آسيبشناسي زمامداران از منظر امام علي(ع) (2)
7. اخلاق و روحيات ناپسند
دنيازدگي و رفاهطلبي
اي دنيا! از من دور شو. مهار تو را بر پشتت نهادم و از چنگالت رهايي يافتم، و از دامهاي تو رسته و از لغزشگاههاي تو دوري گزيدهام. كجايند بزرگاني كه به بازيچههاي خود فريبشان دادي؟ و كجايند امتهايي كه با زر و زيورت آنان را فريفتي؟ كه اكنون در گورها گرفتارند و در درون لحد پنهان!، اي دنيا! به خدا سوگند، اگر شخصي ديدني بودي و قالبي حس كردني داشتي، حدود خدا را بر تو جاري ميكردم، به جهت بندگاني كه آنان را با آرزوهايت فريفتي، و ملتهايي كه به خاك هلاك افكندي، و قدرتمنداني كه تسليم نابودي كردي و هدف انواع بلاها قرار دادي كه ديگر نه راه پس دارند و نه راه پيش.
اما هيهات، كسي كه در لغزشگاههاي تو قدم بگذارد سقوط خواهد كرد و كسي كه بر امواج تو سوار گردد غرق ميشود. اما كسي كه از دامهاي تو رست پيروز ميشود و آن كس كه از تو به سلامت بگذرد نگران تنگي جايگاهش (در قبر) نيست؛ زيرا دنيا در پيش او چونان روزي است كه گذشت. از برابر ديدگانم دور شو. سوگند به خدا، رام تو نميگردم تا خوارم سازي، و مهارم را به دست تو نميسپارم تا هر كجا كه خواهي مرا بكشاني... .38
سياستهاي اقتصادي خلفاي نخستين در تدوين ديوان و اختلاف پرداختهاي توجيهناپذير و بهدست آوردن غنايم فراوان در جريان فتوحات و عواملي ديگر، موجب دنيازدگي زمامداران و مردم شد. نمونه آن، سعيد بن العاص اموي بود كه در دوران امارتش بر كوفه گفت: «ان السواد بستان لقريش و بنيأمية». اين سخن مورد اعتراض مالك اشتر و كوفيان قرار گرفت.39
يكي از آثار طبيعي رسيدن به قدرت و حكومت، تمكّن مالي است. هركس به امكانات زياد دسترسي پيدا كند، روح رفاه طلبي و تجمل گرايي در او زنده ميشود؛ گرچه در گذشته حتي با آن مخالف بوده باشد.
پيدا شدن روح رفاهزدگي و تجملگرايي مانع بسياري از خدماتي است كه مديران جامعه ميتوانند براي تودههاي مردم انجام دهند. اين رفاه زدگي در زواياي مختلف زندگي از قبيل خريد خانه، اتومبيل، برپايي مهمانيهاي آنچناني بروز ميكند كه با پارسايي و سادهزيستي، كه از زمامداران بايد انتظار داشت، منافات دارد.
امام علي(علیه السّلام) از خريد خانه هشتاد ديناري توسط قاضي شهر كوفه (شريح) انتقاد ميكند و او را از اين كه خانه را از غير مال حلال تهيه كرده باشد، برحذر ميدارد.40 همچنين وقتي خانه مجلل و بزرگ يكي از كارگزاران حكومتي را مشاهده كرد، فرمود:
سكههاي طلا و نقره سربرآوردند و خود را آشكار ساختند. همانا اين ساختمان مجلل و با شكوه توانگري تو را ميرساند.41
مسعودي گزارشهاي كوتاهي از ثروت عثمان و برخي از عمّال و صحابه را در دوران او چنين آورده است:
عثمان در مدينه خانهاي با سنگ و آهك با درهايي از چوب ساج و عرعر ساخت و در مدينه اموال و باغها و چشمههاي بسيار داشت. طلحه در كوفه خانههايي ساخت كه هم اكنون ـ زمان مسعودي ـ در محله كناسه به نام «دار الطلحتين» معروف است و در مدينه نيز خانهاي با آجر و گچ و ساج ساخت. زبير خانهاي در بصره داشت كه اكنون (يعني سال 332 ق.) معروف است و تجّار و مالداران و كشتيبانان بحرين و ديگران آنجا فرود ميآيند. او در مصر و كوفه و اسكندريه نيز خانههايي داشت. عبدالرحمن بن عوف خانه وسيعي ساخت كه طويله آن گنجايش 100 رأس اسب، 000/1نفر شتر و 000/10 رأس گوسفند داشت و پس از وفاتش يك چهارم از يك هشتم دارايياش 000/84 دينار بود. سعيد بن مسيب ميگويد: وقتي زيد بن ثابت مُرد چندان طلا و نقره از خود بهجا گذاشته بود كه آنها را با تبر ميشكستند. اين مقدار غير از اموال و املاك ديگري بود كه قيمت آن به 000/100 دينار ميرسيد. سعد بن ابيوقاص در عقيق خانههاي مرتفع و وسيع بنا كرد و بالاي آن، ايوانهايي ساخت.42
ولي امام علي(علیه السّلام) الگوي تمام عيار پارسايان و پيشواي همه رهبران تاريخ بشر، هنگام ورود به خزانه بيتالمال بصره، وقتي نگاهش به طلاها و نقرهها افتاد با بي اعتنايي فرمود:
يا صَفْراءُ و يا بَيضاءُ غُرّي غيري، المالُ يَعْسوبُ الظَلَمة و أنا يعسوب المؤمنين.43
اي سيمها و زرها غير مرا فريب دهيد، مال نگهدارنده ظالمان است و من نگهدارنده مؤمنان هستم.
همو زماني رفتن عثمان بن حنيف والي بصره را به مجلسي كه فقرا در آن حضور نداشتند، دور از شأن والي خود بيان كرد و فرمود:
اي عثمان بن حنيف! من نفس خود را با تقوا رياضت دادهام، تا در قيامت در امان و ثابت قدم باشد. من اگر ميخواستم، ميتوانستم از عسل پاكيزه و مغز گندم و بافتههاي ابريشم براي خود غذا و لباس تهيه كنم؛ اما هيهات كه هواي نفس بر من چيره شود... درحالي كه در حجاز يا يمامه كسي باشد كه به قرص ناني نرسد يا شكمي سير نخورد... .44
بدينترتيب رفاهزدگي زمامداران و رهبران يكي از عوامل آسيب پذيري نظام سياسي و نيز سبب از بين رفتن اقتدار شخصيت آنان است.
قدرتطلبي
همنشين قدرت و سلطنت سلطان و حاكم، شير سواري را ماند كه ديگران غبطه او را ميخورند، ولي خود ميداند كه در چه جايگاه خطرناكي است.45
اميرالمؤمنين(علیه السّلام) فلسفه مبارزات سياسي و نظامي خود را چنين بيان ميكند:
خداوندا! تو خود ميداني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكه ميخواهيم نشانههاي از ميان رفته دينت را باز گردانيم، و در سرزمينهاي تو اصلاحات انجام دهيم، تا بندگان ستم ديدهات در امن و امان زندگي كنند، و قوانين و مقررات فراموش شده دينت دو باره اجرا گردد.46
در جاي ديگر راجع به حق مسلم خويش و سزاوارتر بودنش به حاكميت اسلامي سخن ميگويد، ولي يادآوري ميكند تا زماني كه اوضاع مسلمانان روبهراه باشد و جز بر من، بر ديگري ستم نشود، براي رضاي خدا سكوت خواهم كرد.47 همچنين در نامهاي به مردم مصر اين مطلب را يادآوري ميكند:
وقتي ديدم دين محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بين ميرود، برخاستم و حكومت را پذيرفتم ... تا آنجا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته و ميخواهند دين محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نابود سازند؛ پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نكنم، رخنهاي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت بر شماست.48
پس به دست گرفتن قدرت اگر با انگيزه خدمت به مردم و رشد جامعه باشد، پسنديده است؛ اما في نفسه قدرتطلبي امري ناپسند و موجب آفات فراوان براي حاكم و جامعه است.
زراندوزي
اي ابوذر! تو براي خدا به خشم آمدي و به او اميدوار باش. اين مردم [حاكم و اطرافيانش] براي دنياي خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان... اي ابوذر! اگر تو هم دنياي آنان را پذيرفته بودي، تو را دوست ميداشتند و اگر سهمي از آنان برميگرفتي، دست از تو برميداشتند و چون ديگران در امان بودي.50
حضرت علي(علیه السّلام) به قُدامَة بن عِجْلان، يكي از كارگزاران خود در كَسْكَر، كه دارايي خزانه را ربوده و به سوي حجاز گريخته بود، نوشت:
تصور نكني كه مال كسكر براي تو مباح است؛ آن گونه كه از پدر و مادرت به ارث برده باشي.51
گزارش مهمي به روايت ذهل بن حارث در اين زمينه آمده است. او ميگويد: مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذايي آماده ساخت و خورديم. سپس گفت: به خدا سوگند، اميرمؤمنان اين ثروتها را از من ميخواهد و من برآن توانايي ندارم. ذهل ميگويد كه به او گفتم: اگر مايلي يك هفته دستور را به اجرا نگذار تا ثروتها را گردآوري كني. گفت: به خدا سوگند، نميخواهم آن را بر خويشاوندانم تحميل كنم يا از كسي درخواست كنم. به خدا قسم، اگر پسر هند يا پسر عفّان، آن ثروت را مطالبه ميكردند، آن را براي من ميگذاشتند. نديدي كه چگونه در حكومت عثمان، اشعث بن قيس، صدهزاردرهم از ماليات آذربايجان را هر ساله خرج ميهماني ميكرد؟ ذهل ميگويد كه به او گفتم: اين مرد [علي بن ابيطالب] بدين رأي معتقد نيست و چيزي را به تو نخواهد بخشيد. يك شب از اين گفتوگو نگذشت كه مصقله به معاويه پيوست.52
سيره امام علي(علیه السّلام) نيز بر عدم زراندوزي او گواهي ميدهد تا آنجا كه درباره خود ميگويد:
از دنياي شما تنها به دو جامه كهنه و دو قرص نان كفايت كردم؛ و گرچه شما توان زندگي عليگونه را نداريد، ولي با تلاش و پاكدامني و درستي مرا ياري رسانيد.53
امتيازخواهي
اي مالك! مبادا در آنچه همه مردم مساوياند، امتيازي براي خود در نظر بگيري... زيرا بهزودي پردهها كنار ميرود و انتقام ستمديدگان را از تو باز ميستانند... .54
عثمان در شش سال دوم خلافتش در كار رعيت سستي كرد و خويشان و بستگان نزديك خود را به امارت و ولايت نشانيد. خمس غنايم مصر و افريقا را تيول مروان ساخت، اموال بيتالمال را ميان بنياميه تقسيم كرد و بيمهابا در مقابل مردم گفت: ابوبكر و عمر سهم خودشان را نيز برنميداشتند، اما من آن را برميدارم و ميان خويشاوندانم پخش ميكنم.55 او جمعي از صحابه را، كه عمار نيز جزو آنان بود، فراخواند و به آنان گفت: از شما سؤالي ميپرسم و پاسخ آن را به راستي و صدق ميخواهم؛ شما را به خدا! آيا پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قريش را بر ديگران، و بنيهاشم را بر ساير قريش ترجيح نميداد و مقدم نميداشت؟ آن جماعت با سكوتشان جواب دادند. آنگاه عثمان بي پروا گفت: اگر كليدهاي بهشت در دستم بود، به بنياميه ميبخشيدم تا داخل آن شوند.56
درباره امتياز ندادن حضرت علي(علیه السّلام) به هيچكس، حتي به خواهر و برادر خويش، نقل شده است كه روزي خواهرش امهاني خدمتش رسيد. حضرت به وي بيست درهم بخشيد. امهاني از برده آزادشدهاش پرسيد: اميرمؤمنان! چهقدر به تو داد؟ گفت: بيستدرهم. امهاني بازگشت. حضرت علي(علیه السّلام) به وي فرمود: بازگرد؛ خداوند تو را رحمت كند. ما در كتاب خداوند، برترياي براي اسماعيل بر اسحاق نيافتيم.57
شكمبارگي
تا آنكه سومي [عثمان] به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخوري باد كرده و همواره بين آشپزخانه و آبريزگاه در حركت بود. خويشان پدري او از بني اميه بهپاخاستند و به همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر گرسنهاي كه به جان گياه بهاري افتد. عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، و اَعمال او مردم را برانگيخت، و شكمبارگي نابودش ساخت.58
رشوهپذيري
به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند! آيا از راه دين وارد شدي كه مرا بفريبي؟ يا عقلت آشفته شده است؟! به خدا قسم، اگر هفت اقليم و آنچه را در آن است به من دهند كه در نافرماني خدا، پوست جوي از دهان مورچهاي بگيرم، نخواهم گرفت... پناه بر خدا از خواب آلودگي عقلها و لغزشهاي زشت.59
در جريان شورش برضد عثمان، تنها كساني از عثمان دفاع ميكردند كه منافع خويش را در خطر ميديدند. علت اصلي دفاع آنان پولهاي فراواني بود كه عثمان به ايشان داده بود. زيد بن ثابت در روز محاصره چنان از او دفاع ميكرد كه مردم گفتند: اي زيد! عثمان شكم تو را از دارايي بيوهزنان پر كرده است؛ لذا بايد از او دفاع كني.60
از آن حضرت در اين خصوص چنين روايت شده است:
اِنْ أَخَذَ هَدِيةً كَانَ غَلُولاً، وَ اِنْ أَخَذَ رُشْوَةً فَهُوَ مُشْرِكٌ61
اگر زمامدار، هديه بپذيرد، خيانتكار است و اگر رشوه قبول كند، مشرك است.
ممكن است كساني براي پذيرفتن هديه محمل درست كنند، اما امام به صراحت از پذيرفتن هر چيزي حتي به عنوان هديه امتناع ورزيدند. بديهي است كه هديهدهنده، هداياي خود را به دليل منصبي كه والي يا كارگزار حكومتي دارد، به وي تقديم ميكند و اگر در آن منصب نميبود هديهاي نيز در كار نبود.
آسيبهاي ديگري درباره زمامداران و كارگزاران در نهجالبلاغه مطرح شده، كه عبارتاند از:
الف) انحراف فكري؛62
ب) قانونگريزي،63
ج) بيخبري و ناآگاهي؛64
د) ابتلا به رذائل اخلاقي؛
ه) جناحبنديهاي سياسي؛65
و) مردمگريزي؛66
ز) بازداشتن مردم از حقوق مسلم آنان و باطلگرايي؛67
ح) پذيرش مسؤوليت بدون شايستگي؛68
ط) افراط و تفريط در كارها؛69
ي) خشونت و خونريزي؛70
ك) هواپرستي؛71
ل) تزوير و دروغگويي؛72
م) گناه ومعصيت خداوند؛73
ن) عملكرد نادرست اطرافيان؛74
س) گفتار بدون عمل؛75
ع) نفاق و دورويي؛76
ف) لجاجت و ستيزهجويي؛77
ص) نداشتن استقلال رأي و وابستگي به افراد ناصالح؛78
ق) بخل؛79
ر) تنگنظري؛80
ش) جهل و ناداني؛81
ت) تملقپذيري.82
روشهاي مقابله با آسيبها
1. خود سازي (تقوا و پرهيزگاري)
اگر زمامداران مسلمان روح خود را به زينت تقوا بيارايند، امكان ندارد كه از سرِ علم و عمد آسيبي به نظام اسلامي برسانند؛ بلكه به حكم تقواي سياسي، زمينه رشد و تعالي آن را نيز فراهم ميكنند.
بيترديد بزرگترين مسؤوليت علم اخلاق، راهنمايي انسان به سوي كمالات انساني و انسانهاي وارسته از خود رسته و به خدا پيوسته است. تمام پيشرفتهاي انسان ـ حتي پيشرفتهاي علمي و صنعتي ـ اگر با تهذيب نفس و خودسازي همراه نباشد، مانند كاخ مجللي است كه بر قله كوه آتشفشان بنا گردد. امام علي(علیه السّلام) ميفرمايد:
گيرم كه اصلاً ثواب و عقابي در كار نباشد، چرا در كسب مكارم اخلاق كوتاهي ميكنيد؟!85
اگر جامعهاي بخواهد به صلاح و سداد برسد و روي عافيت و پيشرفت را ببيند، زمامداران آن بايد خود را به صلاح و سداد بيارايند و از خلاف و فساد و رذايل اخلاقي چشم بپوشند. امام علي(علیه السّلام) در همه جاي نهجالبلاغه درباره رذايل اخلاقي سخن گفته و زمامداران و عامه مسلمانان را از آن برحذر داشتهاست و حتي به مالك اشتر فرمان ميدهد با كساني كه در رذايلي همچون بخل، حرص و ترس غنودهاند، مشورت نكند:
اي مالك! بخيل را در مشورت خويش دخالت مده كه تو را از نيكوكاري بازميدارد و از تنگدستي ميترساند. با ترسو نيز مشورت نكن، كه در انجام دادن كارها روحيه تو را سست ميكند. با آزمند و حريص نيز به رايزني منشين، كه افزون خواهي ستمكارانه را در نگاهت ميآرايد؛ زيرا بخل و ترس و حرص، غرايز گوناگوني هستند كه ريشه در بدگماني به خداي بزرگ دارند.86
از موارد فوق و ديگر تعابير در نهج البلاغه بهدست ميآيد كه زمامداران بايد داراي اين خصوصيات و صفات باشند: همراه بودن با مردم، حقگويي، تعهد، سعي و تلاش، عدالت، امانت، انصاف در برابر مردم، قاطعيت، دور بودن از خودبيني و خودپسندي و منتگذاردن براي انجام كار و... .
2. نظارت
الف) حسابرسي از كارگزاران؛
ب) نظارت بر چگونگي تقسيم بيت المال؛
ج) مراقبت از غارت بيت المال؛
د) نظارت بر گفتار كارگزاران؛
ه•• ) نظارت بر مكاتبات كارگزاران؛
و) نظارت بر مهمانيهاي كارگزاران؛
ز) نظارت بر رفتار كارگزاران با مخالفان؛
ح) نظارت بر رفت و آمد كارگزاران و شهروندان؛
ط) نظارت و دقت در گزينش كارگزاران.87
طبيعي است كه اين گونه نظارتهاي فراگير و پيگيريهاي متعاقبِ آن بر تخلفهاي كارگزاران و زمامداران، آسيبهاي وارد آمده را كاهش خواهد داد.
3. عدالتخواهي و ظلمستيزي
از من ميخواهيد كه پيروزي و موفقيت در سياست را به قيمت ستمگري و پايمال كردن حق مردم ضعيف به دست آورم؟ به خدا قسم تا شبي و روزي در دنيا هست، تا ستاره در آسمان در حركت است، چنين چيزي عملي نيست.88
موارد ديگري از روشهاي مقابله
الف) پيروي از الگوهاي ارزشمند (پيامبران و ائمه معصوم)؛89 ب) تقويت روح مذهبي (اسلامگرايي)؛90 ج) حقطلبي و باطلستيزي؛91 د) پارسايي و سادهزيستي؛92 ه•• ) ياد مرگ و قيامت و آمادگي براي آن؛93 و) همسطح قراردادن زندگي خود با طبقات پايين يا متوسط جامعه،94 ز) پرهيز از دنيازدگي؛95 ح) پرهيز از خودكامگي؛96 ط) پرهيز از اختلاف و گذشت از حق خويش؛97 ي) پردهپوشي نسبت به عيوب مردم؛98 ك) اطلاعرساني صحيح و به موقع به مردم؛99 ل) رعايت حال مردم (با تخفيف در مالياتها) در بحرانهاي اقتصادي؛100 م) رعايت حقوق متقابل زمامداران و مردم؛101 ن) تشويق نيكوكاران؛102 س) تنبيه خلافكاران؛103 ع) سختگيري با خائنان و عفو خطاكاران؛104 ف) انتخاب همكاران صالح؛105 ص) پرهيز از خونريزي؛106 ق) اهميت دادن به وظايف قانوني؛107 ر) اصلاحطلبي صحيح در امور؛108 ش) امر به معروف و نهي از منكر؛109 ت) برطرف نمودن مشكلات اقتصادي كاركنان دولت؛110 ث) استفاده از نيروهاي صالح و آزمايش شده؛111 خ) مشورت در انتخاب همكاران و معاونان.112
نتيجهگيري
پی نوشت ها:
38. همان، نامه 45. براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، خطبههاي 3، 74، 99 و 130 و نامههاي 3، 40، 41 و 45.
39. شرح نهجالبلاغة، ج2، ص129
40. نهجالبلاغه، نامه 3
41. همان، حكمت 355.
42. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب (قم: دارالهجره، 1409 ق.) ج2، ص332-334.
43. شيخ مفيد، الجمل، ص 285-286.
44. نهجالبلاغه، نامه 45.
45. همان، حكمت 263.
46. همان، خطبه 131.
47. همان، خطبه 74.
48. همان، نامه 62.
49. علت اصلي تبعيد ابوذر به شام و سپس به ربذه اعتراض به بخششهاي عثمان به مروان و زيد بن ثابت بود. ابوذر اين آيه را قرائت ميكرد: «والذين يكنزون الذهب و الفضة ولاينفقونها في سبيل اللّه فبشرهم بعذاب أليم» (شرح ابنابيالحديد، ج8، ص256).
50. نهجالبلاغه، خطبه 130.
51. انساب الاشراف، ج2، ص160.
52. ثقفي، ابراهيم بن محمد ثقفي اصفهاني، الغارات، تحقيق محدث ارموي (چاپ دوم، تهران: انتشارات انجمن آثار ملي، 1355) ج1، ص365. او عامل اردشير خرّه از طرف عثمان بود (تاريخ يعقوبي، ج2، ص201).
53. نهجالبلاغه، نامه 45.
54. همان، نامه 53.
55. محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تَدمُري (چاپ هشتم، بيروت: دارالكتاب العربي، 1410 ق.) ص431ـ432.
56. همان، ص232.
57. محمد محمدي ري شهري، سياست نامه امام علي(علیه السّلام)، ص443.
58. نهجالبلاغه، خطبه 3 و نيز ر.ك: همان، خطبه 160.
59. همان، خطبه 224.
60. ابومحمد احمد بن اعثم كوفي، الفتوح (بيروت، دارالندوة الجديدة،] بيتا]) ج2، ص222-223.
61. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (چاپ سوم، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1403ق.) ج72، ص345.
62. نهجالبلاغه، خطبه 10 و خطبههاي 40، 77 و 78.
63. همان، خطبه 127.
64. همان، خطبه 131.
65. همان، خطبه 127.
66. همان، نامه 53.
67. همان، نامه 79.
68. همان، خطبه 3.
69. همان، حكمت 70 و 181.
70. همان، نامه 53.
71. همان، خطبه 28 و 43.
72. همان، خطبه 16 و 84 و 200.
73. همان، خطبه 178.
74. همان، نامه 53، 21 126.
75. همان، خطبه 175 و نامه 53.
76. همان، خطبه 29، 153، 194 و نامه 27.
77. همان، حكمت 179 و نامه 53.
78. همان، خطبه 164.
79. همان، خطبه 131 و نامه 53.
80. همان، خطبه 133 و حكمت 176 و نامه 53.
81. همان، خطبه 131.
82. همان، خطبه 216 و نامه 53 و 145.
83. نهجالبلاغه، حكمت 410.
84. همان، نامه 27.
85. محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، (قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1362)، ج3، ص149؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: نهجالبلاغه، خطبههاي 3، 4، 176 و 220 و حكمتهاي 127 و 208.
86. همان، نامه 53.
87. ر.ك: همان.
88. نهجالبلاغه، خطبه 124؛ ر.ك: مرتضي مطهري، سيري در سيره ائمه اطهار(علیه السّلام)، (چاپ اول، قم: صدرا، 1367) ص28 و نيز ر.ك: همان، خطبههاي 15 و 126 و نامه 53 و حكمتهاي 437 و 476.
89. نهجالبلاغه، خطبههاي 87 و 187 و نامه 53.
90. همان، خطبه 192.
91. همان، خطبه 33 و حكمت 376 و نامه 62.
92. همان، حكمت 439 و خطبههاي 74 و 81 و 103 و نامه 45 و حكمت 150.
93. همان، خطبههاي 183 و 188 و 190 و حكمت 203 و نامه 41.
94. همان، خطبه 209 و نامه 45.
95. همان، نامه 45 و حكمت 77.
96. همان، خطبه 87 و نامه 53.
97. همان، خطبه 74.
98. همان، نامه 53 و خطبه 140.
99. همان، نامه 53.
100. همان، نامه 53.
101. همان، خطبههاي 34 و 169.
102. همان، نامههاي 53 و 60 و حكمت 177.
103. همان، نامه 53 و حكمت 177.
104. همان، نامه 53 و حكمتهاي 11 و 52 و 211.
105. همان، نامههاي 53 و 56 و 65 و 71 و 87.
106. همان، نامه 53.
107. همان.
108. همان، خطبههاي 130 و 131.
109. همان، خطبههاي 129 و 156 و 192 و نامههاي 31 و 47 و حكمت 374.
110. همان، نامه 53.
111. همان، نامه 33 و 53.
112. همان، نامه 53.
/خ