سپس اضافه ميكند: هيچ كس از آنان مقداري نان در اختيارش قرار نگرفت، مگر اينكه نخست به من تعارف كرد (ابن هشام، 2/257). همچنين در حديثي از امام باقر (علیه السّلام)، از امام علي (علیه السّلام)نقل شده است كه «اطعام الاسير والاحسان اليه حق واجب و ان قتلته من الغد(حر عاملي، 15/92)»؛ يعني «اطعام اسير و نيكي كردن به او حقي است واجب، هر چند كه بخواهي او را در روز بعد به قتل برساني». در حديث ديگري از امام صادق (علیه السّلام) درباره آيه شريفه «و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا» سؤال ميشود كه در جواب ميفرمايند: «هوالاسير»؛ منظور از اين آيه اسير است و سپس ميافزايند: «الاسير يطعم و ان كان يقدم للقتل و قال: ان عليا(علیه السّلام)كان يطعم من خلد فيالسجن من بيت مال المسلمين»(همانجا)؛ يعني« اسير اطعام ميشود هر چند كه محكوم به مرگ باشد و سپس فرمودند: حضرت علي (علیه السّلام) به زندانياني كه بايست تا آخر عمر در زندان بمانند (حبس ابد براي آنان صادر شدهبود)، از بيتالمال مسلمين (بودجه عمومي دولت اسلامي) به آنان غذا ميدادند». حضرت علي(علیه السّلام) در مورد قاتل خود، سفارش نمود: «احبسوا هذا الاسير و اطعموه و اسقوه و احسنوا اساره»؛به اين اسير محبت كنيد و به او آب و غذا دهيد و با او به احسان رفتار كنيد(احمدي، 214).
از حقوق ديگر اسيران جنگي، رفتار خوب و متناسب با شخصيت آنان است. پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اين زمينه فرمودهاند: «اذا اتاكم كريم قوم فاكرموه و ان خالفكم(مجلسي، 45/15)؛ «اگر فردي كه داراي شأن و منزلت در قوم خويش است، نزد شما آيد او را اكرام كنيد، اگرچه دشمن شما باشد». در حديث ديگري آمده است: «اكرموا كريم كل قوم» يعني «هر فردي را كه داراي منزلت در قوم خويش است، اكرام كنيد». در اين زمينه ذكر يكي از وقايع جالب صدر اسلام مفيد است: خليفه دوم با ايرانيان ميانه خوبي نداشت؛ لذا وقتي كه آنان را اسير ميكرد، ميخواست كه زنان آنان را بفروشد و مردان آنان را بندگان اعراب كند و تصميم گرفت كه پيران و معلولان مسلمان را بر دوش آنان سوار كرده تا طواف كنند (براي تحقير شخصيت ايرانيان). در اين ميان حضرت علي(علیه السّلام) بيان داشت: پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: اكرام كنيد به اشخاصي كه در قوم خود داراي منزلت ميباشند، گرچه با شما مخالفت كنند و اين ايرانيان داراي حكمت و كرامت ميباشند و دست صلح به سوي ما دراز كردند و رغبت به دين مبين اسلام نشان دادند؛ بنابراين من حق خود و بنيهاشم را در راه خدا ميبخشم. انصار و مهاجرين نيز همينگونه رفتار كردند و عمر از اجراي نيت خود ناكام ماند. همچنين حضرت علي(علیه السّلام) عمر را از اينكه دختران يزدگرد سوم را بفروشد، نهي فرمود و علت آن را اينگونه بيان كرد كه دختران شاهان در بازارها فروخته نميشوند. سپس آنان را مخير كرد تا با هر كسي كه بخواهند ازدواج كنند و اين براساس حديثي است كه بيان ميدارد: لايجوز بيع بنات الملوك و ان كن كافرات(مجلسي، 45/123)؛ يعني«فروش دختران شاهان اگر چه كافر باشند، جايز نيست».
از ديگر حقوق اسير جنگي در اسلام، عدم تحميل فشار بر او و تهيه كردن وسائط نقليه لازم براي انتقال وي به پشت جبهه ميباشد و در صورتي كه مركبي براي انتقال او در دسترس نبوده و اسير نيز از راه رفتن ناتوان باشد، بايد او را آزاد كرد؛ زيرا حكم امام در مورد وي معلوم نيست و ممكن است حكم به آزادي او صادر شود. از امام سجاد(علیه السّلام) نقل است كه «اذا اخذت اسيرا فعجز عن المشي و لم يكن معك محمل فارسله و لا تقتله، فانك لاتدري ما حكم الامام فيه»(حر عاملي، 15/72)؛ يعني «اگر دشمني را اسير كردي كه از راه رفتن عاجز بود و تو نيز مركبي براي حمل وي نداشتي، وي را آزاد كن و حق كشتن او را نداري، زيرا از حكم امام در مورد او بياطلاعي». اين حق در صدر اسلام چندان محترم بود كه وليدبن وليد كه خود از اسيران جنگي بود ميگويد: اصحاب پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را بر دوش خود حمل ميكردند و راه ميرفتند(احمدي، 211).
از حقوق مهم اسيران جنگي در مقررات اسلامي، مداواي مجروحان است؛ زيرا اين عمل مقتضاي احسان و نيكي است و مسلمانان نيز به آن امر شدهاند، بويژه اگر اسير، خود، مسلمان باشد. در ميان خوارج، چهل مجروح بودند كه حضرت علي (علیه السّلام) فرمان داد تا آنان را مداوا كنند و پس از معالجه به آنان فرمود، هر جا كه ميخواهيد، برويد(همو، 234).
همچنين در صورتي كه مادر و فرزند هر دو به اسارت سپاه اسلام در آيند، نبايد، آنان را از هم جدا كرد. علامه حلي در كتاب تحرير بيان ميدارد:« و حرم بعض اصحابنا التفرقة»؛ يعني «برخي از فقهاي شيعه، جدايي را(ميان مادر و فرزندي كه هر دو اسير شده باشند) حرام كردهاند». البته اهل سنت متفقالقول هستند كه جدايي بين مادر و فرزند حرام است(همو،227).
آيهاي كه حكم اسير را به كاملترين وجه بيان كردهاست، آيه چهارم از سوره محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است كه ميفرمايد:« فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتي اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منّا بعد و اما فداء حتي تضع الحرب اوزارها...»؛ يعني « هنگامي كه با كافران در ميدان جنگ روبرو شديد، گردنهايشان را بزنيد و همچنان ادامه دهيد تا به اندازه كافي دشمن را در هم بكوبيد. در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادي از آنها فديه (عوض) بگيريد و اين وضع همچنان ادامه يابد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد». بنابراين، براساس نص صريح قرآن، حكم اسيران جنگي فقط آزادي است، يا آزادي يك طرفه (منّ)، يا به وسيله عوض (سربازان مسلمان اسير شده در دست دشمن يا مال) است (باناجه، 15؛ ابواتله، 198؛ علي منصور، 332).
البته گروهي از فقهاي شيعه بين دو حالت اسارت قبل از پايان جنگ و بعد از پايان آن فرق قائل شده و معتقدند كه حكم اسير قبل از پايان جنگ، يا گردن زدن است و يا قطع دست و پا تا اينكه آنقدر خون از بدن اسير بيايد تا بميرد. اينان مستند خود را آيه 33 از سوره مائده ذكر كردهاند:«انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فيالارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا منالارض». همچنين به حديثي ضعيفالسند استناد مينمايند كه راوي آن مشهورالفساد است (حر عاملي، 15/72).
البته گروهي ديگر علاوه بر دو مورد پيشين مورد سومي راكه عبارت از فداء است، مورد توجه قرار دادهاند. ابي الصلاح حلبي در اين مورد در كتاب الكافي فيالفقه مينويسد:«و اذا اسر المسلمون كافرا عرض عليه الاسلام و رغب فيه فان أسلم اطلق سراحه و ان ابي و كان اسره والحرب قائمة فالامام مخير بين قتله و صلبه حتي يموت و قطعه من خلاف و تركه يجوز في دمه حتي يموت او الفداء به»(حلبي، 257). ملاحظه ميشود كه عبارت «اوالفداء به» مشخص كننده منظور فقيه گرانقدر ميباشد.
اما اگر اسير پس از پايان جنگ، دستگير شود، علاوه بر منّ و فداء، حكم سومي نيز قابل اجراست و آن بردگي شخص اسير است. البته اين حكم فقط در صورت صلاحديد حاكم شرعي قابليت اجرا دارد و علت تشريع آن نيز مربوط به وضعيت موجود در صدر اسلام و از باب مقابله به مثل بودهاست(زحيلي، آثار الحرب، 432) و به اين ترتيب تا آنجا كه ظاهرا در تاريخ اسلام آمده، حتي يك مورد نيز نقل نشده است كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جنگجويي را پس از اسارت، به بردگي گرفته باشد(ابراهيمي، 82). البته اهل تسنن فرقي ميان اسارت در حين جنگ و پس از آن قائل نيستند و بر اين عقيده هستند كه حتي در زمان جنگ نيز اگر فردي اسير شود، همچنان حق منّ و فداء و بردگي علاوه بر قتل، براي امام محفوظ است(همو، 85). فقهاي اهل تسنن حكم قتل را نيز به اسيرِ پس از پايان جنگ به اسارت گرفته شده سرايت دادهاند(زحيلي، آثارالحرب، 433). علاوه بر اين، مذهب حنفيه فداء در عوض مال را جايز نميداند و فقط تبادل اسيران را مجاز شمرده است، اگرچه استدلالهاي آن محكم و استوار نميباشد(همان، 452). بنابراين، از ديدگاه حقوق بشردوستانه بينالمللي، حكم اسراي جنگي منّ يا فداء (آزادي بدون عوض يا با عوض) است كه قرآن بر آن تصريح دارد و البته در شرايط صدر اسلام، بردگي نيز وجود داشت، اما اكنون كه معاهدات چندگانه بينالمللي در منع بردگي وجود دارد و بردگي به عنوان جرم بين المللي شناخته شده است، حكم بردگي ساقط ميشود. در مورد قتل نيز بايد گفت كه تاريخ اسلامي جز در موارد بسيار استثنايي، اين پديده را براي اسيران جنگي مقدر نساخته(همان، 457) و حتي همين موارد بسيار اندك نيز نه به علت اسارت، بلكه به علت جرايم ديگري كه به وقوع پيوسته است، ميباشد و البته اگر اسارت پس از پايان جنگ باشد، ديگر قتل موضوعيتي ندارد و اگر در حين جنگ، اسارت رخ داده باشد، به نظر گروهي از فقها، مكانيسم فداء (آزادي با عوض) همچنان به قوت خود باقي خواهد ماند.
بار ديگر بر اين مسئله تأكيد ميشود كه بايد ارزش اين مقررات نوراني را در چهاده قرن پيش (بلكه حتي تا كنون) مورد توجه قرارداد تا عدالتخواهي و صلح طلبي اسلام بر همه معاندان آشكار گردد و كيد خائنين و منافقين به خودشان بازگردد.
لازم به ذكر است در مقررات حقوق بين الملل معاصر، توجه ويژهايبه حقوق اسيران جنگي شده است؛ گرچه متأسفانه در طول تاريخِ جنگهاي اروپايي، نه تنها تلاشي در جهت احترام به حقوق اسيران جنگي صورت نگرفته است، بلكه آموزه سازان و نظريهپردازان غربي از نقض حقوق اسيران جنگي حمايت مينمودهاند. منتسكيو5 به نقل از افلاطون 6در روح القوانين در باره اسيران جنگي ابراز عقيده ميكند كه برده نميتواند از حق دفاع طبيعي برخوردار باشد، بدين معني كه اگر كسي به او حملهور شد، نبايد از خود دفاع كند. وي ميافزايد: نه تنها افلاطون حق دفاع طبيعي را از برده سلب كرده، بلكه حق دفاع را نيز براي او قائل نشدهاست؛ بدين مفهوم كه نميتوانست به دادگاه نيز براي دادخواهي مراجعه كند (ابراهيمي، 78). در عرف جنگهاي قديم، اين مطلب مشروعيت داشت كه اسير، مملوك اسير كننده است و او ميتواند اسير را بكشد يا برده خويش كند يا به هر نحو ديگري كه صلاح بداند، عمل نمايد. گاهي اوقات نيز به عنوان قرباني، تقديم به بتِ معبودِ اسير كنندگان ميشدهاست(عامر، 91).
علماي مسيحيت نيز مبراي از اين تنگنظري و جمودانديشي نبودند و هميشه لشكريان را بر عدم احترام به حقوق اسيران جنگي و بالاخص مسلمانان تشويق ميكردند. مثلاً ويتوريا، از علماي مذهبي مسيحيت، معتقد است كه بايد كليه اسيران مسلمان را بدون استثنا كشت و زنان و فرزندان آنان را به بردگي در آورد (ضيائي بيگدلي، 161). البته اين نگرش خصمانه با گذر زمان تغيير پيدا كرد تا اينكه سرانجام در 1875 «معاهده دوستي» ميان روسيه و ايالات متحده امريكا، حقوق اسيران جنگي را به رسميت شناخت (الناصري، 111). همچنين اعلاميه 1874 بروكسل (مواد 23 و 24) و فصل دوم مقررات لاهه منضم به عهدنامه چهارم مورخ 18 اكتبر 1907 (مواد 4 تا 20) و عهدنامه ژنو مورخ 27 ژوئيه 1929 در زمينه بهبود سرنوشت اسيران جنگي و عهدنامه سوم ژنو مورخ 12 اوت 1949 در مورد رفتار با اسيران جنگي و پروتكلهاي 12 دسامبر 1977 الحاقي به عهدنامههاي چهارگانه 1949 ژنو (پروتكل اول در موردحمايت از قربانيان مخاصمات مسلحانه بين المللي و پروتكل دوم در مورد حمايت از قربانيان مخاصمات مسلحانه داخلي است) منابع معاهدهاي حقوق اسيران جنگي را تشكيل ميدهند(ضيائي بيگدلي، 162).
نظر به جايگاه مهم و ارزنده قواعد مذكور، امروزه بسياري از آنها به عنوان قواعد عام الشمول 7به شمار ميروند كه نقض آنها جنايت بين المللي محسوب ميشود و مسؤوليت كيفري براي افراد خاطي در هر سمت و مقامي كه باشند، در پي خواهد داشت. البته با تأسف فراوان، عليرغم وجود اين مقررات و تأكيد زايدالوصف بر اجراي آن توسط جامعه بينالمللي، بعضا شاهد نقض آن به شكل چندشآور و دهشتناكي ميباشيم. مثلاً در 16 مه 1968 و در جنگ ويتنام، ستوان ويليام كالي كه در رأس يك گروه از نظاميان آمريكايي بود، وارد 8مايلي بخشي از روستاي سنمي 9 در ويتنام جنوبي ميشود و حدود 100 غير نظامي را به قتل ميرساند(كاسسه، 162) و متأسفانه با توجه به محكوم شدن اين ستوان توسط دادگاه آمريكايي، رئيس جمهوري وقت اين كشور، نيكسون، دستور آزادي وي را صادر ميكند(همو، 164). مورد ديگر جنگهاي اعراب و اسرائيل است كه چندي پيش افتضاحي كه در سال 1967 توسط سربازان اسرائيلي در صحراي سينا به وقوع پيوسته بود، افشا شد كه به موجب آن، سربازان اسرائيلي تعداد زيادي از اسراي مصري را قتل عام كردهبودهاند.
چنانكه در اين مقاله ملاحظه شد، بسياري از مقررات حقوق بشردوستانه معاصر، در بيش از چهارده قرن پيش در متن آموزشهاي اسلام وجود داشتهاست. بنابراين، مدعيان حقوق بشر كه امروزه دم از آزادي و حفظ حقوق انسانها ميزنند و مسلمانان استقلالطلب و استكبار ستيز را تروريست و واپسگرا مينامند، خود بهتر ميتوانند در مورد ادعاي دروغين خويش داوري كنند.
پي نوشت :
1. Robertson
1. Michod
2. Michel Detop
3. Dam Dam
4. Montesquieu
5. Platon
6. Ergaomnes
7. Mylai
8. Sonmy
/س