هدایت در قرآن
هدايت به معنايى كه از آن مى فهميم در هر حال از عناوينى است كه افعال به آن متصف مى شود، مثلا وقتى گفته مى شود" من فلانى را به فلان كار هدايت كردم" مقصود بيان چگونگى رسيدن فلان شخص به فلان مقصود است، حال چه اينكه فلان راه رسيدن به مقصود را به او نشان داده باشى و چه اينكه دست او را گرفته و تا مقصد همراهيش كرده باشى. كه در صورت اول هدايت به معناى ارائه و نشان دادن طريق است و در صورت دوم به معناى ايصال به مطلوب.
خلاصه، آنچه كه در خارج از شخص هدايت كننده مشاهده مى شود افعالى از قبيل بيان آدرس و يا نشان دادن به اشاره و يا برخاستن و طرف را به راه رساندن است، اما خود هدايت عنوان و صفت فعل و دائر مدار قصد است، هم چنان كه اعمالى كه از طرف مقابل سر مى زند معنون به عنوان اهتدا و هدايت يافتن است. به هر حال هدايت كه يكى از اسماى حسنى است و به خدا نسبت داده مى شود، و به آن نظر خداى تعالى هادى ناميده مى شود صفتى است از صفات فعل خدا مانند رحمت و رزق و امثال آن نه از صفات ذات او.
كلمه" هدايت" در قرآن در مورد فراوانى استعمال شده است ولى ريشه و اساس همه آنها به دو معنى بازگشت مى كند:
الف:هدايت تكوينى كه در تمام موجودات جهان وجود دارد (منظور از هدايت تكوينى رهبرى موجودات به وسيله پروردگار زير پوشش نظام آفرينش و قانونمنديهاى حساب شده جهان هستى است). قرآن مجيد در اين زمينه از زبان موسى (ع) مى گويد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» : پروردگار ما همان كسى است كه همه چيز را آفريد و سپس آن را هدايت كرد(طه- 50).
ب: هدايت تشريعى" كه به وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى انجام مى گيرد و انسانها با تعليم و تربيت آنان در مسير تكامل پيش مى روند، شاهد آن نيز در قرآن فراوان است از جمله مى خوانيم:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»: ترجمه:آنها را راهنمايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كنند" (انبياء- 73).
یک اصلی که در قرآن خیلی هم روی آن تکیه شده است، اصل هدایت اشیاء، و قرآن می فرماید که ما هیچ چیزی را عاری از هدایت خلق نکردیم: «ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی» (طه/50) (با " ثم " ذکر کرده است) در ساختمان هر چیزی آنچه که برای آن چیز لازم است قرار دادیم و سپس او را هدایت کردیم. آنچه که در اینجا من می خواهم به آن استدلال کنم این " کل شی ء " است، یعنی هر موجودی، در هر مرتبه ای، به هر نوع هدایتی که نیاز دارد و در مسیر تکاملی آن قرار گرفته است آن هدایت به او داده شده است.
بنابراین ما باید ببینیم که انسان در چه مرتبه ای و در چه مرحله ای از تکامل است و در آن مرحله به چه هدایتهایی نیازمند است. اگر ما نیازمندی را ثابت کردیم - ممکن است شما آن را قبول نکنید، آن یک حرفی است، ولی اگر نیازمندی بشر را به هدایت وحی قبول کردیم - به حکم قرآن که هیچ موجودی در مرتبه ای که احتیاج دارد به یک هدایت، مهمل گذاشته نمی شود، باید قبول کنیم چنین هدایتی وجود دارد. دوباره در تأیید این اصل می فرمایند: «الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی» (اعلی/2و3). آنجا هم باز خلقت و تسویه و تعدیل و تکمیل (ساختمان شی ء) علیحده ذکر شده، و هدایت به عنوان یک امر علیحده ذکر شده است. «و لکل وجهة هو مولیها» (بقره/148) (این همان اصل غائیت است) هر چیزی در جهان یک وجهه ای، یک طرفی دارد، یک غایتی دارد که آن غایت را پیش می گیرد یعنی اشیاء تنها از پشت سر رانده نمی شود که همین علل مادی باشد، به سوی جلو هم کشیده می شوند، یک جاذبه ای هم در جلو دارند که راه خودشان را به واسطه آن جاذبه ای که از جلو آنها را می کشد به سوی کمال آینده خودشان می پیمایند.
" تکامل هدایت شده " - که علمای امروز هم رسیده اند به اینجا که برخلاف آنچه که داروین و بسیاری اشخاص دیگر می پنداشتند که تکامل یعنی جمع شدن شرایط (مادی)، این امر کافی نیست برای اینکه جاندارها به این تکاملی که پیدا کرده اند برسند، در عین حال یک هدایتی هم هست، یک کشیدنی هم هست که اینها را از این مسیرها دارد عبور می دهد، یعنی مجموع آن شرایط مادی کافی نیست که (جاندار) به آنجا برسد، باز در میان این مجموع علل و شرایط، دارد رهبری و هدایت می شود. بنابراین وقتی که قرآن مسأله هدایت را به صورت یک اصل کلی به ما تلقین و القاء می کند و می گوید هیچ چیزی خالی از هدایت نیست، پس اگر نیاز به یک هدایتی و نیز امکانش - به قول بوعلی - ثابت شد (بوعلی می گوید صرف اینکه بگویید ما به چنین چیزی نیاز داریم پس باید باشد، کافی نیست، باید ببینیم امکانش هم در کار هست یا نه. وقتی امر محال شد که دیگر پیدا نمی شود)، اگر ما نیاز بشر به هدایت نبوت و امکان وجود چنین هدایتی را - یعنی امکان اینکه بشر بتواند وحی را از خدا تلقی بکند - ثابت کردیم، از ناحیه خداوند قصور و نقص و منع و بخلی در کار نیست، قطعا چنین چیزی وجود دارد.
خداوند متعال اصل همه هدایتهاست و برای نور هدایت خودش مثالی ذکر کرد و فرمود : " « یهدی الله لنوره من یشاء »" خدا هر کس را که بخواهد به این نورش هدایت می کند . یکی از آثار اینکه انسان از نور هدایت الهی استفاده کند این است که عمل انسان ارزش پیدا می کند ، یعنی چه ؟ انسان یک سلسله اعمال و کارهایی در دنیا انجام می دهد و بلکه تمام زندگی انسان تلاش و حرکت و کار است . شما از اول صبح که بیدار می شوید ، چه به خودتان نگاه کنید و چه به مردم دیگر ، می بینید همه زندگی تلاش و حرکت و جنبش و دوندگی و کار است . اگر بپرسید برای چه ؟ البته مقصدها خیلی فرق می کند ، ولی همه در نهایت امر یک چیز می خواهند و آن سعادت خودشان است .
خداوند در آيه 26 سوره بقره می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ (بقره،26) ترجمه:خداوند از اينكه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه و حتى بالاتر از آن بزند شرم نمى كند (در اين ميان) آنها كه ايمان آورده اند مى دانند حقيقتى است از طرف پروردگارشان، و اما آنها كه راه كفر را پيموده اند (اين موضوع را بهانه كرده) و مى گويند منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟! (آرى) خدا جمع زيادى را با آن گمراه و عده كثيرى را هدايت مى كند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد.
ظاهر تعبير آيه فوق، ممكن است اين توهم را بوجود آورد كه هدايت و گمراهى جنبه اجبارى دارد و تنها منوط به خواست خدا است، در حالى كه آخرين جمله اين آيه حقيقت را آشكار كرده و سرچشمه هدايت و ضلالت را اعمال خود انسان مى شمارد.توضيح اينكه: هميشه اعمال و كردار انسان، نتائج و ثمرات و بازتاب خاصى دارد، از جمله اينكه اگر عمل نيك باشد، نتيجه آن، روشن بينى و توفيق و هدايت بيشتر به سوى خدا و انجام اعمال بهتر است.
شاهد اين سخن آيه 29 سوره انفال است كه مى فرمايد:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا»ً:" ... اگر پرهيزگارى پيشه كنيد خداوند حس تشخيص حق از باطل را در شما زنده مى كند و به شما روشن بينى عطا مى فرمايد".
و اگر دنبال زشتيها برود، تاريكى و تيرگى قلبش افزون مى گردد، و به سوى گناه بيشترى سوق داده مى شود و گاه تا سر حد انكار خداوند مى رسند، شاهد اين گفته، آيه 10 سوره روم مى باشد كه مى فرمايد:« ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»:" عاقبت افرادى كه اعمال بد انجام مى دهند به اينجا منتهى شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و مورد استهزاء قرار دادند"! و در آيه ديگر مى خوانيم:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»:" هنگامى كه از حق برگشتند خداوند دلهاى آنها را برگردانيد" (سوره صف آيه 5).در آيه مورد بحث نيز شاهد اين گفته آمده است آنجا كه مى فرمايد:« وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»:" خداوند گمراه نمى كند جز افراد فاسق و بد كردار را".بنا براين انتخاب راه خوب يا بد از اول در اختيار خود ما است، اين حقيقت را و جدان هر انسانى قبول دارد، سپس بايد در انتظار نتيجه هاى قهرى آن باشيم.كوتاه سخن اينكه: هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه به شهادت آيات متعددى از خود قرآن" هدايت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بين بردن زمينه هاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.و اين فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفيق مى گذاريم) يا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفيق مى گذاريم) نتيجه اعمال خود انسانها است كه اين امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفيق هدايت مى دهد و يا از كسانى توفيق را سلب مى كند نتيجه مستقيم اعمال خود آنها است.
اين حقيقت را در ضمن يك مثال ساده مى توان مشخص ساخت هنگامى كه انسان از كنار يك پرتگاه يا يك رودخانه خطرناك مى گذرد هر چه خود را به آن نزديكتر سازد جاى پاى او لغزنده تر و احتمال سقوطش بيشتر و احتمال نجات كمتر مى شود و هر قدر خود را از آن دور مى سازد جاى پاى او محكمتر و مطمئن تر مى گردد و احتمال سقوطش كمتر مى شود، اين يكى هدايت و آن ديگرى ضلالت نام دارد.از مجموع اين سخن پاسخ گفته كسانى كه به آيات هدايت و ضلالت خرده گرفته اند به خوبى روشن مى شود. در جای دیگر خداوند از هدايت و دين حق یاد می کند و می فرماید:
«أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ»
در این آیه گويا اشاره به دليل پيروزى اسلام بر همه اديان جهان است زيرا هنگامى كه محتواى دعوت پيامبر ص هدايت بود و عقل در هر مورد به آن گواهى داد، و نيز هنگامى كه اصول و فروعش موافق حق و طرفدار حق و خواهان حق بود چنين آئينى طبعا بر همه آئينهاى جهان پيروز مى گردد.از يكى از دانشمندان" هند" نقل شده كه مدتى در اديان مختلف جهان مطالعه و بررسى مى كرد عاقبت پس از مطالعه بسيار اسلام را انتخاب كرد و كتابى به زبان انگليسى تحت عنوان" چرا مسلمان شدم؟" نوشت و مزاياى اسلام را نسبت به همه اديان در آن روشن ساخت.از مهمترين مسائلى كه جلب توجه او را كرده اين است كه مى گويد: اسلام تنها دينى است كه تاريخ ثابت و محفوظ دارد، او تعجب مى كند كه چگونه اروپا آئينى را براى خود انتخاب كرده است كه آورنده آن آئين را از مقام يك انسان برتر برده و خدايش قرار داده است در حالى كه هيچگونه تاريخ مستند و قابل قبولى ندارد.مطالعه و بررسى در اظهارات كسانى كه اسلام را پذيرفته و آئين سابق خود را ترك گفته اند نشان مى دهد كه آنها تحت تاثير سادگى فوق العاده و مستدل بودن و استحكام اصول و فروع اين آئين و مسائل انسانى آن واقع شده اند مسائلى كه از هر گونه خرافه پيراسته است و نور" حق" و" هدايت" از آن جلوه گر است.
نظير اين مضمون در آيات قرآن فراوان است: در آيه 272 بقره مى خوانيم:« لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»:" هدايت آنها بر تو نيست خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند". و در آيه 37 نحل مى خوانيم: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ»:اگر اصرار بر هدايت اين گروه داشته باشى مؤثر نيست، چرا كه خدا كسى را كه گمراه كرده است هدايت نمى كند". و در آيه 43 يونس آمده است: «أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ»:" تو مى خواهى نابينايان را هدايت كنى هر چند چيزى را نمى بينند و حقيقتى را درك نمى كنند"! و بالآخره در آيه 4 سوره ابراهيم به عنوان يك قانون كلى مى فرمايد:«فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»:" خدا هر كس را بخواهد گمراه مى كند و هر كس را خدا بخواهد هدايت مى كند و او عزيز حكيم است".آخرين جمله آيه اخير به خوبى نشان مى دهد كه مشيت الهى در باره مشرکان و هدایت یافتگان بيحساب نيست بلكه بر طبق حكمت و برنامه لياقتها و تلاشها و كوششهاى افراد است، تنها بر اين اساس است كه خدا توفيق هدايت را نصيب گروهى مى كند و يا از گروهى سلب مى نمايد.در دومين آيه مورد بحث، سخن از كسانى مى گويد كه در دل به حقانيت اسلام معترف بودند ولى روى ملاحظات منافع شخصى، حاضر به قبول ايمان نبودند مى فرمايد:" آنها گفتند ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم و از آن پيروى كنيم ما را از سرزمينمان مى ربايند"! (وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا) . در تفاسير آمده كه اين سخن را" حارث بن نوفل" بيان كرد، خدمت پيامبر ص رسيد عرض نمود ما مى دانيم كه گفتار تو حق است اما چيزى كه مانع مى شود از برنامه تو پيروى كنيم و ايمان بياوريم ترس از هجوم عرب بر ما است كه ما را از سرزمينمان بربايند، و ما قدرت مقابله با آنها را نداريم! « مجمع البيان" ذيل آيه مورد بحث».
اين سخن را كسى مى گويد كه قدرت پروردگار را ناچيز مى شمرد و قدرت مشتى عرب جاهلى را عظيم، اين سخن را كسى مى گويد كه هنوز به عمق عنايتها و حمايتهاى الهى آشنا نيست، و نمى داند چگونه او يارانش را يارى و دشمنانش را در هم مى شكند، به همین جهت قرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد:" آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات و محصولات هر شهر و ديارى به سوى آن آورده مى شود"؟! (أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ) ." ولى اكثر آنها نمى دانند" (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).خداوندى كه سرزمين شوره زار و سنگلاخ بى آب و درختى را حرم امن قرار داد، و آن چنان دلها را متوجه آن ساخت كه بهترين محصولات از نقاط مختلف جهان را به سوى آن مى آورند، قدرت خود را بخوبى نشان داده است، كسى كه چنين قدرت نمايى كرده و اين همه" امنيت" و" نعمت" را در چنين سرزمينى قرار داده و با چشم خود آثار آن را مى بينيد و سالها از آن بهره گرفته ايد چگونه قادر نيست شما را در برابر هجوم مشتى اعراب بت پرست حفظ كند؟! شما در حال كفر مشمول اين دو نعمت بزرگ الهى،" امنيت" و" مواهب زندگى" بوديد چگونه ممكن است خداوند بعد از اسلام شما را از آن محروم سازد، دل قوى داريد و ايمان بياوريد و محكم بايستيد كه خداى كعبه و مكه با شما است.
هم چنین درآيات 120 تا 121 سوره بقره می فرماید:«وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (120) الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121) ترجمه:هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (بطور كامل تسليم خواسته هاى آنها شوى و) از آئين (تحريف يافته) آنان پيروى كنى بگو هدايت تنها هدايت الهى است، و اگر از هوى و هوسهاى آنها پيروى كنى، بعد از آنكه آگاه شده اى هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود.كسانى كه كتاب آسمانى، به آنها داده ايم (يهود و نصارى) و آن را از روى دقت مى خوانند، به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و كسانى كه به او كافر شوند زيانكارند.از آيات فوق ضمنا اين حقيقت استفاده مى شود تنها قانونى كه مى تواند مايه نجات انسانها گردد قانون و هدايت الهى است، چرا كه علم بشر هر قدر تكامل يابد باز آميخته به جهل و شك و نارسايى در جهات مختلف است، و هدايتى كه در پرتو چنين علم ناقصى پيدا شود، هدايت مطلق نخواهد بود، تنها كسى مى تواند برنامه" هدايت مطلق" را رهبرى كند كه داراى" علم مطلق" و خالى از جهل و نارسايى باشد و او تنها خدا است.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : masood1371
/خ
خلاصه، آنچه كه در خارج از شخص هدايت كننده مشاهده مى شود افعالى از قبيل بيان آدرس و يا نشان دادن به اشاره و يا برخاستن و طرف را به راه رساندن است، اما خود هدايت عنوان و صفت فعل و دائر مدار قصد است، هم چنان كه اعمالى كه از طرف مقابل سر مى زند معنون به عنوان اهتدا و هدايت يافتن است. به هر حال هدايت كه يكى از اسماى حسنى است و به خدا نسبت داده مى شود، و به آن نظر خداى تعالى هادى ناميده مى شود صفتى است از صفات فعل خدا مانند رحمت و رزق و امثال آن نه از صفات ذات او.
كلمه" هدايت" در قرآن در مورد فراوانى استعمال شده است ولى ريشه و اساس همه آنها به دو معنى بازگشت مى كند:
الف:هدايت تكوينى كه در تمام موجودات جهان وجود دارد (منظور از هدايت تكوينى رهبرى موجودات به وسيله پروردگار زير پوشش نظام آفرينش و قانونمنديهاى حساب شده جهان هستى است). قرآن مجيد در اين زمينه از زبان موسى (ع) مى گويد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» : پروردگار ما همان كسى است كه همه چيز را آفريد و سپس آن را هدايت كرد(طه- 50).
ب: هدايت تشريعى" كه به وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى انجام مى گيرد و انسانها با تعليم و تربيت آنان در مسير تكامل پيش مى روند، شاهد آن نيز در قرآن فراوان است از جمله مى خوانيم:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»: ترجمه:آنها را راهنمايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كنند" (انبياء- 73).
یک اصلی که در قرآن خیلی هم روی آن تکیه شده است، اصل هدایت اشیاء، و قرآن می فرماید که ما هیچ چیزی را عاری از هدایت خلق نکردیم: «ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی» (طه/50) (با " ثم " ذکر کرده است) در ساختمان هر چیزی آنچه که برای آن چیز لازم است قرار دادیم و سپس او را هدایت کردیم. آنچه که در اینجا من می خواهم به آن استدلال کنم این " کل شی ء " است، یعنی هر موجودی، در هر مرتبه ای، به هر نوع هدایتی که نیاز دارد و در مسیر تکاملی آن قرار گرفته است آن هدایت به او داده شده است.
بنابراین ما باید ببینیم که انسان در چه مرتبه ای و در چه مرحله ای از تکامل است و در آن مرحله به چه هدایتهایی نیازمند است. اگر ما نیازمندی را ثابت کردیم - ممکن است شما آن را قبول نکنید، آن یک حرفی است، ولی اگر نیازمندی بشر را به هدایت وحی قبول کردیم - به حکم قرآن که هیچ موجودی در مرتبه ای که احتیاج دارد به یک هدایت، مهمل گذاشته نمی شود، باید قبول کنیم چنین هدایتی وجود دارد. دوباره در تأیید این اصل می فرمایند: «الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی» (اعلی/2و3). آنجا هم باز خلقت و تسویه و تعدیل و تکمیل (ساختمان شی ء) علیحده ذکر شده، و هدایت به عنوان یک امر علیحده ذکر شده است. «و لکل وجهة هو مولیها» (بقره/148) (این همان اصل غائیت است) هر چیزی در جهان یک وجهه ای، یک طرفی دارد، یک غایتی دارد که آن غایت را پیش می گیرد یعنی اشیاء تنها از پشت سر رانده نمی شود که همین علل مادی باشد، به سوی جلو هم کشیده می شوند، یک جاذبه ای هم در جلو دارند که راه خودشان را به واسطه آن جاذبه ای که از جلو آنها را می کشد به سوی کمال آینده خودشان می پیمایند.
" تکامل هدایت شده " - که علمای امروز هم رسیده اند به اینجا که برخلاف آنچه که داروین و بسیاری اشخاص دیگر می پنداشتند که تکامل یعنی جمع شدن شرایط (مادی)، این امر کافی نیست برای اینکه جاندارها به این تکاملی که پیدا کرده اند برسند، در عین حال یک هدایتی هم هست، یک کشیدنی هم هست که اینها را از این مسیرها دارد عبور می دهد، یعنی مجموع آن شرایط مادی کافی نیست که (جاندار) به آنجا برسد، باز در میان این مجموع علل و شرایط، دارد رهبری و هدایت می شود. بنابراین وقتی که قرآن مسأله هدایت را به صورت یک اصل کلی به ما تلقین و القاء می کند و می گوید هیچ چیزی خالی از هدایت نیست، پس اگر نیاز به یک هدایتی و نیز امکانش - به قول بوعلی - ثابت شد (بوعلی می گوید صرف اینکه بگویید ما به چنین چیزی نیاز داریم پس باید باشد، کافی نیست، باید ببینیم امکانش هم در کار هست یا نه. وقتی امر محال شد که دیگر پیدا نمی شود)، اگر ما نیاز بشر به هدایت نبوت و امکان وجود چنین هدایتی را - یعنی امکان اینکه بشر بتواند وحی را از خدا تلقی بکند - ثابت کردیم، از ناحیه خداوند قصور و نقص و منع و بخلی در کار نیست، قطعا چنین چیزی وجود دارد.
خداوند متعال اصل همه هدایتهاست و برای نور هدایت خودش مثالی ذکر کرد و فرمود : " « یهدی الله لنوره من یشاء »" خدا هر کس را که بخواهد به این نورش هدایت می کند . یکی از آثار اینکه انسان از نور هدایت الهی استفاده کند این است که عمل انسان ارزش پیدا می کند ، یعنی چه ؟ انسان یک سلسله اعمال و کارهایی در دنیا انجام می دهد و بلکه تمام زندگی انسان تلاش و حرکت و کار است . شما از اول صبح که بیدار می شوید ، چه به خودتان نگاه کنید و چه به مردم دیگر ، می بینید همه زندگی تلاش و حرکت و جنبش و دوندگی و کار است . اگر بپرسید برای چه ؟ البته مقصدها خیلی فرق می کند ، ولی همه در نهایت امر یک چیز می خواهند و آن سعادت خودشان است .
خداوند در آيه 26 سوره بقره می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ (بقره،26) ترجمه:خداوند از اينكه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه و حتى بالاتر از آن بزند شرم نمى كند (در اين ميان) آنها كه ايمان آورده اند مى دانند حقيقتى است از طرف پروردگارشان، و اما آنها كه راه كفر را پيموده اند (اين موضوع را بهانه كرده) و مى گويند منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟! (آرى) خدا جمع زيادى را با آن گمراه و عده كثيرى را هدايت مى كند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد.
ظاهر تعبير آيه فوق، ممكن است اين توهم را بوجود آورد كه هدايت و گمراهى جنبه اجبارى دارد و تنها منوط به خواست خدا است، در حالى كه آخرين جمله اين آيه حقيقت را آشكار كرده و سرچشمه هدايت و ضلالت را اعمال خود انسان مى شمارد.توضيح اينكه: هميشه اعمال و كردار انسان، نتائج و ثمرات و بازتاب خاصى دارد، از جمله اينكه اگر عمل نيك باشد، نتيجه آن، روشن بينى و توفيق و هدايت بيشتر به سوى خدا و انجام اعمال بهتر است.
شاهد اين سخن آيه 29 سوره انفال است كه مى فرمايد:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا»ً:" ... اگر پرهيزگارى پيشه كنيد خداوند حس تشخيص حق از باطل را در شما زنده مى كند و به شما روشن بينى عطا مى فرمايد".
و اگر دنبال زشتيها برود، تاريكى و تيرگى قلبش افزون مى گردد، و به سوى گناه بيشترى سوق داده مى شود و گاه تا سر حد انكار خداوند مى رسند، شاهد اين گفته، آيه 10 سوره روم مى باشد كه مى فرمايد:« ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»:" عاقبت افرادى كه اعمال بد انجام مى دهند به اينجا منتهى شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و مورد استهزاء قرار دادند"! و در آيه ديگر مى خوانيم:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»:" هنگامى كه از حق برگشتند خداوند دلهاى آنها را برگردانيد" (سوره صف آيه 5).در آيه مورد بحث نيز شاهد اين گفته آمده است آنجا كه مى فرمايد:« وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»:" خداوند گمراه نمى كند جز افراد فاسق و بد كردار را".بنا براين انتخاب راه خوب يا بد از اول در اختيار خود ما است، اين حقيقت را و جدان هر انسانى قبول دارد، سپس بايد در انتظار نتيجه هاى قهرى آن باشيم.كوتاه سخن اينكه: هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه به شهادت آيات متعددى از خود قرآن" هدايت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بين بردن زمينه هاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.و اين فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفيق مى گذاريم) يا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفيق مى گذاريم) نتيجه اعمال خود انسانها است كه اين امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفيق هدايت مى دهد و يا از كسانى توفيق را سلب مى كند نتيجه مستقيم اعمال خود آنها است.
اين حقيقت را در ضمن يك مثال ساده مى توان مشخص ساخت هنگامى كه انسان از كنار يك پرتگاه يا يك رودخانه خطرناك مى گذرد هر چه خود را به آن نزديكتر سازد جاى پاى او لغزنده تر و احتمال سقوطش بيشتر و احتمال نجات كمتر مى شود و هر قدر خود را از آن دور مى سازد جاى پاى او محكمتر و مطمئن تر مى گردد و احتمال سقوطش كمتر مى شود، اين يكى هدايت و آن ديگرى ضلالت نام دارد.از مجموع اين سخن پاسخ گفته كسانى كه به آيات هدايت و ضلالت خرده گرفته اند به خوبى روشن مى شود. در جای دیگر خداوند از هدايت و دين حق یاد می کند و می فرماید:
«أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ»
در این آیه گويا اشاره به دليل پيروزى اسلام بر همه اديان جهان است زيرا هنگامى كه محتواى دعوت پيامبر ص هدايت بود و عقل در هر مورد به آن گواهى داد، و نيز هنگامى كه اصول و فروعش موافق حق و طرفدار حق و خواهان حق بود چنين آئينى طبعا بر همه آئينهاى جهان پيروز مى گردد.از يكى از دانشمندان" هند" نقل شده كه مدتى در اديان مختلف جهان مطالعه و بررسى مى كرد عاقبت پس از مطالعه بسيار اسلام را انتخاب كرد و كتابى به زبان انگليسى تحت عنوان" چرا مسلمان شدم؟" نوشت و مزاياى اسلام را نسبت به همه اديان در آن روشن ساخت.از مهمترين مسائلى كه جلب توجه او را كرده اين است كه مى گويد: اسلام تنها دينى است كه تاريخ ثابت و محفوظ دارد، او تعجب مى كند كه چگونه اروپا آئينى را براى خود انتخاب كرده است كه آورنده آن آئين را از مقام يك انسان برتر برده و خدايش قرار داده است در حالى كه هيچگونه تاريخ مستند و قابل قبولى ندارد.مطالعه و بررسى در اظهارات كسانى كه اسلام را پذيرفته و آئين سابق خود را ترك گفته اند نشان مى دهد كه آنها تحت تاثير سادگى فوق العاده و مستدل بودن و استحكام اصول و فروع اين آئين و مسائل انسانى آن واقع شده اند مسائلى كه از هر گونه خرافه پيراسته است و نور" حق" و" هدايت" از آن جلوه گر است.
هدايت تنها به دست خدا است
نظير اين مضمون در آيات قرآن فراوان است: در آيه 272 بقره مى خوانيم:« لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»:" هدايت آنها بر تو نيست خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند". و در آيه 37 نحل مى خوانيم: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ»:اگر اصرار بر هدايت اين گروه داشته باشى مؤثر نيست، چرا كه خدا كسى را كه گمراه كرده است هدايت نمى كند". و در آيه 43 يونس آمده است: «أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ»:" تو مى خواهى نابينايان را هدايت كنى هر چند چيزى را نمى بينند و حقيقتى را درك نمى كنند"! و بالآخره در آيه 4 سوره ابراهيم به عنوان يك قانون كلى مى فرمايد:«فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»:" خدا هر كس را بخواهد گمراه مى كند و هر كس را خدا بخواهد هدايت مى كند و او عزيز حكيم است".آخرين جمله آيه اخير به خوبى نشان مى دهد كه مشيت الهى در باره مشرکان و هدایت یافتگان بيحساب نيست بلكه بر طبق حكمت و برنامه لياقتها و تلاشها و كوششهاى افراد است، تنها بر اين اساس است كه خدا توفيق هدايت را نصيب گروهى مى كند و يا از گروهى سلب مى نمايد.در دومين آيه مورد بحث، سخن از كسانى مى گويد كه در دل به حقانيت اسلام معترف بودند ولى روى ملاحظات منافع شخصى، حاضر به قبول ايمان نبودند مى فرمايد:" آنها گفتند ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم و از آن پيروى كنيم ما را از سرزمينمان مى ربايند"! (وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا) . در تفاسير آمده كه اين سخن را" حارث بن نوفل" بيان كرد، خدمت پيامبر ص رسيد عرض نمود ما مى دانيم كه گفتار تو حق است اما چيزى كه مانع مى شود از برنامه تو پيروى كنيم و ايمان بياوريم ترس از هجوم عرب بر ما است كه ما را از سرزمينمان بربايند، و ما قدرت مقابله با آنها را نداريم! « مجمع البيان" ذيل آيه مورد بحث».
اين سخن را كسى مى گويد كه قدرت پروردگار را ناچيز مى شمرد و قدرت مشتى عرب جاهلى را عظيم، اين سخن را كسى مى گويد كه هنوز به عمق عنايتها و حمايتهاى الهى آشنا نيست، و نمى داند چگونه او يارانش را يارى و دشمنانش را در هم مى شكند، به همین جهت قرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد:" آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات و محصولات هر شهر و ديارى به سوى آن آورده مى شود"؟! (أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ) ." ولى اكثر آنها نمى دانند" (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).خداوندى كه سرزمين شوره زار و سنگلاخ بى آب و درختى را حرم امن قرار داد، و آن چنان دلها را متوجه آن ساخت كه بهترين محصولات از نقاط مختلف جهان را به سوى آن مى آورند، قدرت خود را بخوبى نشان داده است، كسى كه چنين قدرت نمايى كرده و اين همه" امنيت" و" نعمت" را در چنين سرزمينى قرار داده و با چشم خود آثار آن را مى بينيد و سالها از آن بهره گرفته ايد چگونه قادر نيست شما را در برابر هجوم مشتى اعراب بت پرست حفظ كند؟! شما در حال كفر مشمول اين دو نعمت بزرگ الهى،" امنيت" و" مواهب زندگى" بوديد چگونه ممكن است خداوند بعد از اسلام شما را از آن محروم سازد، دل قوى داريد و ايمان بياوريد و محكم بايستيد كه خداى كعبه و مكه با شما است.
هم چنین درآيات 120 تا 121 سوره بقره می فرماید:«وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (120) الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121) ترجمه:هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (بطور كامل تسليم خواسته هاى آنها شوى و) از آئين (تحريف يافته) آنان پيروى كنى بگو هدايت تنها هدايت الهى است، و اگر از هوى و هوسهاى آنها پيروى كنى، بعد از آنكه آگاه شده اى هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود.كسانى كه كتاب آسمانى، به آنها داده ايم (يهود و نصارى) و آن را از روى دقت مى خوانند، به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و كسانى كه به او كافر شوند زيانكارند.از آيات فوق ضمنا اين حقيقت استفاده مى شود تنها قانونى كه مى تواند مايه نجات انسانها گردد قانون و هدايت الهى است، چرا كه علم بشر هر قدر تكامل يابد باز آميخته به جهل و شك و نارسايى در جهات مختلف است، و هدايتى كه در پرتو چنين علم ناقصى پيدا شود، هدايت مطلق نخواهد بود، تنها كسى مى تواند برنامه" هدايت مطلق" را رهبرى كند كه داراى" علم مطلق" و خالى از جهل و نارسايى باشد و او تنها خدا است.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : masood1371
/خ