دوازده امام در مکتب خلفا (2)
نویسنده : محمد جواد شفیعیان
منبع : راسخون
منبع : راسخون
8- در متن تعدادی از احادیث به این جمله بر می خوریم که « کلهم تجتمع علیه الامه »(18) که این نیز با توجیهات اهل سنت مطابق نیست. بنا بر این جمله، یکی از ویژگیهای خلفای پیامبر این است که تمام امت درباره آنان اتفاق نظر دارند و همه، ایشان را به جانشینی پیامبر قبول دارند. در حالی که با نگاه به تاربخ می بینیم که خلفای مورد نظر اهل سنت هیچ گاه مورد قبول امت اسلامی نبوده اند و اگر در بعضی موارد اینچنین بوده از در حیله ونیرنگ و ... وارد شده اند. دلیل عدم مقبولیت آنان این است که هر کدام از آنان در عصر خود انسانهای بی گناه را از میان شخصیتهای مختلف و بر جسته اسلامی به قتل رسانده اند . دلیل کشته شدن آنها نیز مخالفت با دستگاه خلافت بوده است. امامان شیعه نیز که همگی از اهل بیت پیامبر بوده اند به دلیل مخالفت با دستگاه حاکم و مبارزه با آنان در راس شهدای این راه قرار دارند.
9- نکته دیگری که در باره این موضوع باید بیان نمود این است که چرا این افراد فقط این حدیث پیغمبر را تمسک کرده اند. تعداد احادیثی که ا ز نبی اکرم درباره اهل بیت نقل گردیده است بسیار زیاد و متنوع است . ضمن اینکه در احادیث فراوانی پیامبر منظور خود را از دوازده خلیفه بیان نموده است . حتی در احادیث متعددی که معروفترین آنها حدیث جابر بن عبد الله انصاری است نام دوازده خلیفه و نام پدر هر یک از آنها ذکر گردیده است. با اینحال این سئوال مطرح است که چرا علمای اهل سنت فقط احادیثی که به طور اجمال از دوازده خلیفه پیامبر صحبت کرده است را مستمسک توجیهات خود قرار داده و از بیان و ذکر احادیث تفصیلی خودداری نموده اند ؟این کتمان ها و عدم بیان حقایق برای چیست ؟
10- نکته قابل ذکر دیگر در این باره این است که ما درباره چه موضوع و چه افرادی صحبت می نماییم ؟ آیا انسانهای عادی مورد بحث ما هستند یا نه خلفای اشرف مخلوقات عالم، یعنی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) ؟ قرار است چه وظیفه ای را در این عالم انجام دهند ؟ آیا وظیفه ایشان یک کار ساده است که هر کس می تواند وارد گود آن شده و از عهده آن بر می آید؟ صحبت در این باره و کمی تامل و تفکر پیرامون آن می تواند راه را برای انتخاب درست باز نماید. مقام امام و شرایط او که ما در باره ان سخن می گوییم چه مقامی است ؟
آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب امامت ومهدویت در خصوص شرایط و اوصاف امام چنین می فرماید:
شکی نیست که در عهده داری هر پست ومقام و سپردن هر کار به دیگری قابلیت و صلاحیت مناسب آن لازم است، و حداقل در ارجاع هر عمل به هر کس سه شرط بایدرعایت شود :
نخست این که آن کس در این کار عالم وآگاه باشد .
دوم این که مورد وثوق و اعتماد باشد که کار رابادرستی انجام می دهد و خیانت نمی نماید .
سوم این که قوت ونیروی انجام آن کار را داشته باشد چنانکه از امیر المومنینن علیه السلام در نهج البلاغه روایت شده است :
« ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله »(19) « ای مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترین مردم است بر آن وداناترین آنان است در آن ، به امر و احکام خداوند .»
(اگر به تقدیم میم بر هاءباشد . ویا «اعملهم بامر الله » اگر به تقدیم میم بر لام باشد) به هر حال باید هم اعلم و هم اعمل و هم اقوی باشد .البته رعایت مراتب علم وامانت و قدرت بر انجام عمل به حسب کار و مقامی که واگذار می شود متفاوت بوده و یکسان نمی باشد . مثلا در امور غیر مهم به مجرد وثوق واعتماد ، و اطلاع و آشنایی متعارف اکتفا می شود ، و در امور مهم تر عدالت وکفایت کامل علمی و عملی را شرط می نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است و همه ان را عملا قبول دارند و در نظام کم وبیش پذیرفته شده است . لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق و گذشته های آنها نیز تحقیق می نمایند مبادا که سابقه سوئی داشته باشند که هم آنها را ضعیف می نماید، وهم زمینه پذیرش و قبول آنها را در جامعه از بین می برد . در امری مثل امر امامت که رهبری در کل امور دین ودنیای جامعه است شرایط باید متکامل تر وصلاحیت باید از هر جهت حاصل باشد .
باید امام که بطور مطلق واجب الاطاعه است معصوم باشد وچنان باشد که دواعی الهی از همه سو و در همه چیز عامل حرکت او باشد . همچنین امام که رهبر کل و حجت بر کل است باید اعلم وافضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انسانی وحقارت شخص در نفوس سالمه باشد ، وخلاصه از جمیع سوابق سوء و معایب ونواقص خلقی و خلقی منزه باشد .این حکم بدیهی و فطری است که معلم از متعلم و استاد از شاگرد و راهنما از رهجو و مقتدا از مقتدی ومربی از مربا اعلم واکمل باشد و نباید غیر افضل مطاع افضل ، و عالم ،مطیع جاهل باشد چنان که در قرآن مجید می فرماید: « افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون»(20)
وهمچنین می فرماید:« لا یستوی الاعمی و البصیر .... ولا الظل و لاالحرور»(21) و در آیه دیگر می فرماید:
« قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(22) و همانطور که پیش از این به آن اشاره کردیم از ایاتی مثل « انا جعلناک خلیفه»(23) و « انی جاعلک للناس اماما »(24) و « لا ینال عهدی الظالمین»(25) کاملا استفاده می شود که :
اولا از لحاظ اینکه امامت به جعل خداست و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و کارهایش مطابق حکمت و لطف است ، شخصی را به امامت منصوب می نماید که از همه جهات و ملاحظات صلاحیتش مشخص ومحرز باشد .
و ثانیا چون عهد خداست ، به ظالم وستمگر داده نخواهد شد هر چند بالفعل ظالم نباشد زیرا دور از حکمت خدای حکیم و لطف اوست که عهد خود را به کسی عطا کند که روزگاری پرستش بت وعبادت شیطان کرده ودر تاریکی جهل و دوری از حق بسر برده باشد.(26)
همچنین شهید مطهری در کتاب انسان کامل در باره راههای شناخت انسان کامل می نویسد:
«شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد : یک راه این است که ببینیم قرآن – در درجه اول _ و سنت _ در درجه دوم _ انسان کامل را _ اگر چه در قرآن وسنت تعبیر « انسان کامل » نیست و تعبیر « مسلمان کامل » و «مومن کامل » است – چگونه توصیف کرده اند .ولی به هر حال معلوم است که « مسلمان کامل » یعنی انسانی که در اسلام به کمال رسیده است و مومن کامل یعنی انسانی که در پرتو ایمان به کمال رسیده است .باید ببینیم قرآن یا سنت انسان کامل را با چه مشخصاتی بیان کرده اند و چه خطوطی برای سیمای انسان کامل کشیده اند .از قضا در این زمینه چه در قرآن و چه د رسنت بیانات زیادی آمده است.(27)
راه دوم شناخت انسان کامل از راه بیانها نیست که ببینیم درقرآن و سنت چه آمده است بلکه از این را است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئن هستیم آنها آنچنان که اسلام و قرآن می خواهد ساخته شده اند و وجود عینی انسانهای کامل اسلامی هستند چون انسان کامل اسلامی فقط یک انسان ایده آلی و خیالی و ذهنی نیست که هیچوقت در خارج وجود پیدا نکرده باشد انسان کامل هم در حد اعلا و هم در درجات پایینتر در خارج وجود پیدا کرده است .»
حال با توجه به مطالب بیان شده ، چگونه می توان افرادی را جانشین یک پیامبر الهی دانست که هیچ سنخیتی با او ندارند ؟ افرادی که حتی به اندازه ذره ای شرایط منصوب شدن به سمت خلیفه اللهی را ندارند . اعلمیت ، اعمل بودن و اقوی بودن برای رهبری و هدایت جامعه از بدیهی ترین شرایط یک رهبر الهی است و کسب این مقامات عالیه کار هر کسی نیست. همانگونه که بیان شد عهد خداوند متعال بنابر آیه شریفه به ظالمین نمی رسد .حال این افرادی که علنا فاسق ، فاجر و ظالم بوده و این صفات خود را آشکار نموده اند چگونه می توانند خلیفه رسول خدا بر روی زمین باشند ؟
از طرفی همانگونه که در کلمات شهید مطهری بیان گردیده است ، راههای شناخت انسان کامل که جایگاه خلیفه اللهی را دارد به این راحتی نیست که با ذکر نام چند نفر بگوییم آنها را شناختیم. بلکه رجوع به قرآن و سنت و بررسی و تفحص در باره آنها را نیاز دارد. . بینیم چه کسانی توانسته اند دقیقا آنچه که در کتاب و سنت آمده است را عمل کنند و دراین راه از هیچ چیزی فرو گذار نکرده اند.
ممکن این سئوال مطرح گردد که چه لزومی دارد ما انسان کامل را بشناسیم ؟ اینکه چه لزومی دارد ما انسان کامل را بشناسیم سئوالی است که ذهن هر کسی را به خود مشغول نموده است شهید مطهری درباره علت نیاز به شناخت انسان کامل چنین می فرماید:
«شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام ، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل و الگو و حکم سرمشق را دارد . یعنی اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم – چون اسلام می خواهد انسان کامل بسازد – و تحت تربیت و تعلیم اسلامی به کمال انسانی خود برسیم ، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است ، چهره انسان کامل – چهره روحی ومعنویش را عرض می کنم – چگونه چهره ای است ، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخِصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است .....اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم قطعا نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم وبه تعبیر دیگر یک انسان ولو کامل نسبی – از نظر اسلام –باشیم .» (28)
تاکنون در صدد این بودیم که آنچه علمای اهل سنت درباره خلفای پیامبر ذکر نموده اند را نقد نماییم . در این بخش به ذکر قراینی خواهیم پرداخت که ثابت می کند مراد ومنظور پیامبر گرامی اسلام چیزی نیست که علمای اهل سنت آن را بیان می کنند.
- عزت و ارجمندی اسلام وامدار خلفای دوازده گانه رسول خداست.
- استواری دین وامدار خلفای دوازده گانه رسول خداست.
- در طول دوران خلافت خلفای دوازده گانه، خلافت، صالح و قائم به قسط معرفی گردیده است.
اکنون برای هر کدام از موارد فوق یک حدیث را به عنوان نمونه ذکر می نماییم.
لا یزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه... (29)
لا یزال الدین قائما حتی یکون اثنا عشر خلیفه من قریش... (30)
لا یزال هذا الامر صالحا حتی یکون اثنی عشر امیرا ... (31)
با بیان این سلسله روایات چند نکته لازم به ذکر است.
اول اینکه در روایات آمده است عزت دین اسلام به واسطه خلافت خلفای دوازده گانه است. حال آیا واقعا با خلافت افرادی مثل معاویه، یزید و سایر خلفای اموی و عباسی و قتل و غارت و فسق و فجور و ستمکاریهای آنان اسلام عزت یافت؟ یا با عدالت علی(علیه السلام) و حکومت آن حضرت و پس از آن حکومت امام مجتبی(علیه السلام) و سپس شهادت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) ؟ آیا این دعاهای سرتاسر معنای امام سجاد و روایات علمی، اخلاقی صادقین(علیهما السّلام) نبود که باعث شد اسلام عزیز همچنان عزیز بماند؟آیا رنج و محنت و تلاشهای سایر ائمه بود که اسلام را روز به روز عزیز تر نمود یا اعمال خلاف شرع افرادی چون معاویه و یزید و امثالهم از خلفای بنی امیه و بنی عباس؟ قتل، غارت، شرابخواری، سگ بازی، دروغ بازیها و حیله گریها. آیا این چیزها اسلام را عزیز نگه داشت؟مگر در روایات ذکر شده نفرموده اند خلافت خلفا قائم به قسط و عدل است ؟ در دوران خلافت کدام خلیفه عباسی یا اموی اثری از قسط و عدل دیده می شود ؟
دوم اینکه اگر چنانكه دانشمندان اهل سنت گفته اند, بپذيريم كه خلفاى دوازده گانه تا حدود سال 132 هجرى يا اندكى پس از آن, خلافت كرده و دوران خلافت هر دوازده نفرشان پايان يافته است ـ چنانكه از عبدالله بن عمر, و قاضى عياض و ابن حجر و... نقل شده ـ در اين صورت لازمه چنين اعتقادى براساس مفاد احاديث فوق, اين سخنِ فاسد خواهد بود كه پس از اتمام دوران خلافت دوازده نفرِ معرفى شده, دين محمد (صلی الله علیه و آله) , دوام و قوام و عزت خويش را از دست داده است، سپس بايد بپذيريم كه دوران خلافت خلفاى دوازده گانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنوز پايان نيافته است و استمرار دارد. قبول اين نظر با توجيهات عبدالله بن عمر و دانشمندان اهل سنت كه مى گفتند دوران خلافت خلفاى دوازده گانه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) در اوايل سده دوم هجرى پايان يافته, ناسازگار است.
لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث اللّه رجلاً من اهل بيتى يملاها عدلاً كما ملئت جوراً.(32)
لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطولّ اللّه ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاً من اهل بيتى, يواطئ اسمه اسمى, واسم ابيه اسم ابى, يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً. (33)
فقال " فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبوا على الثلج . فإنه خليفة الله ، المهدى ".(34)
این سلسله روایات نیز که تعداد آنها کم نیست تصریح به خلافت حضرت مهدی (علیه السلام) و تاکید بر بیعت با ایشان می نماید. در این احادیث دوران خلافت آن حضرت، آخرالزمان بیان گردیده است. بنابراین آنچه علمای اهل سنت بیان می دارند در توجیه دوازده خلیفه، با این روایات معارض است. چرا که بنابر نظر آنان دوران خلافت در همان سده اول و دوم به پایان رسیده است در حالیکه این روایات حاکی از حکومت مهدی(علیه السّلام) درآخر الزمان است.
از تعبیر «انهما لن یفترقا» چنین می توان برداشت نمود که در جامعه اسلامی همواره کتاب خدا (قرآن) و اهل بیت با هم بوده و هستند.و هیچگاه از هم جدا نمی شوند تا هنگام ورودشان بر پیامبر اکرم در حوض کوثر.
دیگر اینکه اهل بیت همواره در راه قرآن و هدایت قدم بر می دارند چرا که اگر دچار لغزش شوند به معنایی جدایی ایشان از قرآن است.
دیگر اینکه همواره در همه اعصار یکی از اهل بیت پیامبر همراه با قرآن است، چرا که جدایی از آن به معنای افتراق است که مخالف حدیث است.
البته از این حدیث شریف مطالب آموزنده فراوانی به دست می آید لکن مقتضای این تحقیق بر کوتاه بودن و جلوگیری از اطاله مطالب است. لذا به همین مقدار بسنده نموده و با استفاده از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که: چگونه می توان اهل بیت رسول خدا که به گواهی پیامبر همتای قرآن می باشند را رها کرده و افرادی چون یزید و معاویه و ... را جانشین پیامبر معرفی نمود؟چقدر تفاوت است میان اهل بیت و حکام اموی و عباسی؟ آیا کسی مانند عبد الملک بن مروان که وقتی به حکومت رسید، قرآن را به کناری نهاد و گفت « هذا آخر العهد بک »(35) و بدینسان با قرآن خداحافظی کرد می تواند خلیفه رسول خدا باشد؟
در مورد ولید بن یزید بن عبد الملک آورده اند که وی فردی بود فاسق، شارب خمر وهتک کننده حرمت های الهی. نوشته اند که به مکه رفت و بر پشت بام کعبه می گساری نمود. همچنین آورده اند که روزی قرآن را گشود و این آیه آمد که « واستفتحوا و خاب کل جبار عنید »(36) پس عصبانی شده قرآن را پرت نمود و به سمت آن تیر اندازی نمود و مطالب تاریخی دیگر که حاکی از آن است که این افراد نه تنها با قرآن نبوده که قرآن را مانعی برای انجام کارهای خود می دانستند .(37)
- سعد بن ابی وقاص می گوید: زمانی که آیه مباهله (ندع ابناءنا و ابناءکم) نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علی و فاطمه و حسنین را دعا نمود و فرمود: خدایا اینها اهل بیت من هستند. (38)
- ام سلمه می گوید: آیه تطهیر در خانه من نازل شد. وقتی این ایه نازل شد، رسول خدا به دنبال علی و فاطمه و حسنین فرستاد و سپس فرمود: اینها اهل بیت من هستند. (39)
- ابوهریره می گوید: پیامبر به علی و فاطمه و حسنین نگاه کرد و فرمود: انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم. (40)
و احادیث متعدد دیگر که در فضائل علی (علیه السلام)، حسنین(علیهما السلام) ، و اهل بیت از پیامبر گرامی اسلام روایت گردیده است و در منابع اهل سنت هم ذکر گردیده است که همگی حاکی از آن است که به جز اهل بیت هیچ کس دیگر شایستگی جانشینی پیامبر اکرم را ندارد.
جابر بن عبدالله از رسول خدا نقل می کند که فرمود: هر کس مردم مدینه را بترساند، تحقیقا مرا ترسانده است.(41)
همچنین در احادیث دیگری پیامبر اکرم ظلم کنندگان به اهل مدینه را نفرین فرموده و مورد لعن خدا و ملائکه قرار داده است.(42)
با ذکر این روایات چنین بیان می کنیم که: با مراجعه به تاریخ می بینیم که شهر مدینه بارها مورد تهاجم و غارت قرار گرفته و اهل آن نیز به دست عمال معاویه و یزید کشته شده اند. معاویه در سال چهلم هجری و در زمان خلافت علی (علیه السلام) سپاهی را به فرماندهی بسر بن ارطاه به مدینه فرستاد تا برای او بیعت بگیرد. بسر مردم را تهدید به قتل نمود و تعدادی از آنان را نیز به قتل رساند و بدین وسیله آنان را وادار به بیعت با معاویه نمود.
بار دوم برای بیعت گرفتن برای یزید، به تهدید و ارعاب مردم مدینه پرداخت و به زور از آنان بیعت گرفت. یزید نیز در سال 63 هجری و در جریان واقعه حره به حرم پیامبر لشکر کشید و جمع زیادی از اهل مدینه را کشت و ناموس آنان را مورد هتک قرار داد به طوری که نوشته اند حدود هزار دختر باکره، بکارت خود را از دست دادند و پس از آن نیز تعداد زیادی فرزند نامشروع به دنیا آمد.در زمان حاکمیت حکام عباسی نیز اهل مدینه مورد ظلم و ستم و اذیت و آزار قرار می گرفتند.
با وجود این مطالب و گواهی های تاریخ بر این وقایع و با در نظر گرفتن احادیث پیامبر در باره ظلم کنندگان به اهل مدینه آیا رواست افرادی را به عنوان جانشین پیامبر معرفی کنیم که مورد لعن ایشان و خداوند و ملائکه قرار گرفتند؟
براساس نقل مورخان، معاویه همزمان با خلافت علی (علیه السلام) بسر بن ارطاه را به نقاط مختلف فرستاد تا برای او بیعت بگیرد.این اقدام معاویه در حالی بود که قبل از آنمردم با علی (علیه السلام) دست بیعت داده بودند و آن حضرت را به عنوان خلیفه رسول خدا برگزیده بودند. حال با ذکر این مطالب آیا کسی که کشتن او واجب است، می تواند خلیفه پیامبر باشد؟
این هفت قرینه، فقط تعداد اندکی بود از آنچه که اثبات می کند توجیهات علمای اهل سنت درباره خلفای دوازده گانه پیامبر بدون دلیل و سست و ناپایدار است. مطالب زیاد دیگری نیز هست که ما در این تحقیق ذکر نکرده ایم، اما همگی حاکی از حق بودن قول و اعتقاد شیعه در مورد خلفای پیامبر است.
همانطور که در آراء صحابه و دیگران دیده شد علمای اهل سنت تعبیرات گوناگونی را در باره خلفای پیامبر بیان نموده اند که با هم تفاوتهای زیادی دارد. تا آنجا که عبدالله بن عمر معاویه و یزید را انسانهایی صالح و جانشین رسول خدا معرفی نموده است ولی سفینه که از اصحاب پیامبر نیز می باشد آنان را بدترین پادشاهان معرفی نموده است. برداشت نادرست اهل سنت از واژه قریش نیز باعث سرگردانی و اشتباه بزرگ اهل سنت گردیده است.
براى يافتن مصاديق واقعى دوازده جانشين برحقّ رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) راهى جز تمسك به قرآن و سنّت وجود ندارد. قرآن، اهل بيت پيامبر را مطهّر از هر رجسى مى داند و مودّت و اطاعت آنان را واجب مى شمارد و اطاعت اولى الامر را پس از اطاعت خدا و رسولش فرض و لازم دانسته است.
از سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، حديث متواتر (ثقلين), اهل بيت و عترت رسول را عدل و همسنگ قرآن قرارداده است, و حديث (غديرخم) على بن ابى طالب (علیه السلام) را صريحا ولىّ هر زن و مرد مؤمن و جانشين رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) مى داند ومى دانيم كه بر اساس منابع معتبر حديث شيعه و برخى منابع اهل سنّت, رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) تمامى دوازده امام پس از خود وعلى(علیه السلام) نيز يازده امام عادل و معصوم(علیهم السلام) را معرفى نموده است.
عناد و لجبازی نیز راه به جایی جز دوری از رحمت خدا نخواهد برد و سرانجام، عذاب الهی منتظر کسانی است که به هر دلیل واهی سر از تسلیم امر خدای متعال که اطاعت از اولی الامر را واجب نموده است گردانده و پیرو نفس خود هستند. بنا بر این بار دیگر از تمام علمای اهل سنت و معتقدان به مکتب خلفا دعوت می کنیم که صادقانه و به دور از هر گونه تعصب و عناد به مطالعه و تحقیق بر اساس احادیث صحیح السند و همچنین مطالعه تاریخ پرداخته و آنگاه نسبت به روایات دوازده خلیفه به اظهار نظر بپردازند.ببینند مصادیق واقعی این روایات چه کسانی هستند. و وظیفه خود را در برابر آنان به انجام رسانند. قطعا خواهند یافت که این سلسله روایات جز بر مذهب شیعه امامیه منطبق نخواهد بود. با بررسی جمیع روایات این نتیجه به دست می آید که خلفا محصور در دوازده نفرند و به صورت متوالی و پشت سر هم به خلافت می رسند و آنچه معلوم است این خصوصیات فقط در دوازده امامی که نزد شیعه و سنی معروفند موجود می باشد.و موافق هیچ یک از مذاهب فرقه های مسلمین به جز مذهب شیعه امامیه نمی باشد. پس شایسته است این موضوع از جمله معجزات پیامبر گرامی اسلام و اخبار وی از غیب در نظر گرفته شود. این بهترین وجه و نتیجه ای است که از بررسی جمله این احادیث به دست می آید و ذهن سالم ومستقیم که خالی از هر گونه غرض و مرض باشد به غیر از این وجه راهی نمی یابد. علاوه بر این که اگر به این روایات، روایات فراوان دیگری که درمورد ائمه اثنی عشر بیان شده است را مورد بررسی قرار دهیم، قطع حاصل خواهد شد که مراد از این احادیث ائمه اثنی عشر می باشند و لا غیر.
در پایان قطعه ای از جملات گهربار امیر المومنین علیه السلام را ذکر می نماییم:
أين الذين زعموا أنهم الراسخون في العلم دوننا ، كذبا وبغيا علينا أن رفعنا الله ووضعهم ، وأعطانا وحرمهم ، وأدخلنا وأخرجهم . بنا يستعطى الهدى ويستجلى العمى . إن الائمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم . لا تصلح على سواهم ، ولا تصلح الولاة من غيرهم ( منها ) آثروا عاجلا وأخروا آجلا ، وتركوا صافبا وشربوا آجنا. كأني أنظر إلى فاسقهم وقد صحب المنكر فألفه ، وبسئ به ووافقه ، حتى شابت عليه مفارقه ، وصبغت به خلائقه. ثم أقبل مزبدا كالتيار لا يبالي ما غرق . أو كوقع النار في الهشيم لا يحفل ما حرق. أين العقول المستصبحة بمصابيح الهدى ، والابصار اللامحة إلى منار التقوى . أين القلوب التي وهبت لله وعوقدت على طاعة الله . ازدحموا على الحطام وتشاحوا على الحرام . ورفع لهم علم الجنة والنار فصرفوا عن الجنة وجوههم ، وأقبلوا إلى النار بأعمالهم . دعاهم ربهم فنفروا وولوا . ودعاهم الشيطان فاستجابوا وأقبلوا (44)
منابع و ماخذ:
1- احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1420ه، 2000م
2- ابی داوود، سلیمان بن اشعث السجستانی الازدی، سنن ابی داوود، بیروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1418ه،1997م
3- ابن ماجه، ابی عبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، دار احیاء التراث العربی،1395ه،1975م
4- ابن کثیردمشقی، ابی الفداء، اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه ، بیروت، دار احیائ التراث العربی،چاپ اول، 1408ه
5- ترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، سنن ترمذی، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1423ه،2002م
6- حاکم نیشابوری ، محمد بن محمد الحاکم النیسابوری، المستدرک الحاکم، بیروت، دار المعرفه، 1406ه
7- سیوطی،جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفا، بیروت، دار الثقافه،
8- سایت پایگاه مجلات تخصصی noor mags
9- صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت ومهدویت، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، 1375
10- صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم، موسسه السیده المعصومه(سلام الله علیها)، چاپ اول، 1419ه
11- العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری فی شرح الصحیح البخاری، دمشق، مکتبه دار السلام، چاپ سوم، 1421ه،2000م
12- القندوزی الحنفی، سلیمان ابن ابراهیم، ینابیع الموده، قم ، شریف رضی، چاپ هفتم، 1413ه، 1371 ش
13- مطهری، مرتضی، انسان کامل، تهران،صدرا، چاپ هفدهم، 1376
14- نرم افزار المعجم، موسسه مرحوم آیت الله گلپایگانی
15- نهج البلاغه، خطبه های امام امیر المومنین(علیه السلام) ، بیروت ، دار المعرفه
پی نوشت ها :
18- سنن ابی داوود ، ج 4، کتاب المهدی
19- نهج البلاغه ، ص 86، خطبه 173
20- یونس، 35
21- فاطر، 19-21
22 - زمر ، 9
23- ص ، 26
24- بقره،124
25- همان
26- امامت ومهدویت ،ج 1،ص160
27- انسان کامل ،ص 15
28- همان ،ص14
29- مسند احمد، ج7، ح20882
30- مسند احمد، ج7، ح20831
31- مسند احمد، ج7، ح20976
32- سنن ابی داوود ،ج4،کتاب المهدی،ص306،ح4283
33- همان ، ح 4282
34- سنن ابن ماجه، ج2، باب34، باب خروج المهدی،ص1366، ح4082 و4084
35- تاریخ الخلفا
36- ابراهیم ، 15
37- منتخب الاثر
38- سنن الترمذي - الترمذي ج 4 ص 293 : 4085: حدثنا قتيبة أخبرنا حاتم بن إسماعيل عن بكير بن مسمار عن عامر بن سعد عن أبيه قا ل : " لما نزلت هذه الآية ( تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم ) الآية دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا ، فقال : اللهم هؤلاء أهلى ". هذا حديث حسن غريب صحيح.
سنن الترمذي- الترمذي ج 5 / ص 302 : أنزلت هذه الآية ( ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم ) الآية دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا فقال اللهم هؤلاء أهلى " . هذا حديث حسن غريب صحيح من هذا الوجه .
39- المستدرك/ الحاكم النيسابوري/ ج 2 / ص 416 : شريك بن ابي نمر عن عطاء بن يسار عن ام سلمة رضى الله عنها انها قالت في بيتى نزلت هذه الآية انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت قالت فارسل رسول الله صلى الله عليه وآله إلى على وفاطمة والحسن والحسين رضوان الله عليهم اجمعين فقال اللهم هؤلاء اهل بيتى
40- المستدرك - الحاكم النيسابوري ج 3 ص 149 : عن ابي هريرة رضى الله عنه قال نظر النبي صلى الله عليه وآله إلى علي وفاطمة والحسن والحسين فقال انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم * هذا حديث حسن من حديث ابي عبد الله احمد بن حنبل عن تليدبن سليمان فانى لم اجد له رواية غيرها *
41- مسند احمد / احمد بن حنبل/ ج 3 / ص 354 : قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أخاف أهل المدينة فقد أخاف مابين جنبى
مسند احمد/ احمد بن حنبل/ ج 3 / ص 393 : عن جابر بن عبد الله قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أخاف أهل المدينة فقد أخاف ما بين جنبى
42- مسند احمد / احمد بن حنبل/ ج 4/ ص 55 : عن عطاء بن يسار عن السائب بن خلاد ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال من أخاف اهل المدينة ظلما اخافه الله وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفا ولا عدلا
43- صحيح مسلم / مسلم النيسابوري/ ج 6 / ص 23 : عن ابى سعيد الخدرى قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما
44- نرم افزار المعجم، نهج البلاغة - خطب الامام علي عليه السلام، ج 2، ص 27
9- نکته دیگری که در باره این موضوع باید بیان نمود این است که چرا این افراد فقط این حدیث پیغمبر را تمسک کرده اند. تعداد احادیثی که ا ز نبی اکرم درباره اهل بیت نقل گردیده است بسیار زیاد و متنوع است . ضمن اینکه در احادیث فراوانی پیامبر منظور خود را از دوازده خلیفه بیان نموده است . حتی در احادیث متعددی که معروفترین آنها حدیث جابر بن عبد الله انصاری است نام دوازده خلیفه و نام پدر هر یک از آنها ذکر گردیده است. با اینحال این سئوال مطرح است که چرا علمای اهل سنت فقط احادیثی که به طور اجمال از دوازده خلیفه پیامبر صحبت کرده است را مستمسک توجیهات خود قرار داده و از بیان و ذکر احادیث تفصیلی خودداری نموده اند ؟این کتمان ها و عدم بیان حقایق برای چیست ؟
10- نکته قابل ذکر دیگر در این باره این است که ما درباره چه موضوع و چه افرادی صحبت می نماییم ؟ آیا انسانهای عادی مورد بحث ما هستند یا نه خلفای اشرف مخلوقات عالم، یعنی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) ؟ قرار است چه وظیفه ای را در این عالم انجام دهند ؟ آیا وظیفه ایشان یک کار ساده است که هر کس می تواند وارد گود آن شده و از عهده آن بر می آید؟ صحبت در این باره و کمی تامل و تفکر پیرامون آن می تواند راه را برای انتخاب درست باز نماید. مقام امام و شرایط او که ما در باره ان سخن می گوییم چه مقامی است ؟
آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب امامت ومهدویت در خصوص شرایط و اوصاف امام چنین می فرماید:
شکی نیست که در عهده داری هر پست ومقام و سپردن هر کار به دیگری قابلیت و صلاحیت مناسب آن لازم است، و حداقل در ارجاع هر عمل به هر کس سه شرط بایدرعایت شود :
نخست این که آن کس در این کار عالم وآگاه باشد .
دوم این که مورد وثوق و اعتماد باشد که کار رابادرستی انجام می دهد و خیانت نمی نماید .
سوم این که قوت ونیروی انجام آن کار را داشته باشد چنانکه از امیر المومنینن علیه السلام در نهج البلاغه روایت شده است :
« ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله »(19) « ای مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترین مردم است بر آن وداناترین آنان است در آن ، به امر و احکام خداوند .»
(اگر به تقدیم میم بر هاءباشد . ویا «اعملهم بامر الله » اگر به تقدیم میم بر لام باشد) به هر حال باید هم اعلم و هم اعمل و هم اقوی باشد .البته رعایت مراتب علم وامانت و قدرت بر انجام عمل به حسب کار و مقامی که واگذار می شود متفاوت بوده و یکسان نمی باشد . مثلا در امور غیر مهم به مجرد وثوق واعتماد ، و اطلاع و آشنایی متعارف اکتفا می شود ، و در امور مهم تر عدالت وکفایت کامل علمی و عملی را شرط می نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است و همه ان را عملا قبول دارند و در نظام کم وبیش پذیرفته شده است . لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق و گذشته های آنها نیز تحقیق می نمایند مبادا که سابقه سوئی داشته باشند که هم آنها را ضعیف می نماید، وهم زمینه پذیرش و قبول آنها را در جامعه از بین می برد . در امری مثل امر امامت که رهبری در کل امور دین ودنیای جامعه است شرایط باید متکامل تر وصلاحیت باید از هر جهت حاصل باشد .
باید امام که بطور مطلق واجب الاطاعه است معصوم باشد وچنان باشد که دواعی الهی از همه سو و در همه چیز عامل حرکت او باشد . همچنین امام که رهبر کل و حجت بر کل است باید اعلم وافضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انسانی وحقارت شخص در نفوس سالمه باشد ، وخلاصه از جمیع سوابق سوء و معایب ونواقص خلقی و خلقی منزه باشد .این حکم بدیهی و فطری است که معلم از متعلم و استاد از شاگرد و راهنما از رهجو و مقتدا از مقتدی ومربی از مربا اعلم واکمل باشد و نباید غیر افضل مطاع افضل ، و عالم ،مطیع جاهل باشد چنان که در قرآن مجید می فرماید: « افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون»(20)
وهمچنین می فرماید:« لا یستوی الاعمی و البصیر .... ولا الظل و لاالحرور»(21) و در آیه دیگر می فرماید:
« قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(22) و همانطور که پیش از این به آن اشاره کردیم از ایاتی مثل « انا جعلناک خلیفه»(23) و « انی جاعلک للناس اماما »(24) و « لا ینال عهدی الظالمین»(25) کاملا استفاده می شود که :
اولا از لحاظ اینکه امامت به جعل خداست و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و کارهایش مطابق حکمت و لطف است ، شخصی را به امامت منصوب می نماید که از همه جهات و ملاحظات صلاحیتش مشخص ومحرز باشد .
و ثانیا چون عهد خداست ، به ظالم وستمگر داده نخواهد شد هر چند بالفعل ظالم نباشد زیرا دور از حکمت خدای حکیم و لطف اوست که عهد خود را به کسی عطا کند که روزگاری پرستش بت وعبادت شیطان کرده ودر تاریکی جهل و دوری از حق بسر برده باشد.(26)
همچنین شهید مطهری در کتاب انسان کامل در باره راههای شناخت انسان کامل می نویسد:
«شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد : یک راه این است که ببینیم قرآن – در درجه اول _ و سنت _ در درجه دوم _ انسان کامل را _ اگر چه در قرآن وسنت تعبیر « انسان کامل » نیست و تعبیر « مسلمان کامل » و «مومن کامل » است – چگونه توصیف کرده اند .ولی به هر حال معلوم است که « مسلمان کامل » یعنی انسانی که در اسلام به کمال رسیده است و مومن کامل یعنی انسانی که در پرتو ایمان به کمال رسیده است .باید ببینیم قرآن یا سنت انسان کامل را با چه مشخصاتی بیان کرده اند و چه خطوطی برای سیمای انسان کامل کشیده اند .از قضا در این زمینه چه در قرآن و چه د رسنت بیانات زیادی آمده است.(27)
راه دوم شناخت انسان کامل از راه بیانها نیست که ببینیم درقرآن و سنت چه آمده است بلکه از این را است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئن هستیم آنها آنچنان که اسلام و قرآن می خواهد ساخته شده اند و وجود عینی انسانهای کامل اسلامی هستند چون انسان کامل اسلامی فقط یک انسان ایده آلی و خیالی و ذهنی نیست که هیچوقت در خارج وجود پیدا نکرده باشد انسان کامل هم در حد اعلا و هم در درجات پایینتر در خارج وجود پیدا کرده است .»
حال با توجه به مطالب بیان شده ، چگونه می توان افرادی را جانشین یک پیامبر الهی دانست که هیچ سنخیتی با او ندارند ؟ افرادی که حتی به اندازه ذره ای شرایط منصوب شدن به سمت خلیفه اللهی را ندارند . اعلمیت ، اعمل بودن و اقوی بودن برای رهبری و هدایت جامعه از بدیهی ترین شرایط یک رهبر الهی است و کسب این مقامات عالیه کار هر کسی نیست. همانگونه که بیان شد عهد خداوند متعال بنابر آیه شریفه به ظالمین نمی رسد .حال این افرادی که علنا فاسق ، فاجر و ظالم بوده و این صفات خود را آشکار نموده اند چگونه می توانند خلیفه رسول خدا بر روی زمین باشند ؟
از طرفی همانگونه که در کلمات شهید مطهری بیان گردیده است ، راههای شناخت انسان کامل که جایگاه خلیفه اللهی را دارد به این راحتی نیست که با ذکر نام چند نفر بگوییم آنها را شناختیم. بلکه رجوع به قرآن و سنت و بررسی و تفحص در باره آنها را نیاز دارد. . بینیم چه کسانی توانسته اند دقیقا آنچه که در کتاب و سنت آمده است را عمل کنند و دراین راه از هیچ چیزی فرو گذار نکرده اند.
ممکن این سئوال مطرح گردد که چه لزومی دارد ما انسان کامل را بشناسیم ؟ اینکه چه لزومی دارد ما انسان کامل را بشناسیم سئوالی است که ذهن هر کسی را به خود مشغول نموده است شهید مطهری درباره علت نیاز به شناخت انسان کامل چنین می فرماید:
«شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام ، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل و الگو و حکم سرمشق را دارد . یعنی اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم – چون اسلام می خواهد انسان کامل بسازد – و تحت تربیت و تعلیم اسلامی به کمال انسانی خود برسیم ، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است ، چهره انسان کامل – چهره روحی ومعنویش را عرض می کنم – چگونه چهره ای است ، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخِصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است .....اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم قطعا نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم وبه تعبیر دیگر یک انسان ولو کامل نسبی – از نظر اسلام –باشیم .» (28)
تاکنون در صدد این بودیم که آنچه علمای اهل سنت درباره خلفای پیامبر ذکر نموده اند را نقد نماییم . در این بخش به ذکر قراینی خواهیم پرداخت که ثابت می کند مراد ومنظور پیامبر گرامی اسلام چیزی نیست که علمای اهل سنت آن را بیان می کنند.
قرینه اول :
قرینه دوم :
- عزت و ارجمندی اسلام وامدار خلفای دوازده گانه رسول خداست.
- استواری دین وامدار خلفای دوازده گانه رسول خداست.
- در طول دوران خلافت خلفای دوازده گانه، خلافت، صالح و قائم به قسط معرفی گردیده است.
اکنون برای هر کدام از موارد فوق یک حدیث را به عنوان نمونه ذکر می نماییم.
لا یزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه... (29)
لا یزال الدین قائما حتی یکون اثنا عشر خلیفه من قریش... (30)
لا یزال هذا الامر صالحا حتی یکون اثنی عشر امیرا ... (31)
با بیان این سلسله روایات چند نکته لازم به ذکر است.
اول اینکه در روایات آمده است عزت دین اسلام به واسطه خلافت خلفای دوازده گانه است. حال آیا واقعا با خلافت افرادی مثل معاویه، یزید و سایر خلفای اموی و عباسی و قتل و غارت و فسق و فجور و ستمکاریهای آنان اسلام عزت یافت؟ یا با عدالت علی(علیه السلام) و حکومت آن حضرت و پس از آن حکومت امام مجتبی(علیه السلام) و سپس شهادت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) ؟ آیا این دعاهای سرتاسر معنای امام سجاد و روایات علمی، اخلاقی صادقین(علیهما السّلام) نبود که باعث شد اسلام عزیز همچنان عزیز بماند؟آیا رنج و محنت و تلاشهای سایر ائمه بود که اسلام را روز به روز عزیز تر نمود یا اعمال خلاف شرع افرادی چون معاویه و یزید و امثالهم از خلفای بنی امیه و بنی عباس؟ قتل، غارت، شرابخواری، سگ بازی، دروغ بازیها و حیله گریها. آیا این چیزها اسلام را عزیز نگه داشت؟مگر در روایات ذکر شده نفرموده اند خلافت خلفا قائم به قسط و عدل است ؟ در دوران خلافت کدام خلیفه عباسی یا اموی اثری از قسط و عدل دیده می شود ؟
دوم اینکه اگر چنانكه دانشمندان اهل سنت گفته اند, بپذيريم كه خلفاى دوازده گانه تا حدود سال 132 هجرى يا اندكى پس از آن, خلافت كرده و دوران خلافت هر دوازده نفرشان پايان يافته است ـ چنانكه از عبدالله بن عمر, و قاضى عياض و ابن حجر و... نقل شده ـ در اين صورت لازمه چنين اعتقادى براساس مفاد احاديث فوق, اين سخنِ فاسد خواهد بود كه پس از اتمام دوران خلافت دوازده نفرِ معرفى شده, دين محمد (صلی الله علیه و آله) , دوام و قوام و عزت خويش را از دست داده است، سپس بايد بپذيريم كه دوران خلافت خلفاى دوازده گانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنوز پايان نيافته است و استمرار دارد. قبول اين نظر با توجيهات عبدالله بن عمر و دانشمندان اهل سنت كه مى گفتند دوران خلافت خلفاى دوازده گانه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) در اوايل سده دوم هجرى پايان يافته, ناسازگار است.
قرینه سوم :
لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث اللّه رجلاً من اهل بيتى يملاها عدلاً كما ملئت جوراً.(32)
لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطولّ اللّه ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاً من اهل بيتى, يواطئ اسمه اسمى, واسم ابيه اسم ابى, يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً. (33)
فقال " فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبوا على الثلج . فإنه خليفة الله ، المهدى ".(34)
این سلسله روایات نیز که تعداد آنها کم نیست تصریح به خلافت حضرت مهدی (علیه السلام) و تاکید بر بیعت با ایشان می نماید. در این احادیث دوران خلافت آن حضرت، آخرالزمان بیان گردیده است. بنابراین آنچه علمای اهل سنت بیان می دارند در توجیه دوازده خلیفه، با این روایات معارض است. چرا که بنابر نظر آنان دوران خلافت در همان سده اول و دوم به پایان رسیده است در حالیکه این روایات حاکی از حکومت مهدی(علیه السّلام) درآخر الزمان است.
قرینه چهارم :
از تعبیر «انهما لن یفترقا» چنین می توان برداشت نمود که در جامعه اسلامی همواره کتاب خدا (قرآن) و اهل بیت با هم بوده و هستند.و هیچگاه از هم جدا نمی شوند تا هنگام ورودشان بر پیامبر اکرم در حوض کوثر.
دیگر اینکه اهل بیت همواره در راه قرآن و هدایت قدم بر می دارند چرا که اگر دچار لغزش شوند به معنایی جدایی ایشان از قرآن است.
دیگر اینکه همواره در همه اعصار یکی از اهل بیت پیامبر همراه با قرآن است، چرا که جدایی از آن به معنای افتراق است که مخالف حدیث است.
البته از این حدیث شریف مطالب آموزنده فراوانی به دست می آید لکن مقتضای این تحقیق بر کوتاه بودن و جلوگیری از اطاله مطالب است. لذا به همین مقدار بسنده نموده و با استفاده از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که: چگونه می توان اهل بیت رسول خدا که به گواهی پیامبر همتای قرآن می باشند را رها کرده و افرادی چون یزید و معاویه و ... را جانشین پیامبر معرفی نمود؟چقدر تفاوت است میان اهل بیت و حکام اموی و عباسی؟ آیا کسی مانند عبد الملک بن مروان که وقتی به حکومت رسید، قرآن را به کناری نهاد و گفت « هذا آخر العهد بک »(35) و بدینسان با قرآن خداحافظی کرد می تواند خلیفه رسول خدا باشد؟
در مورد ولید بن یزید بن عبد الملک آورده اند که وی فردی بود فاسق، شارب خمر وهتک کننده حرمت های الهی. نوشته اند که به مکه رفت و بر پشت بام کعبه می گساری نمود. همچنین آورده اند که روزی قرآن را گشود و این آیه آمد که « واستفتحوا و خاب کل جبار عنید »(36) پس عصبانی شده قرآن را پرت نمود و به سمت آن تیر اندازی نمود و مطالب تاریخی دیگر که حاکی از آن است که این افراد نه تنها با قرآن نبوده که قرآن را مانعی برای انجام کارهای خود می دانستند .(37)
قرینه پنجم :
- سعد بن ابی وقاص می گوید: زمانی که آیه مباهله (ندع ابناءنا و ابناءکم) نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علی و فاطمه و حسنین را دعا نمود و فرمود: خدایا اینها اهل بیت من هستند. (38)
- ام سلمه می گوید: آیه تطهیر در خانه من نازل شد. وقتی این ایه نازل شد، رسول خدا به دنبال علی و فاطمه و حسنین فرستاد و سپس فرمود: اینها اهل بیت من هستند. (39)
- ابوهریره می گوید: پیامبر به علی و فاطمه و حسنین نگاه کرد و فرمود: انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم. (40)
و احادیث متعدد دیگر که در فضائل علی (علیه السلام)، حسنین(علیهما السلام) ، و اهل بیت از پیامبر گرامی اسلام روایت گردیده است و در منابع اهل سنت هم ذکر گردیده است که همگی حاکی از آن است که به جز اهل بیت هیچ کس دیگر شایستگی جانشینی پیامبر اکرم را ندارد.
قرینه ششم :
جابر بن عبدالله از رسول خدا نقل می کند که فرمود: هر کس مردم مدینه را بترساند، تحقیقا مرا ترسانده است.(41)
همچنین در احادیث دیگری پیامبر اکرم ظلم کنندگان به اهل مدینه را نفرین فرموده و مورد لعن خدا و ملائکه قرار داده است.(42)
با ذکر این روایات چنین بیان می کنیم که: با مراجعه به تاریخ می بینیم که شهر مدینه بارها مورد تهاجم و غارت قرار گرفته و اهل آن نیز به دست عمال معاویه و یزید کشته شده اند. معاویه در سال چهلم هجری و در زمان خلافت علی (علیه السلام) سپاهی را به فرماندهی بسر بن ارطاه به مدینه فرستاد تا برای او بیعت بگیرد. بسر مردم را تهدید به قتل نمود و تعدادی از آنان را نیز به قتل رساند و بدین وسیله آنان را وادار به بیعت با معاویه نمود.
بار دوم برای بیعت گرفتن برای یزید، به تهدید و ارعاب مردم مدینه پرداخت و به زور از آنان بیعت گرفت. یزید نیز در سال 63 هجری و در جریان واقعه حره به حرم پیامبر لشکر کشید و جمع زیادی از اهل مدینه را کشت و ناموس آنان را مورد هتک قرار داد به طوری که نوشته اند حدود هزار دختر باکره، بکارت خود را از دست دادند و پس از آن نیز تعداد زیادی فرزند نامشروع به دنیا آمد.در زمان حاکمیت حکام عباسی نیز اهل مدینه مورد ظلم و ستم و اذیت و آزار قرار می گرفتند.
با وجود این مطالب و گواهی های تاریخ بر این وقایع و با در نظر گرفتن احادیث پیامبر در باره ظلم کنندگان به اهل مدینه آیا رواست افرادی را به عنوان جانشین پیامبر معرفی کنیم که مورد لعن ایشان و خداوند و ملائکه قرار گرفتند؟
قرینه هفتم :
براساس نقل مورخان، معاویه همزمان با خلافت علی (علیه السلام) بسر بن ارطاه را به نقاط مختلف فرستاد تا برای او بیعت بگیرد.این اقدام معاویه در حالی بود که قبل از آنمردم با علی (علیه السلام) دست بیعت داده بودند و آن حضرت را به عنوان خلیفه رسول خدا برگزیده بودند. حال با ذکر این مطالب آیا کسی که کشتن او واجب است، می تواند خلیفه پیامبر باشد؟
این هفت قرینه، فقط تعداد اندکی بود از آنچه که اثبات می کند توجیهات علمای اهل سنت درباره خلفای دوازده گانه پیامبر بدون دلیل و سست و ناپایدار است. مطالب زیاد دیگری نیز هست که ما در این تحقیق ذکر نکرده ایم، اما همگی حاکی از حق بودن قول و اعتقاد شیعه در مورد خلفای پیامبر است.
نتیجه
همانطور که در آراء صحابه و دیگران دیده شد علمای اهل سنت تعبیرات گوناگونی را در باره خلفای پیامبر بیان نموده اند که با هم تفاوتهای زیادی دارد. تا آنجا که عبدالله بن عمر معاویه و یزید را انسانهایی صالح و جانشین رسول خدا معرفی نموده است ولی سفینه که از اصحاب پیامبر نیز می باشد آنان را بدترین پادشاهان معرفی نموده است. برداشت نادرست اهل سنت از واژه قریش نیز باعث سرگردانی و اشتباه بزرگ اهل سنت گردیده است.
براى يافتن مصاديق واقعى دوازده جانشين برحقّ رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) راهى جز تمسك به قرآن و سنّت وجود ندارد. قرآن، اهل بيت پيامبر را مطهّر از هر رجسى مى داند و مودّت و اطاعت آنان را واجب مى شمارد و اطاعت اولى الامر را پس از اطاعت خدا و رسولش فرض و لازم دانسته است.
از سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، حديث متواتر (ثقلين), اهل بيت و عترت رسول را عدل و همسنگ قرآن قرارداده است, و حديث (غديرخم) على بن ابى طالب (علیه السلام) را صريحا ولىّ هر زن و مرد مؤمن و جانشين رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) مى داند ومى دانيم كه بر اساس منابع معتبر حديث شيعه و برخى منابع اهل سنّت, رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) تمامى دوازده امام پس از خود وعلى(علیه السلام) نيز يازده امام عادل و معصوم(علیهم السلام) را معرفى نموده است.
عناد و لجبازی نیز راه به جایی جز دوری از رحمت خدا نخواهد برد و سرانجام، عذاب الهی منتظر کسانی است که به هر دلیل واهی سر از تسلیم امر خدای متعال که اطاعت از اولی الامر را واجب نموده است گردانده و پیرو نفس خود هستند. بنا بر این بار دیگر از تمام علمای اهل سنت و معتقدان به مکتب خلفا دعوت می کنیم که صادقانه و به دور از هر گونه تعصب و عناد به مطالعه و تحقیق بر اساس احادیث صحیح السند و همچنین مطالعه تاریخ پرداخته و آنگاه نسبت به روایات دوازده خلیفه به اظهار نظر بپردازند.ببینند مصادیق واقعی این روایات چه کسانی هستند. و وظیفه خود را در برابر آنان به انجام رسانند. قطعا خواهند یافت که این سلسله روایات جز بر مذهب شیعه امامیه منطبق نخواهد بود. با بررسی جمیع روایات این نتیجه به دست می آید که خلفا محصور در دوازده نفرند و به صورت متوالی و پشت سر هم به خلافت می رسند و آنچه معلوم است این خصوصیات فقط در دوازده امامی که نزد شیعه و سنی معروفند موجود می باشد.و موافق هیچ یک از مذاهب فرقه های مسلمین به جز مذهب شیعه امامیه نمی باشد. پس شایسته است این موضوع از جمله معجزات پیامبر گرامی اسلام و اخبار وی از غیب در نظر گرفته شود. این بهترین وجه و نتیجه ای است که از بررسی جمله این احادیث به دست می آید و ذهن سالم ومستقیم که خالی از هر گونه غرض و مرض باشد به غیر از این وجه راهی نمی یابد. علاوه بر این که اگر به این روایات، روایات فراوان دیگری که درمورد ائمه اثنی عشر بیان شده است را مورد بررسی قرار دهیم، قطع حاصل خواهد شد که مراد از این احادیث ائمه اثنی عشر می باشند و لا غیر.
در پایان قطعه ای از جملات گهربار امیر المومنین علیه السلام را ذکر می نماییم:
أين الذين زعموا أنهم الراسخون في العلم دوننا ، كذبا وبغيا علينا أن رفعنا الله ووضعهم ، وأعطانا وحرمهم ، وأدخلنا وأخرجهم . بنا يستعطى الهدى ويستجلى العمى . إن الائمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم . لا تصلح على سواهم ، ولا تصلح الولاة من غيرهم ( منها ) آثروا عاجلا وأخروا آجلا ، وتركوا صافبا وشربوا آجنا. كأني أنظر إلى فاسقهم وقد صحب المنكر فألفه ، وبسئ به ووافقه ، حتى شابت عليه مفارقه ، وصبغت به خلائقه. ثم أقبل مزبدا كالتيار لا يبالي ما غرق . أو كوقع النار في الهشيم لا يحفل ما حرق. أين العقول المستصبحة بمصابيح الهدى ، والابصار اللامحة إلى منار التقوى . أين القلوب التي وهبت لله وعوقدت على طاعة الله . ازدحموا على الحطام وتشاحوا على الحرام . ورفع لهم علم الجنة والنار فصرفوا عن الجنة وجوههم ، وأقبلوا إلى النار بأعمالهم . دعاهم ربهم فنفروا وولوا . ودعاهم الشيطان فاستجابوا وأقبلوا (44)
منابع و ماخذ:
1- احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1420ه، 2000م
2- ابی داوود، سلیمان بن اشعث السجستانی الازدی، سنن ابی داوود، بیروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1418ه،1997م
3- ابن ماجه، ابی عبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، دار احیاء التراث العربی،1395ه،1975م
4- ابن کثیردمشقی، ابی الفداء، اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه ، بیروت، دار احیائ التراث العربی،چاپ اول، 1408ه
5- ترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، سنن ترمذی، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1423ه،2002م
6- حاکم نیشابوری ، محمد بن محمد الحاکم النیسابوری، المستدرک الحاکم، بیروت، دار المعرفه، 1406ه
7- سیوطی،جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفا، بیروت، دار الثقافه،
8- سایت پایگاه مجلات تخصصی noor mags
9- صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت ومهدویت، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، 1375
10- صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم، موسسه السیده المعصومه(سلام الله علیها)، چاپ اول، 1419ه
11- العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری فی شرح الصحیح البخاری، دمشق، مکتبه دار السلام، چاپ سوم، 1421ه،2000م
12- القندوزی الحنفی، سلیمان ابن ابراهیم، ینابیع الموده، قم ، شریف رضی، چاپ هفتم، 1413ه، 1371 ش
13- مطهری، مرتضی، انسان کامل، تهران،صدرا، چاپ هفدهم، 1376
14- نرم افزار المعجم، موسسه مرحوم آیت الله گلپایگانی
15- نهج البلاغه، خطبه های امام امیر المومنین(علیه السلام) ، بیروت ، دار المعرفه
پی نوشت ها :
18- سنن ابی داوود ، ج 4، کتاب المهدی
19- نهج البلاغه ، ص 86، خطبه 173
20- یونس، 35
21- فاطر، 19-21
22 - زمر ، 9
23- ص ، 26
24- بقره،124
25- همان
26- امامت ومهدویت ،ج 1،ص160
27- انسان کامل ،ص 15
28- همان ،ص14
29- مسند احمد، ج7، ح20882
30- مسند احمد، ج7، ح20831
31- مسند احمد، ج7، ح20976
32- سنن ابی داوود ،ج4،کتاب المهدی،ص306،ح4283
33- همان ، ح 4282
34- سنن ابن ماجه، ج2، باب34، باب خروج المهدی،ص1366، ح4082 و4084
35- تاریخ الخلفا
36- ابراهیم ، 15
37- منتخب الاثر
38- سنن الترمذي - الترمذي ج 4 ص 293 : 4085: حدثنا قتيبة أخبرنا حاتم بن إسماعيل عن بكير بن مسمار عن عامر بن سعد عن أبيه قا ل : " لما نزلت هذه الآية ( تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم ) الآية دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا ، فقال : اللهم هؤلاء أهلى ". هذا حديث حسن غريب صحيح.
سنن الترمذي- الترمذي ج 5 / ص 302 : أنزلت هذه الآية ( ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم ) الآية دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا فقال اللهم هؤلاء أهلى " . هذا حديث حسن غريب صحيح من هذا الوجه .
39- المستدرك/ الحاكم النيسابوري/ ج 2 / ص 416 : شريك بن ابي نمر عن عطاء بن يسار عن ام سلمة رضى الله عنها انها قالت في بيتى نزلت هذه الآية انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت قالت فارسل رسول الله صلى الله عليه وآله إلى على وفاطمة والحسن والحسين رضوان الله عليهم اجمعين فقال اللهم هؤلاء اهل بيتى
40- المستدرك - الحاكم النيسابوري ج 3 ص 149 : عن ابي هريرة رضى الله عنه قال نظر النبي صلى الله عليه وآله إلى علي وفاطمة والحسن والحسين فقال انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم * هذا حديث حسن من حديث ابي عبد الله احمد بن حنبل عن تليدبن سليمان فانى لم اجد له رواية غيرها *
41- مسند احمد / احمد بن حنبل/ ج 3 / ص 354 : قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أخاف أهل المدينة فقد أخاف مابين جنبى
مسند احمد/ احمد بن حنبل/ ج 3 / ص 393 : عن جابر بن عبد الله قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أخاف أهل المدينة فقد أخاف ما بين جنبى
42- مسند احمد / احمد بن حنبل/ ج 4/ ص 55 : عن عطاء بن يسار عن السائب بن خلاد ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال من أخاف اهل المدينة ظلما اخافه الله وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفا ولا عدلا
43- صحيح مسلم / مسلم النيسابوري/ ج 6 / ص 23 : عن ابى سعيد الخدرى قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما
44- نرم افزار المعجم، نهج البلاغة - خطب الامام علي عليه السلام، ج 2، ص 27